به نام خداوند عیسی مسیح

از سری درسهای کوتاه

«الوهیّت یعنی چه؟»

 

الوهیّت یعنی چه؟

 

زمانی که به دنبال شناخت شخصی هستید و یا قصد معرّفی نمودن شخصی به دیگران را دارید، به خصوصیّاتی از قبیل: نام، شهرت، سن، شکل ظاهر، تحصیلات، تجارب، سوابق، سلایق، روحیات و در کل به تمام خصوصیّاتی که معرّف وجودی او است می‌پردازید. خصوصیّات گوناگون در اشخاص، شاخصهایی است که معرّف هویّتیِ یک شخص می‌باشد. این خصوصیّات هر چند در تمام اشخاص متفاوت است، امّا واضح است که این خصوصیّات در همگان کاملاً وجود دارد. مثلاً وقتی کسی را از لحاظ خصوصیّت عاطفی بررسی می‌کنیم، با توجّه به این که همۀ اشخاص دارای خصوصیّت عاطفی هستند، ولی شاخصۀ هر فرد با دیگری متفاوت است؛ یکی زود رنج، یکی بی‌خیال، یکی سخت دل، یکی مهربان و یا یکی … است؛ یعنی اصل خصوصیّت عاطفه در همه وجود دارد ولی در هر شخص با حالات مختلفی جلوه‌گری می‌نماید.

به تمام حالات مختلفی که بیانگر خصوصیّات و معرّف یک”شخص”است، “شخصیّتِ”آن شخص گفته می‌شود. به بیانی دیگر شخصیّت عبارت است از مجموع خصوصیّاتی که در یک”شخص”وجود دارد و او را معرّفی و آشکار می‌سازد ( شخص – شخصیّت ). به همین قسم است واژه‌هایی چون”حق – حقیقت”که حقیقت بیانگر حقایقی است پیرامون حق و او را معرّفی می‌کند؛ به عبارتی دیگر دوّمی که با پسوند”…یت”همراه است اوّلی را معرّفی و آشکار می‌سازد. با کمی دقّت در واژۀ الوهیّت آشکار می‌شود که این واژه در بر گیرندۀ تمام طرق، صفات، خصوصیّات و منتسباتِ واژۀ الوهی است. امّا الوهی چی یا کیست؟ آیا یک معنی یا شخصیّت است؟ آیا یک شخص یا اشخاص است؟

کتاب پیدایش که اوّلین کتاب از کتب مقدّس است و به زبان عبری نگاشته شده، چنین آغاز می‌گردد: «در ابتدا الوهیم ( אלוהים ) آسمانها و زمین را آفرید.» الوهیم یک نام دو کلمه‌ای در زبان عبری است که در برگردان به زبانهای دیگر، تبدیل به واژه‌ای می‌شود که تا حدودی معرّف شاخصۀ آشکار شده از الوهیم است؛ مانند عبارت خدا. در همین ابتدای کتاب مقدّس مشخّص است که الوهیم خالق آسمانها و زمین و همۀ هستی است، و یک شخص می‌باشد و لاجرم دارای خصوصیّات و شخصیّتی منحصر به فرد می‌باشد.

الوهیم پیش از بنیاد عالم بوده و هر چیز دیگری پس از او مصوّر شد و معنی گرفت، لذا خود او را نمی‌توان به درستی و دقّت معرّفی نمود چون پیش از جهان هستی و تمام تعاریف و تفاسیر و معانی بوده است. امروزه نیز بر سر معنی نام الوهیم نظرات و دیدگاه‌های متعدّدی با تفاسیر مختلف مطرح است تا جایی که نتوانستند معنی این نام را بیابند؛ لذا این نام مانند وجود مقدّسش، فقط به گونه‌ و اندازه‌ای که در کتاب مقدّس ردی از آن هست و می‌شود درک کرد، تعریف شده است.

الِ ( אל ) الوهیم ( אלוהים ) با توجّه به نامهای ذکر شده از خدا در کتاب مقدّس یک نام مفرد است که به معنی”خدا”می‌باشد. و هرگاه به جایگاه خدایی او بخواهد اشاره گردد،”ال”تبدیل به”الوهی ( אלוהי )” که همان مترادفِ با”خدایی”است می‌شود.

اوّل، الوهیم ( אלוהים ): الوهیم از دو کلمه و یک حرف تشکیل شده: ال ( אל ) – و ( ו ) – هیم ( הים ). در زبان عبری”ال”به معنی خدا است، حرف”و”حرف ربط است که خدا را به حرف بعد از خود مرتبط می‌سازد، و”هیم”به معنی دریا ( آبها ) می‌باشد. به عبارتی الوهیم به معنی”خدای دریاها”می‌باشد. امّا خدای دریاها یعنی چه؟ معنی ال، خدا را می‌دانیم، امّا دریا به چه اشاره دارد؟ کتاب مقدّس پر است از استعاراتِ ادبی و مفاهیم خاصِ کتابِ مقدّسی، به گونه‌ای که در خیلی از جاها مفاهیم حقیقیِ منظور خدا در واژه‌های کوتاه و پر از مفهوم مستتر شده.

وجودِ واژۀ دریا در نام الوهیم چه چیزی را به ما می‌فهماند؟ کتاب مقدّس می‌گوید: «6به کلام خداوند آسمانها ساخته شد و کل جنود آنها به نَفْخِۀ دهان او» (مزامیر 33 : 6). نَفْخِه در لغت به معنی: دم، نفس، یک بار دمیدن با دهان است. به اصطلاح عامیانه”ها” کردن است. کتاب مقدّس می‌گوید تمام آسمانها و هر چه در آن است به نفخۀ دهان خدا پدیدار شد؛ خدا وقتی که خواست به آدم زندگی بدهد در بینی او دمید.

در همان ابتدای کتاب مقدّس مکتوب است که: «1در ابتدا خدا آسمانها و زمین‌ را آفرید. ( وقتی که آفرید همه چیز چه شکلی بود؟ )2و زمین‌ تهی‌ و بایر بود و تاریکی‌ بر روی‌ لجّه‌ و روح‌ خدا سطح‌ آبها را فرو گرفت.» لجّه به معنی: دریا، میانۀ دریا، و از قدیم‌الایّام لجّه معنی”جماعت بسیار”را می‌داده. در ادامۀ آیه صراحتاً اعلام می‌گردد که روح خدا سطح”آبها”را فرو گرفت. بله! هر آن چیزی که امروز مصوّر است در ابتدا مانند توده‌های بخار ( همان نفخۀ دهان خدا – ها ) بود و سپس متراکم شده و تبدیل به آبها گردید و خدا این آبها را از هم جدا کرد «6و خدا گفت‌: فلکی‌ باشد در میان‌ آبها و آبها را از آبها جدا کند.» و تمام جهان هستی را شکل داد و خشکی را از میان آبها بیرون آورد. «9و خدا گفت‌: آبهای‌ زیر آسمان‌ در یک جا جمع‌ شود و خشکی‌ ظاهر گردد. و چنین‌ شد» ( پیدایش 1 : 1 – 2 و 6 و 9 ). و سپس همه چیز را یک به یک از خاک زمین بساخت.

در ابتدا خدا ( ال ) بود و نفخۀ دهان او یعنی آبها، که هر آن چیزی که در آسمان و زمین هست، همه و همه از همین آبها حاصل شد، حتّی جمعیّت عظیم جنود آسمانها و تمامی جماعتهای روی زمین. در خیلی از صحف نبوّتیِ کتب مقدّس وقتی به صدای آبهای بسیار اشاره می‌شود منظور جماعتهای بسیاری از مردم است. به عنوان نمونه به کتاب ارمیای نبی توجّه کنید: «54صدای‌ غوغا از بابل‌ می‌آید و آواز شکست‌ عظیمی‌ از زمین‌ کلدانیان‌.55زیرا خداوند بابل‌ را تاراج‌ می‌نماید و صدای‌ عظیم‌ را از میان‌ آن‌ نابود می‌کند و امواج‌ ایشان‌ مثل‌ آبهای‌ بسیار شورش‌ می‌نماید و صدای‌ آواز ایشان‌ شنیده‌ می‌شود» ( ارمیا 51 : 54 – 55 ). لذا وقتی نام الوهیم برده می‌شود، می‌توان آن را چنین معرفی کرد که اگر در ارتباط با همۀ جهان هستی باشد”خدای پدر”یعنی پایه‌گذار و پی‌ریز تمام جهان هستی؛ و اگر در ارتباط با بشر باشد”خدای زندگان”یا “خدای امّتهای بسیار”چنان که کتاب مقدّس می‌گوید: «38و حال آن که خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. زیرا همه نزد او زنده هستند» ( لوقا 20 : 38 ).

دوّم، الوهیّت: الوهیّت یک واژۀ عبری نیست، بلکه”…یت”علامتِ ضمیرِ متّصل است که در ادامۀ واژۀ عبری الوهی ( אלוהי ) آمده است. در عربی، جزو مؤخّر، مصدر صناعی اسمی است یعنی مصدری که با آن یاء نسبت و تاء تأنیث (… یت) آمده باشد، مانند: مالکیّت، مرغوبیّت، انسانیّت، معروفیّت، حُریّت، ماهیت.

امّا الوهیّت به چه معنی است؟ به زبان ساده”…یت”ضمیر متّصلی است که هرگاه در ادامۀ واژه‌ای آید و با آن همراه شود، گویای آن است که آن واژه دارای طرق، صفات، خصوصیّات و منتسباتِ خاص به خود می‌باشد.

وقتی سخن از الوهیّت می‌شود واضح است که منظور تمام شاخصه‌های شخصِ الوهیم است، و نمی‌توان در معرّفی الوهیّت، او را مانند صنعت دست و تفکّر ذهن پنداشت، چنان که مکتوب است: «28زيرا كه در او زندگي و حركت و وجود داريم چنان كه بعضي از شعراي شما نيز گفته‌اند كه از نسل او مي‌باشيم.29پس چون از نسل خدا مي‌باشيم، نشايد گمان برد كه الوهيّت شباهت دارد به طلا يا نقره يا سنگ منقوش به صنعت يا مهارت انسان» ( اعمال رسولان 17 : 28 – 29 ).

