معرّفی نامۀ ژان کالوین
گردآوری : زوفا رایان
انتشارات کلیسای خداوند عیسی مسیح
انجمن تحقیقات کتاب مقدّسی رایـان
در این نوبت از معرّفی مشاهیر تاریخ کلیسا به زندگی ژان کالوین ( Jean Calvin )، خواهیم پرداخت.
او متولّد 1509 میلادی – و متوفّی به تاریخ 27 مه 1564 میلادی میباشد.
ژان کالوین متولّد نوایون ( Noyon ) فرانسه یکی از الهیدانان قرن شانزده بود. در سال ۱۵۲۳، یعنی زمانی که او فقط چهارده سال سن داشت، برای یادگیری زبان لاتین و الهیّات راهی پاریس شد. بعداً به علّت مناقشهای که بین پدر کالوین و کلیسای کاتولیک شروع شده بود، او تصمیم گرفت تا پسرش در رشتۀ حقوق تحصیل کند. کالوین در دانشکدههای حقوق اورلئان ( Orléans ) و بورژ ( Bourges ) تحصیل کرد.
سپس به پاریس بازگشت. در این سالها او در معرض رنسانس و اومانیسم قرار گرفت به علاوه از اراسموس ( Erasmus )، و ژاک لوفور دوتاپل ( Jacques Lefèvre d’Étaples )، که جنبش رادیکال دانشجویی آن زمان را تشکیل میدادند نیز تأثیراتی گرفت. دانش او در حقوق و انسانگرایی تأثیر به سزایی در زندگی او و ایجاد پایههایی جدید در کلیسا داشت. اگر چه عدّهای کالوین را از این جهت تحسین میکنند که او آموختههای حقوقیاش را با آموختههای الهیّاتی و روحانی ترکیب کرده ولی جلوتر میبینیم که او در یک سری علمکردهای روحانی خود مواضعی غیر منعطف داشت.
وی پس از پایان تحصیلاتش در رشتۀ حقوق، به شهر محل تولّد خود، یعنی نوایون بازگشت. امّا با تکفیری که از سوی انجمن کلیسایی رخ داد، مجبور به ترک زادگاهش شد و به پاریس بازگشت. در پاریس بود که او طرفدار سرسخت اندیشههای اصلاحی گردید؛ آزار و شکنجههای فرانسیس اوّل باعث شد که بسیار از فرانسویان از بابت افکار خود یا زندگی زیر زمینی داشته باشند یا از فرانسه فرار کنند. و از آن جایی که دانشگاه و مقامات شهر پاریس مخالف اندیشههای اصلاح طلبانه بودند، کالوین نیز مجبور شد تا فرانسه را ترک گوید و در سال ۱۵۳۵ به کشور سوئیس گریخت.
او در سوئیس شروع به بنای پایههای کتاب مشهور خود،”مبادی دین مسیحیّت” کرد. او در کتابش بر آموزه جبر تأکید داشت و معتقد بود که خدا فیض را میگسترد و نجات را فقط به آنان که از پیش برگزیدهاند، عطا میکند. در این شکل بر حقیقت تحتاللفظی کتاب مقدّس تأکید میشود و کلیسا به عنوان یک جامعۀ مسیحی دیده میشود که در آن مسیح رئیس است و همۀ اعضا در نظر او برابر هستند. بنابراین، شکل اسقف گونۀ کلیسا که برای منفعت سازمان در آن خادمان به عنوان برگزیدگانند، رد میگردد.
در الهیّات کالوین او چند گونه تصویر متناقض به ما ارائه میدهد؛ از یک سو در بعضی مقالاتش انسان را برده شیطان و ذاتاً نجس معرّفی میکند که پس از سقوط ذات و طبیعتش دستخوش فساد گشته است. امّا در جایی دیگر از انسان به عنوان روشنترین آینۀ اعمال خدا یاد میکند. البتّه منظور او این نیست که هیچ چیز خوبی در انسان باقی نمانده است، بلکه منظور او این است که هیچ بخشی در درون شخصیّت انسان وجود ندارد که با سقوط دست نخورده باقی مانده باشد. کلیّت آموزههای او دربارۀ حاکمیّت خدا، اهمیّت ایمان به مسیح و نیاز به توبه و تکیه بر فیض خداوند برای نجات است.