با کمال تعجّب! در خصوص نام الوهیم، برخی از معلّمینِ کلیساهای دیگر کاملاً اشتباه برداشت کرده و یک تعلیم اشتباه را رایج کرده‌اند مبنی بر این که نام الوهیم را جمع حساب می‌کنند و او را به معنی خدایان معرّفی می‌کنند.

کتاب مقدّس به ما می‌فهماند الوهیم که خالق تمام هستی است، پیش از بنیاد عالم و آفرینش هستی تنها حیات زنده بوده و چون غیر از او هیچ چیز نبود، قطعاً هر گونه توصیف و تمثیلی در معرّفی او بی‌معنی است. از این روی او را تنها می‌توان در ذات وجودی خویش و کارهایش تعریف و معرّفی کرد، چنان که کتاب مقدّس شهادت می‌دهد: «20زيرا كه چيزهاي ناديدۀ او يعني قوّت سَرْمَدي و الوهيّتش از حين آفرينش عالم به وسيلۀ كارهاي او فهميده و ديده مي‌شود تا ايشان را عذري نباشد» ( رومیان 1 : 20 ).

شایان ذکر است در این مجال به یک نکتۀ بسیار مهم که متأسّفانه هیچگاه مورد توجّه قرار نگرفته اشاره گردد:”واژۀ الوهیّت را نمی‌توان در ارتباط با هیچ شخص و نام دیگری غیر از الوهیم به کار برد، زیرا الوهیّت فقط به ویژگیهای الوهیم اشاره دارد و بس، به کار بردن این عبارت در ارتباط با هر شخص و نام دیگری اشتباه محض است مگر آن که منظور و صاحب آن نام خود الوهیم باشد.”

در اوّلین آیۀ کتاب مقدّس متوجّه می‌شویم که الوهیم دارای شاخصه‌هایی چون آفرینندگی و نگهدارندگی است؛ و این دو خصوصیّتِ خاص از شخصیّت الوهیم است. شخصیّت برای وجودی اطلاق می‌شود که آن وجود دارای اعتباری فردی ( خاصِ برای یک شخص ) باشد، یعنی دارای حواسی روحانی چون ادراک، احساس، استدلال، تخیّل، حافظه و … باشد، که در هر فردی مستقلاً به شکلی نمود می‌کند و در تمامی اشخاص به یک میزان و شکل نیست.

واژۀ شخصیّت علاوه بر خدا، در بین مخلوقات خدا بر روی زمین، تنها برای انسانها به کار می‌رود زیرا: «26خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم …27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. …» ( پیدایش 1 : 26 – 27 ). انسان تنها موجودی است بر روی زمین که به شباهت خدا آفریده شده، از این روی در ارتباط با هیچ موجود دیگری از واژۀ شخصیّت استفاده نمی‌گردد، بلکه از واژگانی نظیر طبیعت، غریزه و ساختار استفاده می‌شود؛ چون خصوصیّات سایر موجودات در تمامی گونه‌های خاص، برای آن گونه یکسان و تغییرناپذیر است و میزان بندی نمی‌گردد. مثل خوی درندۀ شیرها و سبک زندگی آنها که در تمام گونۀ شیرها چه در طبیعت آزاد و چه در قفس یکسان و ثابت است، به بیانی دیگر هر شیری فاقد شخصیّت خاص برای خودش است بلکه تمام رفتارهای آنان از روی غریزه و یکسان است.

یک نکتۀ مهم: همان گونه که در ارتباط با شخصیّت یک انسان، از واژۀ”شناخت فلانی”یا”معرّفی فلانی”استفاده می‌کنیم و اشتباه محض است که بگوییم”تعلیم فلانی” ایضاً در ارتباط با شخصیّت خدا و بررسی ذات الوهی او نیز کاملاً غلط است از واژۀ”تعلیم خدا”یا”تعلیم الوهیّت”استفاده کنیم، این یک اشتباه بزرگ است! بلکه باید گفت:”معرّفی خدا”یا”شناخت الوهیّت”.

اخطار: هرگاه شخصی را دیدید که در جایگاه تعلیم کلیسا نشسته و با برگزاری جلسات تعلیمی و یا نوشتن مقالات و کتب تعلیمی در خصوص”تعلیم الوهیّت”دادِ سخن می‌راند، از او پرهیز کنید و به سخنانش گوش ندهید زیرا چنین شخصی از همان ابتدا در اشتباه و انحراف بزرگ می‌باشد؛ او یک معلّم کاذب است و نتیجۀ تعالیم او جز انحراف چیزی نخواهد بود.

از سری درسهای کوتاه

«اهمیّت شناخت الوهیّت»

 

داشتن شناختی درست از خدا و خصوصیّات الوهیّتی او تا چه حد دارای اهمیّت است؟

 

عیسیِ خداوند شرط دریافت حیات جاودانی را چنین بیان می‌نماید: «3و حيات جاوداني اين است كه تو را خداي واحدِ حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي بشناسند» ( یوحنّا 17 : 3 ).

برای ورود به حیات جاودانی، اوّلین شرط، شناخت درست از صاحبِ این حیات است. چگونه می‌توان شخصی را در میان جمعیّتی عظیم پیدا کرد و به سمتش رفت بدون داشتن شناخت درستی از او؟ چگونه می‌توان با چشمان بسته از یک خیابان پر از ترددِ خودرو عبور نمود و جان سالم به در برد؟ چگونه می‌توان به شهری دیگر رفت بدون آشنایی داشتن از جاده‌ای که ما را به آن شهر می‌رساند؟ حتّی برای ارائۀ هر نظر علمی، دستاورد صنعتی، اثر هنری و … نیز، باید از تمام خصوصیّات مربوط در آن زمینه، اطّلاعات و شناختی کامل و دقیق داشت، و اگر نه جز یک سرگردانی بزرگ چیزی حاصل نخواهد شد. واضح است که برای حصول به حیات جاودانی خدا، هر ایماندار مسیحی باید در ابتدا به شناختی درست از الوهیّت خدای حقیقی رسیده باشد، و اگر نه به اشتباه در پی خدایان دروغین خواهد رفت و ثمری جز تباهیِ عمر و حیات برای او نخواهد داشت.

نکتۀ قابل تعمّق دیگر این است که عیسی خداوند حیات جاودانی را در قبال شناخت خدای واحدِ حقیقی و”عیسی مسیح”اعلام می‌دارد. و بدین سخن، تأکید بر اهمیّت شناخته شدن خودش پس از شناخت خدای واحد حقیقی دارد، که این شناخت لازمۀ دریافت مجوز برای ورود به حیات ابدی است. این شناخت به حدی مهم است که اساس هدف نگارش کتاب مقدّس را نیز آشکار می‌سازد.

پطرس نیز در این راستا، در روز پنطیکاست ( اعمال رسولان باب 2 ) که آغاز شکل‌گیری و حرکت کلیسا بود، در پاسخ به”مردمِ يهودِ دينداری که از هر طايفه در اورشليم منزل داشتند ( آیۀ 5 )”با معرّفی و شناساندن جایگاه الوهیّتی عیسی مسیح بر حسب کتب مقدّس سخن گفت.

طرفِ صحبت پطرس مردم یهود دینداری بودند که در خصوص شناخت الوهیّت مشکلی نداشتند، زیرا قرنها سابقۀ این قوم در ارتباط مستقیم با خدا و کارهای او، و زندگی آنان به عنوانِ قومِ خاص و برگزیدۀ خدا، آنان را به یک شناخت نسبتاً درستی از الوهیّت خدا رسانیده بود. ولی لازم بود تا جایگاه الوهیّتی عیسی مسیح برای آنان آشکار گردد، از این رو از زبان یوئیل نبی و داوود شروع نمود به اخبار در خصوص زمانهای آخر و مصلوب شدن عیسی مسیح، تا قیام و نشستن او بر دست راست خدا: «36پس جميع خاندان اسرائيل يقيناً بدانند كه خدا همين عيسي را كه شما مصلوب كرديد، خداوند و مسيح ساخته است» ( اعمال رسولان 2 : 36 ).

حرکت رسولان و شروع شکل‌گیری کلیسا پس از مصلوب شدن و قیام عیسی مسیح در روز پنطیکاست، آغاز شد با شفاف‌سازی و معرّفی عیسی به عنوان همان مسیح موعود و خداوند و شناخت دقیق از جایگاه الوهیّتی او. این مهم از آن زمان به بعد، برای هر که به نام عیسی مسیح ایمان می‌آورد ضروری و حیاتی است که در ابتدای ایمان قبل از هر مهم دیگری به شناختی کامل و دقیق از الوهیّت برسد. لازم است تا پیش از شروع تعالیم کتاب مقدّسی برای نوایمانان مسیحی، در ابتدا الوهیّت برای آنان کاملاً معرّفی و شناسانده گردد.

در صدۀ اوّل مسیحیّت به خاطر حضور رسولانِ عیسی مسیح و شاهدان زنده و امین او، کلیسا در مسیر درست حرکت می‌نمود و حضور محکم و پر قوّت آنان مانع از به وجود آمدن انحرافات در کلیسا می‌شد، ولی در صده‌های بعد و با شکل‌گیری کلیسای رومی، کلیساها به انحراف کشیده شدند و با شقاق و نفرتی که بین مسیحیان و یهودیان به وجود آمد ( زیرا کلیساهای رومی، یهودیان را مسبّب اصلی مرگ عیسی مسیح می‌دانستند. ) کلیسای وقت اقدام به جدا نمودن کتب عهد عتیق از عهد جدید نموده و این کتب را از کلیساها خارج ساختند، که این عملِ آنان آغازی شد بر انحرافات بزرگ، نه تنها در تعالیم بلکه به طور خاص در شناخت الوهیّت.

با خروج کتب عهد عتیق از کلیساها، یگانگی الوهیم و بسیاری از تعالیم کتاب مقدّسی در عهد عتیق به انحراف رفت، و به جای آن خدایان یونان باستان و تعالیم غریب دیگر وارد کلیساها گردید ( شرک به جای یکتا پرستی ). لذا ضروری است تا تمام کسانی که از آیینها، مذاهب و اعتقاداتی دیگر به سوی عیسی مسیح مراجعت می‌کنند، و دارای تعالیم و شناختی کاملاً متفاوت می‌باشند، برای آن که به این انحرافات نیفتند، در ابتدا به یک شناخت دقیق و درست از الوهیّتِ خدای واحدِ حقیقی و عیسی مسیح برسند، و سپس در روند ایمانی تحت تعالیم کتاب مقدّسی قرار بگیرند.

از سری درسهای کوتاه

«آدم به شباهت خدا»

 

در این آیات منظور از”ما”کیست؟

«26و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم …27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. …» ( پیدایش 1 : 26 – 27 ).

 

خدا گفت: «آدم را به صورت”ما”و موافق شبیه”ما”بسازیم.» دو بار”ما”به کار برده شده است: 1- به صورت ما. 2- موافق شبیه ما.

خدا علاوه بر خود به دو گروه و شخص دیگر نیز اشاره دارد، یک گروه آنانی که به شباهت خدا و همراهِ با او هستند”ما”، و دیگری کسی است که در شباهت، مانند خدا است ولی با او و همراهانش در یک راستا نیستند”شبیه ما”است.

در این آیه خدا به گونه‌ای اشاره دارد که آن سوّمی یعنی”موافق شبیه ما”با آن که به شباهت آنان است امّا با آنان یکی و همراه نیست. او فقط در ظاهر به خدا شباهت دارد امّا در مسیری دیگر به پیش می‌رود.

حال این”ما”که همراهِ خدا هستند چه کسانی می‌باشند؟ به ده‌ها آیه و نشانه می‌توان اثبات کرد که آنان فرشتگان مقرّب و همراه با خداوند هستند. به عنوان اثبات این ادّعا نظر شما را به ملاقات خداوند با ابراهیم در بلوطستان ممری جلب می‌کنم که با خداوند دو فرشته به شباهت خداوند با او همراه بودند: «1و خداوند در بلوطستان‌ ممری‌ بر وی‌ ظاهر شد … دید که‌ اینک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. و چون‌ ایشان‌ را دید از در خیمه‌ به‌ استقبال‌ ایشان‌ شتافت‌، و رو بر زمین‌ نهاد» ( پیدایش 18 : 1 – 2 ).

برای آشکار شدن بیشتر موضوع به این آیه خوب دقّت کنید:«1و روزی‌ واقع‌ شد که‌ پسران‌ خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند؛ و شیطان‌ نیز در میان‌ ایشان‌ آمد تا به‌ حضور خداوند حاضر شود» ( ایّوب 2 : 1 ).

وقتی گفته می‌شود پسران خدا، یقیناً از کسانی صحبت می‌شود که می‌بایست شباهتهایی به خدا داشته باشند. در کتاب ایّوب دو بار شهادت داده شده که خدا در حضور پسران خود صحبت می‌کند. دقّت کنید”پسران”نه فقط یک پسر! پسرانش چه کسانی هستند؟ از کجا باید فهمید این پسران چه کسانی هستند؟ اینان هر که باشند حتماً باید از یک جنس بوده باشند. بله! دقیقاً کمی جلوتر نام یکی از این پسران برده می‌شود. «… و شیطان نیز در میان‌ ایشان‌ …» اشاره شده که شیطان نیز در جمع پسران خدا حاضر بوده است، یعنی او نیز با پسران خدا محسوب شده. می‌دانیم شیطان فرشته است. پس منظور از پسران خدا، فرشتگان است.

حال چرا در کتاب مقدّس از فرشتگان به عنوان پسران، یاد شده؟ شاید بزرگ‌ترین وجه نسبیّت شباهت ظاهری باشد چون فرشتگان نیز در بسیاری از مواقع به شباهت خدای مجسّم شده دیده شدند. مثلاً ملاقات خداوند و دو فرشتۀ همراه او با ابراهیم در بلوطستان ممری و حاضر شدن همین دو فرشته در شهر سدوم و اشتباه گرفتن آنها توسّط مردم به جای دو مرد زیباروی. و در بسیاری از قسمتهای کلام می‌بینیم که فرشتگان به شباهت آدم ظاهر شده‌اند به حدی که حتّی نویسندۀ عبرانیان نیز چنین اشاره دارد: «2و از غریب‌نوازی غافل مشوید زیرا که به آن بعضی نادانسته فرشتگان را ضیافت کردند» ( عبرانیان 13 : 2 ).

یک نکتۀ مهم دیگر را هرگز فراموش نکنید! می‌دانیم که خدا واحد است پس آن شخص سوّم نمی‌توانست خدا باشد، امّا فرشتگان بسیارند و از آن جایی که هنوز آدم به شباهت خدا خلق نشده بود پس یقیناً او نیز یک فرشته باید بوده باشد. امّا خدا حساب او را از سایر فرشتگان جدا نموده. به او”شبیهِ ما”اطلاق نمود. او با خدا و فرشتگانش محسوب نشد امّا به شباهت آنها بود. شبیه آنها! چرا؟ او چه تفاوتی داشت؟

لازم است به این نکتۀ مهم توجّه کنید! خدا و فرشتگان همراه او مقدّس هستند و بر آنها گناهی محسوب نیست، این فرشتگان در اطاعت از خدا زندگی می‌کنند. امّا این شخص سوّم با آن که فرشته و به شباهت خدا است، با خدا محسوب نمی‌شود، حساب او جدا است. او نمی‌تواند هیچ کس به جز شیطان باشد. بله، این درست است.

حال دوباره به این آیات دقّت کنید: «26و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم …27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. …» آفریننده تنها خود خدا بود. از ابتدا نیز او همه چیز را به تنهایی خلق کرد و بسرشت. به غیر از او خدای دیگری نبود. لذا از ابتدا خود او بود که قصد داشت آدم را بسازد چون به غیر از او هیچ کس دیگری توانایی چنین کاری را نداشت. ولی این”ما”دلالت بر شباهت آدم به شباهت کلِ خدا و چند شخص حاضر دیگر دارد. اگر به آیه خوب دقّت کنید خدا داشت می‌گفت که آدم را به شباهتی مانند خودش و فرشتگانش می‌خواهد بسازد. این”ما”از نظر ظاهر دلالت به شباهت آدم به خدا در همۀ وجوهاتش و همچنین نیز به فرشتگان او به دلایلی! دارد.

به شباهت ظاهر از لحاظ بصری و به شباهت روحانی از لحاظ تمام خصوصیّات و عواطفی که روح دارد و از لحاظ اختیار آن چنان که در فرشتگانش نیز بوده است و …، و نیز به شباهت نفسانی از لحاظ داشتن نفس و بذری خدا گونه که او را در زمین، مانند فرشتگانِ در آسمان پسر خدا بسازد.

از سری درسهای کوتاه

«عنوان پدر و پسر خدا»

 

عنوان پدر و پسر خدا از منظر کتاب مقدّس به چه معنی است؟

 

همیشه از عنوان پدر و پسر برداشت اشتباه و غلط شده است. مردم می‌پندارند که پدر به معنی کسی است که فرزندی در اثر ارتباط با جنس زن و زایش تولید می‌کند و پسر تولیدی حاصل شده از عمل پدر و مادری می‌باشد. امّا این دیدگاه از منظر کتاب مقدّس اشتباه است.

در اوّلین آیه از کتاب مقدّس چنین گفته شده: «1در ابتدا خدا ( الوهیم ) آسمانها و زمین‌ را آفرید» ( پیدایش 1 : 1 ). موسی برای معرّفی خدا ( الوهیم ) ما را به ابتدای جهان می‌برد و از آن جا آغاز می‌کند. یوحنّای رسول نیز برای معرّفی خدایِ پدر و پسر یگانۀ او ما را به ابتدا می‌برد و می‌گوید: «1در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود …14و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پُر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر» ( یوحنّا 1 : 1 – 14 ). عیسی مسیح نیز برای آشکارسازی هر چیزی ما را به ابتدای امر ارجاع می‌دهد. اصل و بنیاد هر چیزی در ابتدای آن است جایی که پی‌ریزی و پایه‌گذاری شده است و همۀ اسرار خدا در ابتدای آن آشکار می‌گردد. این یک اصل تعلیم کتاب مقدّسی است.

در ابتدا چه بود و چه شد؟ کتاب مقدّس می‌گوید در ابتدا خدا بود که جهان را پایه‌ریزی کرد. کلام خدا در کتاب ایّوب نیز ما را به تعمّق به ابتدای خلقت وا می‌دارد: «4وقتی‌ که‌ زمین را بنیاد نهادم‌ کجا بودی‌؟ بیان‌ کن‌ اگر فهم‌ داری» ( ایّوب 38 : 4 ). کلمۀ بنیاد به یک اتّفاقی درونی اشاره دارد نه بیرونی. خدا جهان هستی را زمانی که هیچ عنصری، آسمانی، فضا و محیطی وجود نداشت بنیاد و پایه‌ریزی کرد، یعنی از صفر مطلق، از درون خودش به نفخۀ دهانش، مانند پدری که فرزندش را از سلب درونی خودش پایه‌ریزی می‌کند و هیچ عنصری از این بچّه در خارج از سلب پدرش وجود ندارد. آیا می‌دانید از آن جهت عنوان پدر به یک شخص اطلاق می‌گردد که او بنیاد فرزندش را در ابتدای خلقتِ او از درون خودش پایه‌ریزی می‌کند؟

امّا معنی خدای پدر، تنها در ارتباط با پسر یگانۀ او عیسی نیست، چون می‌بینیم که به پذیرفتگان مسیح نیز این داده شده تا فرزندان خدا باشند: «12و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد،13که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند» ( یوحنّا 1 : 12 – 13 ). امّا باز عنوان پدر برای خدا به خاطر داشتن فرزندان انسانی نیست. به روشنی در کتاب ایّوب دیده می‌شود که حتّی به فرشتگان و شیطان نیز که در بین آنان بود عنوان پسران خدا اطلاق شده: «6و روزي واقع شد كه پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند و شيطان نيز در ميان ايشان آمد» ( ایّوب 1 : 6 ).