او دربارۀ بقای صورت خدا در انسان حتّی پس از سقوط اشاره دارد که این بدین معنی است که با وجود طبیعت گناهکارانۀ بشر کالوین باور داشت که هنوز اثراتی از صورت خدا در هر فرد باقی میماند. این مفهوم ارزش و شأن ذاتی انسان را که به وسیلۀ خدا آفریده شده برجسته میکند.
او اعلام کرد:”همیشه لازم است به این موضوع بازگردیم، که خداوند هرگز انسانی را خلق نکرده است که صورت خود را بر روی او نقش نبندد.”مطمئناً گاهی اوقات تقبیح گناه توسّط کالوین برداشت بسیار متفاوتی میدهد. امّا باید در نظر داشت که کالوین به عنوان یک انسانگرا و خطیب، کمتر به این فکر میکرد که از نظر الهیّاتی دقیق باشد. او بیشتر سعی داشت که بر مخاطب تأثیرگذار باشد و بر ضرورت توبه تأکید میکرد.
گناهی که در بشر وجود دارد از نقطه نظر کالوین به این صورت بود که بشر با طبیعت گناه آلود که از نافرمانی آدم و حوّا در باغ عدن برایشان به ارث رسیده به دنیا میآیند و همین طبیعت آنها را بلکل در تلاششان برای نجات ناتوان میسازد و نمیتوان با تلاش نجات را کسب کنند. در نگاه او آگاهی از گناه برای رستگاری از اهمیّت بالایی برخوردار است زیرا بدون احساس مصیبت ما هیچ تمایلی برای طلب رحمت و فیض نداریم.
امّا در نظر او تنها آنانی که از پیش برگزیده شدهاند قادر به دریافت فیض رایگان خدا و نجات هستند. که البتّه در همین زمینه انتقاداتی بر نظرات او شده از جمله این که چنان چه تماماً قاعدۀ جبر و از پیش برگزیدگی و فساد کامل را بپذیریم پس مسؤولیّت انسان در قبال اعمال خود محدود میشود و او در به جای آوردن اعمال خود مخیّر نیست و موضوع آزادی انسانی منتفی میشود. در ضمن با تأکید او بر این که تلاشهای انسان هیچ نقشی در نجات ندارد موجب این باور میگردد که انسانها در نجات خود بیتفاوت باشند و ارزش مشارکت و همکاری انسان با خدا کم رنگ شود.
او به شدّت خودش را مشغول کلیسا و نوشتن کرده بود. تقریباً بر هر کتاب انجیل تفسیر مینوشت و رسالههای زیادی منتشر کرد و تقریباً هر روز در ژنو موعظه میکرد. او در سراسر جهان به عنوان اصلاح طلبی که با مارتین لوتر متفاوت بود شناخته میشد. عمدتاً لوتر و کالوین به یک دیگر احترام میگذاشتند با این حال لوتر و اصلاحگر اهل زوریخ یعنی هولدریش زوینگلی ( Huldrych Zwingli ) در مورد مراسم عشای ربانی متفاوت فکر میکردند.
در سال 1537 میلادی درگیریهایی در ژنو شروع شد. چون کشیش فارل ( Farel)، از شورای شهر ژنو خواسته بود که اصلاحاتی ایجاد کنند که نشان دهندۀ گسسته شدن آنها از کلیسای کاتولیک باشد از جمله: برگزاری عشای ربانی به صورت هفتگی، قدرت محروم کردن اعضا از عبادت ( تکفیر )، مزمور خوانی به جای سرود خواندن، لغو ممنوعیّت ازدواج پاپ و ایجاد دادگاه ازدواج.