 عنوان پدر برای خدا در کتاب مقدّس بسیار فراتر از ارتباط پدر فرزندی در نزد بشر خاکی است. خدا را نمی‌توان تنها با معیارهای بشری سنجید و تعریف کرد. خدا از آن جهت پدر هست که در ابتدای جهان هستی پی‌ریز و بنیان‌گذار تمام جهان هستی از درون خودش بود در حالی که خارج از او هیچ چیز وجود نداشت: «3همه چیز به واسطۀ او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت» ( یوحنّا 1 : 3 ). خارج از وجود او هیچ چیزی نبود. آسمان، فضا، حجم و عنصری نبود.

یک موسیقیدان وقتی از عمقهای درونی ذهن خود قطعه آهنگی بیرون می‌آورد آن آهنگ را چون فرزند خود می‌داند و ایضاً تمام کسانی که در رشته‌های گوناگون هنری اثری خلق می‌کنند. و یا هر شخصی که برای اوّلین بار دروازه‌ای ناگشوده از علم را می‌گشاید، او را پدر آن علم خطاب می‌کنند، مانند پدر فیزیک، پدر هندسه، پدر مهندسی و …

فرزندِ یک پدر یعنی وجودی صادر شده از درون پدر، پسر یعنی صادر شده‌ای از پدر به شباهت او، دارای ژن توارثی و خصوصیّاتی مشابه او، دارای اعتبار او، میراث برندۀ او، به ظهور آمدۀ اندیشه و تفکّر او، به عبارتی جزئی از ژن نهفتۀ پدری که آشکار شده است. به عبارت دقیق‌تر سرآغازی از پدر، ابتدای آشکارسازی پدر، بیرون آمده و ساطع شده با تمام خصوصیّات نهانی و معرّف پدر.

عنوان پدر می‌تواند برای همه چیز اطلاق گردد چون مفهوم نامش در بر گیرندۀ همه است. امّا پسر سرآغازی از وجه آشکار شدنی پدر با تمام خصوصیّات و شاخصه‌های او است. عیسی مسیح پسر خدا نیست از آن جهت که مانند ابنای بشر حاصل آمیزش و نکاح، از خدا به وجود آمده باشد بلکه او پسر خدا است از آن جهت که او سرآغاز بر خدای مجسّم شده و آشکار گردیده است، نخست‌زادۀ تمام عالم.

«15و او صورت خدای نادیده است، نخست‌زادۀ تمامی آفریدگان.16زیرا که در او همه چیز آفریده شد، آن چه در آسمان و آن چه بر زمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختها و سلطنتها و ریاسات و قوّات؛ همه به وسیلۀ او و برای او آفریده شد.17و او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد.18و او بدن یعنی کلیسا را سر است، زیرا که او ابتدا است و نخست‌زاده از مردگان تا در همه چیز او مقدّم شود.19زیرا خدا رضا بدین داد که تمامی پُری در او ساکن شود» ( کولسیان 1 : 15 – 19 ).

وقتی پی‌ریز جهان هستی یعنی خدای پدر به شباهتی انسانی وارد جهان شد و شکلی بشری به خود ‌گرفت در شکل انسانی خود که از شکوه و جلال بزرگ آسمانی خود خالی شده بود، دیگر نمی‌شد او را پدر خواند چون به شباهت مخلوقی بشری ریخته شده و وارد دنیا شد، امّا چون با تمام پری الوهیّتی خدا وارد جهان شد، در زمین بر تمام مخلوقات به معنی تصمیم گیرنده و حکم دهنده شد، او جلوه و جلالی از پدر نادیدنی بود.

پسر خدا یعنی جلال و جلوۀ قابل رؤیت و دیدنی از خدای پدر نادیدنی. بر خلاف حکمت دنیا، پسر خدا فرزندِ زاده شده از پدر نیست، بلکه پدری است که به شکل دیدنیِ بشری با تمام الوهیّت خدایی‌اش آشکار شده است. و از آن جایی که خدا ( پدر ) بیش از یک هرگز نبوده و نیست لذا وقتی مستقیماً خودش را به شکل انسان آشکار کرد، تنها او بود که می‌توانست عنوان پسر یگانۀ پدر را به خود بگیرد. چون همان گونه که پدر یک است، پسر نیز یک خواهد بود. یگانه هست و نمی‌تواند دو یا چند باشد چون خدا ( پدر ) نیز یگانه هست و نه دو یا چند خدا. از این روی است که خداوند عیسی مسیح می‌فرماید: «30من و پدر یک هستیم» ( یوحنّا 10 : 30 ).

در فرهنگ کتاب مقدّسی پسر خدا یعنی خود خدایی که جسم زمینی گرفته و دیدنی و آشکار شده است. یعنی پدری که پسر شد؛ پی‌ریز جهان هستی که خود به شباهت مردم داخل جهان هستی شد. تمام کتب به این شهادت می‌دهند و غیر از این هر تعریف دیگری اشتباه محض است.

از سری درسهای کوتاه

«صدای خدا»

 

زمانی که خداوند بخواهد اهمیّت و بزرگی کاری را بر شخصی یا جمعی هشدار دهد، چگونه ارتباط برقرار می‌کند؟

 

یکی از طرق ارتباط خدا به شکل نادیدنی ولی محسوس از طریق شنیدن صدای او است. بارها در کتاب مقدّس می‌خوانیم که خدا از آسمان سخن گفته. غالباً وقتی خداوند بخواهد اهمیّت و بزرگی کاری را بر شخصی یا جمعی هشدار دهد، بدین گونه ارتباط برقرار می‌کند، که شباهتی به معجزۀ آسمانی دارد.

نمونه‌اش هنگام قربانی نمودن اسحاق، زمانی که ابراهیم می‌بایست بزرگ‌ترین و سخت‌ترین امتحان زندگی خود را می‌گذراند تا وعدۀ بزرگ خدا را دریافت کند، در لحظه‌ای که دست به کارد برد تا فرزندش را ذبح نماید: «11در حال‌، فرشتۀ خداوند از آسمان‌ وی‌ را ندا در داد و گفت‌: ای‌ ابراهیم‌! ای‌ ابراهیم‌! عرض‌ کرد: لبیک‌.12گفت‌: دست‌ خود را بر پسر دراز مکن‌ و بدو هیچ‌ مکن‌ زیرا که‌ الآن‌ دانستم‌ که‌ تو از خدا می‌ترسی‌، چون که‌ پسر یگانۀ خود را از من‌ دریغ‌ نداشتی …15بار دیگر فرشتۀ خداوند به‌ ابراهیم‌ از آسمان‌ ندا در داد16و گفت‌: خداوند می‌گوید: به‌ ذات‌ خود قسم‌ می‌خورم‌ چون که‌ این‌ کار را کردی‌ و پسر یگانۀ خود را دریغ‌ نداشتی‌،17هر آینه‌ تو را برکت‌ دهم‌ و ذرّیّت‌ تو را کثیر سازم‌، مانند ستارگان‌ آسمان‌ و مثل‌ ریگهایی‌ که‌ بر کنارۀ دریا است‌. و ذرّیّت‌ تو دروازه‌های‌ دشمنان‌ خود را متصرّف‌ خواهند شد.18و از ذرّیّت‌ تو، جمیع‌ امّتهای‌ زمین‌ برکت‌ خواهند یافت‌ چون که‌ قول‌ مرا شنیدی‌» ( پیدایش 22 : 11 – 18 ).

حتّی زمانی که خداوند خواست تا اهمیّت سخنان خود را بر موسی و قوم اسرائیل آشکار نماید و آنان را مرعوب و متوجّۀ کلام خود سازد، از آسمان با آنان شروع به سخن گفتن نمود: «18جمیع‌ قوم‌ رعدها و زبانه‌های‌ آتش‌ و صدای‌ کَرِنا و کوه‌ را که‌ پر از دود بود دیدند و چون‌ قوم‌ این‌ را بدیدند لرزیدند و از دور بایستادند.19و به‌ موسی‌ گفتند: تو به‌ ما سخن‌ بگو و خواهیم‌ شنید، امّا خدا به‌ ما نگوید مبادا بمیریم‌.20موسی‌ به‌ قوم‌ گفت‌: مترسید زیرا خدا برای‌ امتحان‌ شما آمده‌ است‌ تا ترس‌ او پیش‌ روی‌ شما باشد و گناه‌ نکنید.21پس‌ قوم‌ از دور ایستادند و موسی‌ به‌ ظلمت‌ غلیظ که‌ خدا در آن‌ بود، نزدیک‌ آمد.22و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: به‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ بگو: شما دیدید که‌ از آسمان‌ به‌ شما سخن‌ گفتم‌» ( خروج 20 : 18 – 22 ).

و ایضاً زمانی که عیسی مسیح برای گرفتن تعمید آب نزد یحیی تعمید دهنده می‌رود، پس از تعمید و خروج از آب، در لحظه‌ای که روح خدا مثل کبوتری نزول فرمود و بر او قرار گرفت، در میان آن جمع کثیر: «17آنگاه خطابي از آسمان در رسيد كه اين است پسر حبيب من كه از او خشنودم» ( متّی 3 : 17 ). تا اهمیّت این جملۀ خدا بر تمام حاضرین آن مکان آشکار و شهادت داده شود.

هر زمان که خدا قصد هشدار، جلب توجّه و ایجاد یک ترس مقدّس به شخص یا گروهی داشته باشد تا مکاشفه‌ای را آشکار سازد، با صدایی از آسمان تکلّم می‌کند.

نکتۀ مهم: در هیچ کجای کتاب مقدّس نمی‌بینیم که شیطان از آسمان با شخص و یا جماعتی سخن بگوید زیرا او روح است و برای سخن گفتن با گوش انسان، نیازمند به دستگاه تکلّم جسمانی زمینی دارد. او در باغ عدن برای سخن گفتن با حوّا از کالبد مار که قدرت تکلّم داشت استفاده نمود، زیرا مار دارای دستگاه تکلّم زمینی بود و تا قبل از لعنت خداوند می‌توانست سخن بگوید.

شیطان برای سخن گفتن با انسانها تنها در یک ارتباط روحانی در فکر ( دل ) ها است که می‌تواند سخن بگوید؛ از این روی کتاب مقدّس به ما هشدار می‌دهد که: «1ای حبیبان، هر روح را قبول مکنید بلکه روحها را بیازمایید …» ( اوّل یوحنّا 4 : 1 ). پس از گناه در باغ عدن بود که شیطان جسم و روح بشر را به تسخیر خود درآورد و از آن پس به فکرهای نسل آدمی راه یافت و امروزه به این طریق وسوسه، تهدید و تشویق به گناه می‌کند.

پس یک ایماندار مسیحی باید بداند که هر صدایی که با صوت و از طریق گوشِ سر بشنود بدون شک از سوی خداوند است و نباید به آن صدا شک کند.

از سری درسهای کوتاه

«فرشتۀ خداوند»

 

منظور از فرشتۀ خداوند در کتاب مقدّس چیست؟

 

در عهد عتیق بسیار با نام”فرشتۀ خداوند”مواجه می‌شویم. امّا آیا منظور فرشتگان آسمانی هستند؟ با دقّت در وقایع و گفتگوهای فرشتۀ خداوند در کتاب مقدّس به وضوح آشکار می‌شود که منظور از فرشتۀ خداوند، خود خداوند است. در خیلی مواقع خداوند خود را به صورت فرشته‌ای بر انسانها ظاهر می‌کند. و این یکی دیگر از ده طریق ارتباط خدا با بشر است.

مثلاً با کمی دقّت در سخنان فرشتۀ خداوند با هاجر به وضوح آشکار می‌گردد که این فرشته خود خداوند است: «7و فرشتۀ خداوند او را نزد چشمۀ آب در بيابان، يعني چشمه‌اي كه به راه شور است، يافت.8و گفت: اي هاجر، كنيز ساراي، از كجا آمدي و كجا مي‌روي؟ گفت: من از حضور خاتون خود ساراي گريخته‌ام. 9فرشتۀ خداوند به وي گفت: نزد خاتون خود برگرد و زير دست او مطيع شو.10و فرشتۀ خداوند به وي گفت: ذرّيّت تو را بسيار افزون گردانم، به حدي كه از كثرت به شماره نيايند.11و فرشتۀ خداوند وي را گفت: اينك حامله هستي و پسري خواهي زاييد و او را اسماعيل نام خواهي نهاد، زيرا خداوند تظلّم تو را شنيده است.12و او مردي وحشي خواهد بود، دست وي به ضد هر كس و دست هر كس به ضد او، و پيش روي همۀ برادران خود ساكن خواهد بود.13و او، نام خداوند را كه با وي تكلّم كرد، اَنْتَ ايل رُئي خواند، زيرا گفت: آيا اين جا نيز به عقب او كه مرا مي‌بيند، نگريستم» ( پیدایش 16 : 7 – 13 ).

و همچنین هنگام ملاقات موسی با خداوند در بوتۀ آتش، کتاب مقدّس به صراحت ابراز می‌دارد که فرشتۀ خداوند همان خداوند است: «2و فرشتۀ خداوند در شعلۀ آتش از ميان بوته‌اي بر وي ظاهر شد و چون او نگريست، اينك آن بوته به آتش مشتعل است امّا سوخته نمي‌شود.3و موسي گفت: اكنون بدان طرف شوم و اين امر غريب را ببينم كه بوته چرا سوخته نمي‌شود.4چون خداوند ديد كه براي ديدن مايل بدان سو مي‌شود، خدا از ميان بوته به وي ندا در داد و گفت: اي موسي! اي موسي! گفت: لبيك.5گفت: بدين جا نزديك ميا، نعلين خود را از پايهايت بيرون كن، زيرا مكاني كه در آن ايستاده‌اي زمين مقدّس است.6و گفت: من هستم خداي پدرت، خداي ابراهيم و خداي اسحاق و خداي يعقوب. آنگاه موسي روي خود را پوشانيد، زيرا ترسيد كه به خدا بنگرد» ( خروج 3 : 2 – 6 ).

و نیز واقعۀ ملاقات مانوح و زنش با فرشتۀ خداوند که یکی از زیباترین و جالب‌ترین وقایع عهد عتیق است، زیرا  فرشتۀ خداوند اشاره‌ای به عجیب بودن نامش دارد:

«2و شخصي از صُرعَه از قبيلۀ دان، مانوح نام بود و زنش نازاد بوده، نمي‌زاييد.3و فرشتۀ خداوند به آن زن ظاهر شده، او را گفت: اينك تو حال نازاد هستي و نزاييده‌اي. ليكن حامله شده، پسري خواهي زاييد … 8و مانوح از خداوند استدعا نموده، گفت: آه اي خداوند! تمنّا اين كه آن مرد خدا كه فرستادي، بار ديگر نزد ما بيايد و ما را تعليم دهد كه با ولدي كه مولود خواهد شد، چگونه رفتار نماييم.9و خدا آواز مانوح را شنيد و فرشتۀ خدا بار ديگر نزد آن زن آمد و او در صحرا نشسته بود، امّا شوهرش مانوح نزد وي نبود.10و آن زن به زودي دويده، شوهر خود را خبر داده، به وي گفت: اينك آن مرد كه در آن روز نزد من آمد، بار ديگر ظاهر شده است … فرشتۀ خداوند به مانوح گفت: از هر آن چه به زن گفتم اجتناب نمايد.14از هر حاصل مو زنهار نخورد و هيچ شراب و مسكري ننوشد و هيچ چيز نجس نخورد و هر آن چه به او امر فرمودم، نگاه دارد.15و مانوح به فرشتۀ خداوند گفت: تو را تعويق بياندازيم و برايت گوساله‌اي تهيّه بينيم.16فرشتۀ خداوند به مانوح گفت: اگر چه مرا تعويق اندازي، از نان تو نخواهم خورد و اگر قرباني سوختني بگذراني آن را براي يهوه بگذران. زيرا مانوح نمي‌دانست كه فرشتۀ خداوند است.17و مانوح به فرشتۀ خداوند گفت: نام تو چيست تا چون كلام تو واقع شود، تو را اكرام نماييم.18فرشتۀ خداوند وي را گفت: چرا دربارۀ اسم من سؤال مي‌كني؟ چون كه آن عجيب است… پس مانوح دانست كه فرشتۀ خداوند بود.22و مانوح به زنش گفت: البتّه خواهيم مرد، زيرا خدا را ديديم» ( داوران 13 : 2 – 22 ).

تنها یک نام عجیب وجود دارد که به قوّت آن نام دیوها اخراج، بیماران شفا، معجزات پدیدار، … و هر دعایی به انجام می‌رسد، و مهم‌تر از همه نجات بشر از اسارت گناه و مرگ تنها در این نام است: «12و در هيچ كس غير از او نجات نيست زيرا كه اسمي ديگر در زير آسمان به مردم عطا نشده كه بدان بايد ما نجات يابيم» ( اعمال رسولان 4 : 12 ). این نام عجیب در کتاب مقدّس، عیسی است. فرشتۀ خداوند خطاب به مانوح به طور غیر مستقیم با عجیب خواندن نامش اشاره‌ای بر نام عیسی داشته که امروزه این نام بر کلیسا آشکار است. حتّی اشعیای نبی نیز زمانی که منجی را معرّفی می‌کند، او را که اسمش عجیب است را با عنوان خدای قدیر و پدر سرمدی ( خالق جهان هستی ) معرّفی می‌کند: «6زيرا كه براي ما ولدي زاييده و پسري به ما بخشيده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداي قدير و پدر سرمدي و سرور سلامتي خوانده خواهد شد» ( اشعیا 9 : 6 ).

از سری درسهای کوتاه

«آشکار شدن خدا به شکل انسان»

 

آیا می‌دانید خداوند خود را در برخی مواقع به شکلی انسانی آشکار نموده است؟

 

در معدود مواقعی خداوند خود را به شکلی انسانی آشکار نموده. این طریق ارتباط خداوند نشان از یک ارتباط بسیار صمیمی و دوستانه با شخص دارد، ارتباطی حتّی در حد خویشاوندی و قومیّتی. در کتاب مقدّس به چند مورد از این طریق ارتباط خداوند می‌توان اشاره کرد.

خداوند در بلوطستان ممری خود را به ابراهیم در هیئت انسانی ظاهر نمود، آن چنان که مانند انسانها نشست و خورد و آشامید: «1و خداوند در بلوطستان‌ ممری‌ بر وی‌ ظاهر شد و او در گرمای‌ روز به‌ در خیمه‌ نشسته‌ بود.2ناگاه‌ چشمان‌ خود را بلند کرده‌، دید که‌ اینک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. و چون‌ ایشان‌ را دید، از در خیمه‌ به‌ استقبال‌ ایشان‌ شتافت‌ و رو بر زمین‌ نهاد3و گفت‌: ای‌ مولا، اکنون‌ اگر منظور نظر تو شدم‌ از نزد بندۀ خود مگذر.4اندک‌ آبی‌ بیاورند تا پای‌ خود را شسته‌ در زیر درخت‌ بیارامید5و لقمۀ نانی‌ بیاورم‌ تا دلهای‌ خود را تقویت‌ دهید و پس‌ از آن روانه‌ شوید، زیرا برای‌ همین‌، شما را بر بندۀ خود گذر افتاده‌ است‌. گفتند: آن چه‌ گفتی‌ بکن‌.6پس‌ ابراهیم‌ به‌ خیمه‌ نزد ساره‌ شتافت‌ و گفت‌: سه‌ کیل‌ از آرد مَیدَه‌ به زودی‌ حاضر کن‌ و آن‌ را خمیر کرده‌، گِرده‌ها بساز.7و ابراهیم‌ به‌ سوی‌ رمّه‌ شتافت‌ و گوسالۀ نازکِ خوب‌ گرفته‌، به‌ غلام‌ خود داد تا به زودی‌ آن‌ را طبخ‌ نماید.8پس‌ کره‌ و شیر و گوساله‌ای‌ را که‌ ساخته‌ بود، گرفته‌، پیش‌ روی‌ ایشان‌ گذاشت‌ و خود در مقابل‌ ایشان‌ زیر درخت‌ ایستاد تا خوردند» ( پیدایش 18 : 1 – 8 ).