اعضای رده بالای ژنو با وجود آن که طرفدار اصلاحات بودند امّا اعلان کردند که نمیخواهند حسب قوانین فارل زندگی کنند. شهر برن سعی کرد طریق پرستشی خود را بر ژنو اجبار کند همچون خوردن نان فطیر برای عشای ربّانی. از فارل و کالوین خواسته شد که به شورای شهر اطمینان دهند که جشن عید پاک آینده شام خداوند را با نان فطیر خواهند خورد. آنها از این کار طفره رفتند. در نهایت این دو از برگزاری عید پاک منع شدند امّا آنها از این امر سرپیچی کردند.
کالوین در یکشنبۀ عید پاک 1538 میلادی به منبر کلیسای جامع سنت پیتر رفت و فارل به سنت جِرویس رفت و در آن جا اعلان کردند که نمیخواهند مراسم خداوند را جشن بگیرند. شورای شهر هر دوی آنها را اخراج کرد. او بعداً با یک بیوه بنام اَدِلته دی بور ( Idelette de Bure ) ازدواج کرد و اگر چه زندگی آرامی داشت ولی هیچ کدام از فرزندانی که بعداً متولّد میشدند زنده نمیماندند. در سال 1541 میلادی از او خواسته شد که دوباره به ژنو برگردد. او طرحی جدید برای حکومت مدنی و کلیسایی ایجاد کرد. همچنین دست به تفسیر بخشهای زیادی از کتاب مقدّس زد ابتدا نامۀ پولس رسول به رومیان را تفسیر کرد و بعد بیشتر عهد جدید به جز مکاشفه و بخشهایی از عهد عتیق را نیز تفسیر کرد.
او طیف وسیعی از وظایف شبانی را به عهده داشت و عروسیها و تعمیدهای بسیاری را بر عهده گرفت. اگر چه آموختههای انسانگرایی او باعث شد تا او علم و دانش را از کارهایش جدا نکند و به دنبال موثّقترین منابع برای نوشتههای خود باشد امّا در مسیر خود بدون انعطاف نشان دادن برای پذیرفتن هر نوع انتقاد با نشان دادن مواضعی تند بیشتر از حد یک نویسنده یا خطیب پیش رفت و سودای اموری را در سر میپروراند که باعث جدلهای شدیدی گشت.
تقریباً به طور پیوسته هر روز موعظه میکرد و یک هیئت انضباطی به راه انداخته بود تا به شکایات علیه افراد رسیدگی کند همچون کسانی که همچنان اصول کاتولیک را اجرا میکردند یا موارد نزاع، زنا، قمار، و مصرف مشروبات یا نامگذاری قدّیسان کاتولیک برای فرزندان که در این زمینه از آنها خواسته شد نامهای عهد عتیق همچون ابراهیم و موسی و داوود را بر کودکان بگذارند نه نامهای قدّیسان کاتولیک. به علاوه بسیاری از هنرها ممنوع شد و حتّی رقصیدن به طور کامل قدغن شد زیرا رقص را مرتبط با بت پرستی میدانستند، اعتراف نیز به شکل عمومی در میان همگان به عنوان یک نوع توبه انجام میشد.
اگر چه او سیستم آموزشی خوبی را برای مدارس طرّاحی کرد امّا در ژنو عدّۀ زیادی مخالف او بودند از جمله شخصی به نام آمی پرین ( Ami Perrin ) که کالوین را به ژنو آورده بود و با او مخالفت آشکار میکرد. پرین با دختر تاجر سرشناس ژنو فرانسوا فارو ( Françoise Favre ) ازدواج کرده بود. در دادگاه اذعان شد که پرین قانون منع رقص را زیر پا گذاشته است پیشتر همسر او برای این کار زندانی شده بود. در ابتدا او دادگاه را ندیده گرفت امّا بعدا از کالوین نامهای دریافت کرد که باید حاضر شود. سه مرد که به هنگام ایراد خطبه خندیده بودند سه روز زندانی شدند. سه کودک به خاطر کیک خوردن در بیرون کلیسا به هنگام موعظه تنبیه شدند. کودکی که مادرش را دزد و شیطان خطاب کرده بود شلاق زدند. مردی که فرزندش را کلود ( به یاد یکی از قدّیسان کاتولیک ) صدا میکرد زندانی کردند چون خادم به او گفته بود که باید او را ابراهیم صدا کنی.