در این روایت دو نکتۀ برجسته و مهم وجود دارد:

 

1- اشاره به واژۀ”مرد”است که برای جنس مذکّر انسان اطلاق می‌شود که اگر منظور غیر از هیئت انسانی می‌بود می‌بایست از واژگانی چون شخص، فرشته، فرشتۀ خداوند استفاده می‌شد؛ واژگانی که بسیار در کتاب مقدّس با آن مواجه می‌شویم که فرشته به جنود آسمان اطلاق می‌گردد، فرشتۀ خداوند به خود خداوند در هیئت فرشتگان اطلاق می‌گردد و شخص هم به خدا، انسان و فرشتگان نیز اطلاق می‌گردد.

2- اشاره به خوردن و آشامیدن از نان، گوشت برّه، کره و شیر است که خوراک بدن زمینی و خاکی است و نه جنود آسمان؛ این که فرشتگان آسمان آیا نیاز به خوردن و آشامیدن دارند یا نه موضوعی است دیگر؛ امّا در هیچ کجای کلام دیده نشده که فرشته‌ای برای خوراک به زمین بیاید یا از خوراک زمینی خورده باشد.

ما حتّی در واقعۀ حاضر شدن فرشتۀ خداوند به نزد مانوح و زنش می‌خوانیم وقتی که مانوح پیشنهاد نمود تا فرشتۀ خداوند در نزدشان بماند تا برای او خوراکی مهیّا نمایند با مخالفت فرشتۀ خداوند مواجه می‌شوند: «16فرشتۀ خداوند به‌ مانوح‌ گفت‌: اگر چه‌ مرا تعویق‌ اندازی‌، از نان‌ تو نخواهم‌ خورد و اگر قربانی‌ سوختنی‌ بگذرانی‌ آن‌ را برای‌ یهوه‌ بگذران‌. زیرا مانوح‌ نمی‌دانست‌ که‌ فرشتۀ خداوند است» ( داوران 13 : 16 ).

در باب 32 کتاب پیدایش می‌بینیم که مردی با یعقوب تا صبح کشتی می‌گرفت و آن مرد خداوند بوده: «24و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌.25و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‌ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد.26پس‌ گفت‌: مرا رها کن‌ زیرا که‌ فجر می‌شکافد. گفت‌: تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌.27به‌ وی‌ گفت‌: نام‌ تو چیست‌؟ گفت‌: یعقوب‌.28گفت‌: از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی‌.29و یعقوب‌ از او سؤال‌ کرده‌، گفت‌: مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز. گفت‌: چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟ و او را در آن جا برکت‌ داد.30و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را فِنوئیل‌ نامیده‌، گفت‌: زیرا خدا را رو به رو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد» ( پیدایش 32 : 24 – 30 ).

در این روایت نیز نکات برجسته‌ای وجود دارد که گواه بر کشتی گرفتن جسمانی یعقوب با خدا در هیئت انسانی دارد. اوّل این که آن کشتی‌گیر دیگر را با عنوان”مردی”معرّفی می‌کند، همان طور که پیش‌تر گفته شد مرد به جنس مذکّر انسانی اطلاق می‌شود؛ و دوّم این که او را خود خدا معرّفی می‌کند.

از سری درسهای کوتاه

«وجوهات خداوند در آدم»

 

آیا می‌دانید پی بردن به وجوهات ساخت آدم ما را در شناخت شکل خدا یاری می‌کند؟

 

کتاب مقدّس در این راستا آدم را چنین توصیف می‌کند: «7خداوند خدا پس آدم را از خاک زمين بسرشت و در بينى وى روح حيات دميد، و آدم نفس زنده شد»

( پیدایش 2 : 7 ).

با توجّه به این آیه و آیات 26 و 27 در باب 1 کتاب پیدایش آشکار می‌شود که خدا آدم را در سه وجه ساخته: نفسانی ( نادیدنی و نامحسوس ) جسمانی ( دیدنی و محسوس ) روحانی ( نادیدنی و محسوس ). وقتی که خدا قصد نمود تا نفسِ ( اوّلین وجه) وجودی آدم که نادیدنی و نامحسوس است را خلق کند، نفس آدم در دم در فکرهای خدا ساخته شد و آنگاه خدا از خاک زمین وجه جسمانی ( دوّمین وجه ) او را بساخت و سپس روح حیات ( سوّمین وجه ) را در آن جسم دمید تا نفس آدم زنده ( هوشمند و متحرّک ) گردد. این شکل آدم دقیقاً حکایت از شباهت او به سه وجه خدا دارد که در طول تاریخ بشریّت آشکار شده است.

1- نفس نادیدنی و نامحسوس آدم که اصالت وجودی هر آدمی است، دقیقاً مترادف است با ذات الوهی خدا که کتاب مقدّس شهادت می‌دهد: «16كه تنها لايموت و ساكن در نوري است كه نزديك آن نتوان شد و احدي از انسان او را نديده و نمي‌تواند ديد. او را تا ابدالآباد اكرام و قدرت باد. آمين» ( اوّل تیموتاؤس 6 : 16 ).

مطابق انجیل متّی 13 : 24 – 25 و در ادامه آیات 37 – 39، و با توجّه به شکل‌گیری گناه در باغ عدن و نقش شیطان در سرشت انسان حسب حکمتی که به آنان در خصوص تولید مثل توسّط مار آموخته بود، می‌دانیم که پس از آدمِ اوّل نفس هر انسان یا از خدا است یا از ذرّیّت حاصل از حکمت شیطان ( خدا یا ابلیس – ایمان یا شک – ذرّیّت برگزیده یا ذرّیّت شیطان ). این جا دو پدرِ ذرّیّتی از ابتدا در باغ عدن بودند؛ درخت حیات و درخت معرفت نیک و بد ( پیدایش2 : 9 )؛ که عداوت میان این دو ذرّیّت از همان پیدایش 3 : 15 پیشگویی شده بود: «15و عداوت در ميان تو و زن، و در ميان ذرّيّت تو و ذرّيّت وى می‌گذارم؛ او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنه وى را خواهى كوبيد.»

2- جسم دیدنی و محسوس آدم که حامل حواس پنجگانۀ او است: بویایی، چشایی، بینایی، شنوایی، لامسه. که مترادف است با وجه جسمانی خدا که رد پای او را در کتاب مقدّس به وضوح می‌بینیم، خدا در باغ عدن کاملاً مجسّم بود او همان درخت حیات در باغ عدن بود که با آدم و حوّا راه می‌رفت و سخن می‌گفت. با دقّت در باب 3 کتاب پیدایش به وضوح می‌بینیم که خدا در قالبی جسمانی با آدم و حوّا راه می‌رفت و سخن می‌گفت و آنان با خدا رو در رو ملاقات می‌کردند. بعد از گناه در باغ عدن وقتی که صدای راه رفتن خداوند را شنیدند خود را در پشت درختان مخفی داشتند تا خدا آنان را نبیند که این به طور واضح به ما می‌آموزد که آنان خود را از دید چشمان خدا مخفی کردند، نه این که مثلاً یک صدایی از آسمان بوده باشد که اگر این طور بود دیگر پنهان شدن از دید کسی که از بالا به همه چیز ناظر است چه معنی داشت؟! «8و آواز خداوند خدا را شنیدند که‌ در هنگام‌ وزیدن‌ نسیم‌ نهار در باغ‌ می‌خرامید و آدم‌ و زنش‌ خویشتن‌ را از حضور خداوند خدا در میان‌ درختان‌ باغ‌ پنهان‌ کردند.9و خداوند خدا آدم‌ را ندا در داد و گفت‌: کجا هستی‌؟»

همچنین او همان ملاقات کننده با ابراهیم در بلوطستان ممری بود که در جسم ظاهر شد و بر سفرۀ ابراهیم خورد و آشامید چرا که خدا در آسمان و در هیئت فرشتگان در جسم آسمانی خود از غذای زمینی نه می‌خورد و نه می‌آشامد: «1و خداوند در بلوطستان‌ ممری‌ بر وی‌ ظاهر شد و او در گرمای‌ روز به‌ در خیمه‌ نشسته‌ بود.2ناگاه‌ چشمان‌ خود را بلند کرده‌، دید که‌ اینک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. …8پس‌ کره‌ و شیر و گوساله‌ای‌ را که‌ ساخته‌ بود، گرفته‌، پیش‌ روی‌ ایشان‌ گذاشت‌ و خود در مقابل‌ ایشان‌ زیر درخت‌ ایستاد تا خوردند» ( پیدایش 18 : 1 – 8 )

و در واقعۀ کُشتی گرفتن یعقوب با خداوند به وضوح یک کشتی جسمانی با یک مرد را می‌بینیم که وقتی سپیدۀ صبح زده شد آنگاه بود که یعقوب پی برد، آن مردی که با او کشتی گرفت همان خداوندِ مجسّم شده بود: «24و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت» ( پیدایش 32 : 24 ).

3- روح نادیدنی و محسوس آدم که حامل قوای روحانی او است مثل: فهم، هوش، استدلال، تخیّل، عواطف، حافظه. که مترادف است با وجه روح خدا که در سرتاسر کتاب مقدّس با این وجه خدا به طرق مختلف آشنا می‌شویم؛ از ( پیدایش 1 : 2 ) که اوّلین آشنایی با روح خدا است تا ( یوحنّا 4 : 24 ) که شهادت داده می‌شود که «24خدا روح است …» ؛ و در سرتاسر عهد جدید که به طور خاص روح خدا با نام روح‌القدس معرّفی می‌گردد.

همان گونه که مجموع سه وجه هر انسان یعنی: نفس، جسم و روح، گویای یک شخص واحد است و از یک دیگر تفکیک‌ناپذیر و با هم تشکیل دهندۀ شخصیّت یک انسان کامل می‌باشد و هرگز نمی‌توانیم یک انسان سه وجهی را سه شخص مجزّا از هم بدانیم، خدا را نیز که با ساختن آدم به صورت و شباهت خود خواسته تا شکل وجودی خود را به ما بشناساند، هرگز نمی‌توانیم سه شخص مجزّا از هم بدانیم، او در وجه ذات نفسانی خود به عنوان خدای نادیدنی و نامحسوس که جهان را آفرید، پدر ( نفس ) است.

از سری درسهای کوتاه

«جلال خدا»

 

آیا می‌دانید یکی از طرق ارتباطی عجیب خدا که بسیار خیره کننده و شگفت انگیز است، در جلال خاص و منحصر به فردش می‌باشد؟

 

یکی از طرق ارتباطی عجیب خدا که بسیار خیره کننده و شگفت انگیز است، در جلال خاص و منحصر به فردش می‌باشد. وقتی گفته می‌شود منحصر به فرد، یعنی هیچ کسی توانایی کپی برداری و تقلید از آن را ندارد و تنها خداوند است که به آن طریق آشکار می‌گردد. لذا این نکتۀ مهم را همیشه به یاد داشته باشید که تنها خدا و همراهان او هستند که در چنین جلالهای شکوهمند و بزرگ می‌توانند آشکار شوند و هیچ موجود زندۀ دیگری مانند ابلیس و لشکریانش قدرت و توانایی ایجاد چنین جلالی را برای خود ندارند.

جلالهای خدا که در کتاب مقدّس با آن آشنا می‌شویم عبارت است از: شکینه ( ستون ابر )، ستون آتش، گردباد، نور.

هر چند این طریق ارتباطی، کمی متفاوت با سایر طرق ارتباطی خداوند است، امّا مسلّماً گویای حضوری خاص و ارتباط خداوند است. این گونه ملاقات همیشه برای افراد خاص یا گروه و جمعی خاص در نزد خدا اتّفاق خواهد افتاد. این طریق ارتباطی گویای اهمیّت بسیار خاص و ملاقات رسمی خداوند است، مانند یک پادشاه که در جلال شکوهمندش حاضر می‌شود تا فرمانی ملوکانه را ابلاغ کند یا منصبی را تعیین و نصب کند یا در تأیید و حمایت از فرستادۀ خود، او را آشکار کند و یا بخشش و عطیّه‌ای بسیار بزرگ به شخص یا گروهی ببخشد.

این طرق آشکارسازی خداوند نه تنها یک ملاقات عجیب است، بلکه همیشه گویای یک ملاقاتِ هدفمندِ خاص و بزرگ است که می‌تواند با پیغام بسیار مهمی، برای یک شخص یا گروهی همراه باشد. هرگاه خداوند در جلال پر شکوهش به شخص و یا قومی آشکار شود نشان از یک حضور و همراهی تمام و عطای مأموریّت و یا برکتی خاص است تا جای هیچ گونه شک و ابهامی را برای شخص و یا شاهدین بر جای نگذارد.

در همین راستا نظر شما را به دو واقعۀ مکتوب در کتاب مقدّس جلب می‌کنم:

«1و مریم‌ و هارون‌ دربارۀ زن‌ حبشی‌ که موسی‌ گرفته‌ بود، بر او شکایت‌ آوردند زیرا زن‌ حبشی‌ گرفته‌ بود.2و گفتند: آیا خداوند با موسی‌ به‌ تنهایی‌ تکلّم‌ نموده‌ است‌، مگر به‌ ما نیز تکلّم‌ ننموده‌؟ و خداوند این‌ را شنید.3و موسی‌ مرد بسیار حلیم‌ بود، بیشتر از جمیع‌ مردمانی‌ که‌ بر روی‌ زمین‌اند.4در ساعت‌ خداوند به‌ موسی‌ و هارون‌ و مریم‌ گفت‌: شما هر سه‌ نزد خیمۀ اجتماع‌ بیرون‌ آیید. و هر سه‌ بیرون‌ آمدند.5و خداوند در ستون‌ ابر نازل‌ شده‌، به‌ در خیمه‌ ایستاد و هارون‌ و مریم‌ را خوانده‌، ایشان‌ هر دو بیرون‌ آمدند.6و او گفت‌: الآن‌ سخنان‌ مرا بشنوید: اگر در میان‌ شما نبی‌ای‌ باشد، من‌ که‌ یهوه‌ هستم‌، خود را در رؤیا بر او ظاهر می‌کنم‌ و در خواب‌ به‌ او سخن‌ می‌گویم‌.7امّا بندۀ من‌ موسی‌ چنین‌ نیست‌. او در تمامی‌ خانۀ من‌ امین‌ است‌.8با وی‌ رو به رو و آشکارا و نه‌ در رمزها سخن‌ می‌گویم‌، و شبیه‌ خداوند را معاینه‌ می‌بیند. پس‌ چرا نترسیدید که‌ بر بندۀ من‌ موسی‌ شکایت‌ آوردید؟9و غضب‌ خداوند بر ایشان‌ افروخته‌ شده‌، برفت‌.10و چون‌ ابر از روی‌ خیمه‌ برخاست‌، اینک‌ مریم‌ مثل‌ برف‌ مبروص‌ بود و هارون‌ بر مریم‌ نگاه‌ کرد و اینک‌ مبروص‌ بود» ( اعداد 12 : 1 – 10 ).

«1و بعد از شش روز، عیسی، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنّا را برداشته، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد.2و در نظر ایشان هیئتِ او متبدّل گشت و چهره‌اش چون خورشید، درخشنده و جامه‌اش چون نور، سفید گردید.3که ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهر شده، با او گفتگو می‌کردند.4امّا پطرس به عیسی متوجّه شده، گفت که، خداوندا بودن ما در این جا نیکو است! اگر بخواهی سه سایبان در این جا بسازیم، یکی برای تو و یکی به جهت موسی و دیگری برای الیاس.5و هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند و اینک آوازی از ابر در رسید که این است پسر حبیب من که از وی خشنودم. او را بشنوید!6و چون شاگردان این را شنیدند، به روی در افتاده، بی‌نهایت ترسان شدند.7عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت: برخیزید و ترسان مباشید!8و چشمان خود را گشوده، هیچ کس را جز عیسی تنها ندیدند» ( متّی 17 : 1 – 8 ).

از سری درسهای کوتاه

«جلال خدا در نور»

 

خداوند چگونه در نور ظاهر می‌گردد؟

 

نور اوّلین پدیده‌ای بود که از بنیاد عالم، خدا از آن خوشش آمد و در آن سکونت نمود: «16که تنها لایموت و ساکن در نوری است که نزدیک آن نتوان شد و احدی از انسان او را ندیده و نمی‌تواند دید. او را تا ابدالآباد اکرام و قدرت باد. آمین» ( اوّل تیموتاؤس 6 : 16 ).

نور از جلوه‌های خاص حضور خدا است که هرگز ابلیس و شریرانش نتوانستند به آن نزدیک یا در آن سالک شوند زیرا به همان گونه که «5نور در تاریکی می‌درخشد و تاریکی آن را درنیافت» ( یوحنّا 1 : 5 ). هرگز شیطان و نیروهای تاریکی نتوانستند بدان استیلا پیدا کنند.

در کتاب ایّوب خداوند اعلام داشت که نورِ شریران از ایشان گرفته خواهد شد و در تاریکی سلوک خواهند نمود: «15و نور شریران‌ از ایشان‌ گرفته‌ می‌شود و بازوی‌ بلند شکسته‌ می‌گردد» ( ایّوب 38 : 15 ).

امّا هر وقت خداوند در کتاب مقدّس در جلال نور آشکار شده برای ایجاد ترس و حتّی تنبیه بوده تا سیاهی و شرارت را بر بدکاران آشکار نماید. قوم نیز این را می‌دانستند و هرگاه با چنین جلالی مواجه می‌شدند انتظار مرگشان را می‌کشیدند و چشمانشان را می‌بستند.

زیباترین واقعه‌ای که این را به ما می‌فهماند ملاقات خداوند با پولس در مسیر دمشق بود که پولس از جانب خداوند توبیخ شده و بینایی‌اش به کوری مبدّل شد: «3و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید4و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: ای شاؤل، شاؤل، برای چه بر من جفا می‌کنی؟5گفت: خداوندا تو کیستی؟ خداوند گفت: من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می‌کنی.6لیکن برخاسته، به شهر برو که آن جا به تو گفته می‌شود چه باید کرد» ( اعمال رسولان 9 : 3 – 6 ).

از سری درسهای کوتاه

«جلال خدا در گردباد»

 

خداوند چگونه در گردباد ظاهر می‌گردد؟

 

یکی دیگر از جلالهای خداوند گردباد است. خداوند در گردباد بعضاً تکلّم نیز می‌نماید چنان که با ایّوب در گردباد سخن می‌گفت: «1و خداوند ایّوب‌ را از میان‌ گردباد خطاب‌ کرده‌، گفت‌» ( ایّوب 38 : 1 ). و ایضاً: ( ایّوب 40 : 6 ).

کتاب مقدّس به ما می‌فهماند گردباد حاصلِ از حرکت شدید مَرکبِ خداوند است، زمانی که خداوند به سرعت برای امری حرکت می‌کند: «13اینک‌ او مثل‌ ابر می‌آید و ارّابه‌های او مثل‌ گردباد و اسبهای‌ او از عقاب‌ تیزروترند. ..‌.» ( ارمیا 4 : 13 ).