ولتر ( Voltaire ) در مورد کالوین، لوتر و زوینگلی چنین نوشت:”اگر آنها تجّرد کشیشان را منع کردند و درهای صومعهها را باز کردند برای این بود که تمامی جامعه را تبدیل به صومعه کنند. نمایشها و سرگرمیها به صراحت توسّط مذهب ممنوع شده بود. بیش از دویست سال در شهر ژنو حتّی یک آلت موسیقی مجاز نبود. آنها اعتراف کردن ( نزد کشیش ) را محکوم میکردند امّا اعتراف عمومی را امر میکردند که در سوئیس، اسکاتلند و ژنو اجرا میشد.”
سال 1547 میلادی مخالفت با کالوین شدّت گرفت و با پیدا شدن نامهای تهدید آمیز در کلیسای جامع سنت پیتر کمیسیونی برای تحقّق تشکیل شد و شخصی بنام ژاک گروت ( Jacques Gruet ) دستگیر شد و با شکنجه به جرایمش اعتراف کرد. او محکوم و سر بریده شد. کالوین با تصمیم دادگاه مخالف نبود.
در ادامۀ کارش در ژنو او با درگیرهای جدیتر رو به رو شد که دو مورد آن بسیار برجسته است.
1- اخراج ژروم هرمس بولسک ( Jérôme-Hermès Bolse ): که دکترین جبر کالوین را مورد انتقاد قرار داد و در سال 1551 از ژنو اخراج شد. او بعد به شهر برن رفت و اگر چه به عنوان پزشک در آن جا مشغول بود ولی از آن جا نیز اخراج شد. سپس سعی کرد که در لوزان ساکن شود امّا این نیز محقّق نشد پس او در نهایت به فرانسه و کلیسای رومی بازگشت و بعداً یک بیوگرافی جدل آمیز از کالوین نوشت.
2- اعدام میشل سِروِتوس ( Michael Servetus ) که ضد تثلیث بود ( 1553 میلادی ): نام اصلی او به اسپانیایی میگوئیل سروتو ( Miguel Serveto ) بود امّا به فرانسوی میشل سروِت خوانده میشد. پیش از اعدام سروتوس او از مدّتها قبل از طریق یکی از آشنایان ژان کالوین که دوست میشل نیز شمرده میشد با یک دیگر با نام مستعار مکاتبه داشتند. میشل در اسپانیا به دنیا آمده بود ولی در فرانسه طبابت میکرد. کالوین خود را چارلز دی اسپویل ( Charles d’Espeville ) معرّفی کرده بود و سروتوس خود را ویلنوو ( Villeneuve ) خوانده بود. مایکل سروتوس اثر ضد تثلیثی خود که اعادۀ مسیحیّت ( Christianismi Restitutio ) نام داشت و به شدّت ایدۀ جبر را زیر سؤال میبرد نوشت و برای کالوین فرستاد. تعدادی از ایدههای کالوین هم در جواب کتاب خود را برای او فرستاد. سروتوس انتقاد خود از آن کتاب را شرح داد و فرستاد. تا این که سرانجام کالوین به این مکاتبات پایان داد.
بعد از مدّتی نمایندۀ کالوین با ارسال نامههایی به تفتیشگر عقاید در فرانسه دربارۀ سروتوس مطالبی مجرمانه ارائه کرد. او در نامه نوشته شده بود که نام اصلی این شخص میشل سروتوس است امّا او خود را ویلنوو میخواند و طبابت میکند و این که پیشتر در لیون زندگی میکرده ولی اکنون در وین فرانسه است. سروتوس دستگیر شد ولی مدارک کافی نبودند. در نتیجه در مارس 1553 میلادی نامههای ارسالی میشل به کالوین و برخی صفحات کتاب سروتوس به لیون فرستاده شد. امّا او قبل از اعدام به ژنو گریخت.
سروتوس آموزۀ تثلیث و مفهوم جبر را رد کرد. البتّه در این میان مارتین لوتر نیز نوشتههای او را به شدّت محکوم کرده بود. در سوئیس به تحریک کالوین بار دیگر به محاکمه کشیده شد. نیکلاس دی لافونتن ( Nicholas de la Fontaine ) برای پیگرد قانونی او فهرستی از نکاتی که او را محکوم میکرد، جمع کرده بود. ( نیکلاس دیدلافونتن در ژنو پناهنده بود و بعداً توسّط کالوین به خدمت منشیگری در آمد. ) در محاکمۀ سروتوس او متّهم به موعظه و اشاعۀ دو امر شد که یکی سلطنتگرایی مدالیسم بود و دیگری ضدیّت در غسل تعمید نوزادان. سروتوس در این باره گفته بود که”این اختراع شیطان است، دروغی جهنّمی برای نابودی تمام مسیحیّت.”او اتّهامات زیادی داشت که توسّط نیکلاس دی لا فونتن جمع آوری شده و چند نمونۀ آن ذکر میگردد:
دادستان برخی اتّهامات عجیب را در پرسش و پاسخ اضافه کرده بود از جمله این که آیا ازدواج کرده است؟ و چنان چه جواب منفی است چگونه با توجّه به سنش میتواند از گناه خودداری کند؟ سروتوس دربارۀ تمایلات خود گفته بود که پارگی فتق مدّتها است که او را از انجام گناه ناتوان کرده است. از آن جایی که او تثلیث را رد و یگانه انگاری را مد نظر قرار داده بود سؤال دیگر از او این بود که آیا از یهودیان و ترکها دارد حمایت میکند و نمیداند که اینها تنها بهانه تراشی برای پیشبرد دکترین زیانبارش است؟ و آیا قرآن را برای ابطال و مخالفت با عقاید و دین مسیحیان مطالعه نکرده است؟
در این قضیه کالوین به عنوان یک متخصص الهیّات درگیر بود نه به عنوان قاضی. او از حکم اعدام حمایت کرد ولی درخواست کرده بود که به جای حکم دردناک سوزاندن، سرش بریده شود امّا درخواست او رد شد. حکم اجرا شد و کالوین بعد از انتقاد سباستین کاستیلو ( Sebastian Castellio ) اومانیست اهل بازل برای چنین حکمی، شروع به توجیه کار خود کرد.
ژان کالوین سرانجام در بیست و هفتم مه ۱۵۶۴ میلادی در ۵۴ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. او را در قبری بینام و نشان گذاشتند تا از هر گونه احتمال بت پرستی و ایجاد زیارتگاه جلوگیری شود.
Bouwsma, J. W. (2024, October 25). John Calvin: French theologian. In Encyclopedia Britannica. Retrieved November 11, 2024, from
http://www.britannica.com/biography/John-Calvin
John Calvin. (2024, October 22). In Wikipedia. Retrieved November 11, 2024, from
http://en.wikipedia.org/wiki/John_Calvin
Holder, R. W. (n.d.). John Calvin (1509–1564). In The Internet Encyclopedia of Philosophy (IEP). Retrieved November 11, 2024, from
https://iep.utm.edu/home/about
Vorster, N. (2015). Assessing the consistency of John Calvin’s doctrine on human sinfulness. Hervormde Teologiese Studies, 71(3). Retrieved from
https://www.scielo.org.za/scielo.php?script=sci_arttext&pid=S0259-94222015000100048
Schaff, P. (1910). History of the Christian Church (Electronic ed.). The Electronic Bible Society. (Original work published 1910 by Charles Scribner’s Sons). Retrieved November 12, 2024, from
https://www.ccel.org/s/schaff/history/About.htm
Whitcomb, M. (Ed.). (1898–1912). The Complaint of Nicholas de la Fontaine against Servetus, 14 August, 1553. In Period of the Later Reformation (Vol. 3, No. 3, pp. [specific page numbers]). Translations and Reprints from the Original Sources of European History. Philadelphia: University of Pennsylvania History Department. Retrieved November 14, 2024, from
https://history.hanover.edu/texts/comserv.html
Higman, F. (2004, October 6). Bolsec, Jérôme. In Historisches Lexikon der Schweiz (HLS). Retrieved November 14, 2024, from
https://hls-dhs-dss.ch/de/articles/032404/2004-10-06