این گونه تردّد می‌تواند هم پیغامی مهم و فوری برای شخص یا گروهی داشته باشد و یا نشان از فوریّت خشم خداوند است: «15زیرا اینک‌ خداوند با آتش‌ خواهد آمد و ارّابه‌های‌ او مثل‌ گردباد تا غضب‌ خود را با حدّت‌ و عتاب‌ خویش‌ را با شعلۀ آتش‌ به‌ انجام‌ رساند» ( اشعیا 66 : 15 ).

در برخی مواقع نیز خداوند مرکبش را برای انتقال و جا به جایی کسی از مکانی به مکان دیگر می‌فرستد مانند زمانی که خداوند می‌خواست ایلیا را از زمین برگیرد و برای زمانهای آخر نگه دارد: «1و چون‌ خداوند اراده‌ نمود که‌ ایلیا را در گردباد به‌ آسمان‌ بالا برد، واقع‌ شد که‌ ایلیا و اَلِیشَع‌ از جلجال‌ روانه‌ شدند. …11و چون‌ ایشان‌ می‌رفتند و گفتگو می‌کردند، اینک‌ ارّابۀ آتشین‌ و اسبان‌ آتشین ایشان‌ را از یک دیگر جدا کرد و ایلیا در گردباد به‌ آسمان‌ صعود نمود» ( دوّم پادشاهان 2 : 1 – 11 ).

ظهور گردباد در یک مکان همیشه برای همۀ حاضرین آن جمع قابل احساس نیست، در بعضی مواقع تنها برای شخصی خاص هست و در بعضی مواقع اگر کسی در جوار آن قرار گیرد برایش قابل احساس خواهد بود.

توجّه داشته باشید گردباد همان باد شدید نیست که از جلوه‌های شکینه ( ستون ابر ) است، بلکه بسیار غلیظ و قوی‌تر است که به سختی در مقابل آن می‌توان چشمان خود را گشود. آن قدر شدید است که کسی توانایی ایستادن در برابرش را نخواهد داشت.

از سری درسهای کوتاه

«جلال خدا در ستون ابر»

 

خداوند چگونه در شکینه ( ستون ابر ) ظاهر می‌گردد؟

 شکینه که شباهت بسیاری به ابر دارد، ابر آسمانی نیست بلکه یک امر ماوراءالطبیعه به شباهت ابر است. در اکثر مواقع به ناگاه در یک مکانی ظاهر می‌گردد و گاهی نیز مستقیم از آسمان به زیر می‌آید و همیشه داخل شکینه مستقیماً خداوند نیز حضور دارد. لذا شکینه یک ارتباط مستقیم با خداوند است به نحوی که حتّی برخی روی خدا را نیز در آن ملاقات نموده‌اند. خداوند همیشه با موسی بر در خیمۀ اجتماع، مستقیم ملاقات می‌کرد و سخن می‌گفت و قوم نیز شاهد بر این ماجراها بودند:

«7و موسی‌ خیمۀ خود را برداشته‌، آن‌ را بیرون‌ لشکرگاه‌، دور از اردو زد و آن‌ را خیمۀ اجتماع نامید. و واقع‌ شد که‌ هر که‌ طالب‌ یهوه‌ می‌بود، به‌ خیمۀ اجتماع‌ که‌ خارج‌ لشکرگاه‌ بود، بیرون‌ می‌رفت …9و چون‌ موسی‌ به‌ خیمه‌ داخل‌ می‌شد، ستون‌ ابر نازل‌ شده‌، به‌ در خیمه‌ می‌ایستاد و خدا با موسی‌ سخن‌ می‌گفت‌.10و چون‌ تمامی‌ قوم‌، ستون‌ ابر را بر در خیمه‌ ایستاده‌ می‌دیدند، همۀ قوم‌ برخاسته‌، هر کس‌ به‌ در خیمۀ خود سجده‌ می‌کرد.11و خداوند با موسی‌ رو به رو سخن‌ می‌گفت‌، مثل‌ شخصی‌ که‌ با دوست‌ خود سخن‌ گوید …» ( خروج 33 : 7 – 11 ).

اگر به ابر آسمان توجّه کنید چند خصوصیّت بارز با خود دارد: سایه‌‌گستر، باد، رعد، برق، باران. که اتّفاقاً اینها در ظهور شکینه نیز صادق است. یکی از جذّابیّتهای کارهای خداوند این است که خلقت و جهان هستی به نوعی گویای ذات زیبای خداوندی است. همان گونه که اثر یک هنرمند تمام احساس و خصوصیّات او را منعکس می‌کند، طبیعت و خلقت خداوند نیز منعکس کنندۀ احساس و خصوصیّات زیبای خدا است.

سایه‌‌گستر: سایه ‌گستری نمادِ بزرگ‌تری، صاحب اختیاری و مالکیّت است. هرگاه ستون ابر بر گروه یا شخصی آید، خداوند به این طریق اعلام می‌دارد که بزرگ‌تر، صاحب اختیار و مالک آن گروه یا شخص است. و این گونه به تمام ناظرین واقعه این مهم را هشدار می‌دهد. مانند واقعۀ کوه تبدیل هیئت خداوند، که آواز خدا از درون شکینه به وضوح حق مالکیّتش و هشدار به حاضرین را نشان می‌دهد: «7ناگاه ابری بر ایشان سایه انداخت و آوازی از ابر در رسید که این است پسر حبیب من، از او بشنوید» ( مرقس 9 : 7 ).

باد: حضور و حرکت ابر نسبت به سرعت حرکتش همیشه با وزش باد نیز همراه هست. جالب است وقتی که شکینۀ خداوند ایجاد می‌گردد با نسیم خنک و روح‌افزا همراه است. در بسیاری از مواقع که منظور خداوند سایه‌‌گستری او بر شخص و یا گروهی نیست، شکینه دیده نمی‌شود امّا جلوه‌های حضور او مانند باد، رعد، برق و باران کاملاً محسوس خواهد بود.

وزش نسیم از سوی شکینه نشان بر نوازش و لمس مهربانانۀ خداوند دارد و در برخی مواقع برای پُر شدن از روح‌القدس است. امّا یک نکتۀ بسیار مهم در این جا لازم به گفتن هست تا کسی به خطا و اشتباه نیفتد، اساساً خداوند همیشه در جلالش به هیئتِ عجیب و ماوراءالطبیعه ظاهر می‌شود. محال ممکن است وقتی شکینه ایجاد گردد و نسیم و لمس آن بر شخصی قرار گیرد، برگ درختی به حرکت درآید؛ حتّی اگر کنار دریا باشید که همیشه باد می‌وزد و یا در جنگل پر درخت و یا در خانه‌ای که سیستم خنک کننده وجود داشته باشد؛ معمولاً در زمان حضور خدا در شکینه، هر جریان باد طبیعی کاملاً قطع خواهد شد.

رعد: ابر آسمان علاوه بر جلوۀ آشکار و وزش، گاهاً با صدای رعد نیز همراه است؛ به همین قیاس نیز حضور خداوند در شکینه گاهاً با صدای خداوند همراه هست و در بعضی مواقع این صدا با صدای مهیب آسمانی خداوند که به شباهت صدای رعد می‌باشد همراه می‌شود. «4بعد از آن‌ صدای‌ غرّش‌ می‌کند و به‌ آواز جلال‌ خویش‌ رعد می‌دهد و چون‌ آوازش‌ شنیده‌ شد آنها را تأخیر نمی‌نماید.5خدا از آواز خود رعدهای‌ عجیب‌ می‌دهد. اعمال‌ عظیمی‌ که‌ ما آنها را ادراک‌ نمی‌کنیم‌ به‌ عمل‌ می‌آورد» ( ایّوب 37 : 4 – 5 ). غالباً وقتی صدای خدا به سان رعد به گوش می‌رسد برای ایجاد رعب و وحشت و هشدار است تا هر کسی که می‌شنود به خودش آید. موضوع رساندن پیغام نیست چون برای این منظور خدا به وضوح از آسمان سخن می‌گوید بلکه وقتی بدین طریق سخن می‌گوید این صدای مهیب خداوند است برای ایجاد رعب و اعلام حضور قدرتمندانۀ خودش در نزد دشمنان.

برق: برخورد تودۀ ابرهای آسمان به هم در بیشتر مواقع با ایجاد الکتریسیته و برق شدید همراه هست، این مواقع لحظاتِ پُر التهاب و هیجانی شدن ابرها است، گویی آسمان چهره‌ای غضبناک بر خود گرفته و این چنین نیز هست در برخی مواقع که خداوند از شکینۀ ابر بر بنی‌بشر بنگرد: «24و در پاس‌ سحری‌ واقع‌ شد که‌ خداوند بر اردوی‌ مصریان‌ از ستون‌ آتش‌ و ابر نظر انداخت‌ و اردوی‌ مصریان‌ را آشفته‌ کرد» ( خروج 14 : 24 ). امّا همان گونه که برق عامل غضب و خشم است اندکی از آن در انسان ایجاد وجد و شادمانی می‌کند؛ ایضاً چنین است برای زمانی که خداوند حضور دارد و شخصی به دلیل عمل یا دعای خاصی که می‌نماید باعث توجّه و شادی خداوند در آن لحظه می‌گردد، نگاه رضایت بخش و خاص خداوند که در آن زمان بر شخصی قرار گیرد همراه با یک موج الکتریسیتۀ لذّت بخش خواهد بود که بدن شخص را به اهتزاز و شادی می‌آورد. هرگاه بر کسی چنین اتّفاقی افتد، نشان از نگاه خداوند در آن لحظه بر او است.

باران: در نهایت مهربانی ابر بر زمین با ریزش باران همراه است که زمین را سیراب و مرطوب می‌سازد و برکتی بر زمین خشک جاری می‌سازد، در برخی مواقع نیز چنین است که وقتی شکینۀ ابر ظاهر می‌گردد باران روح‌القدس نیز بر فرد یا حاضرین آن مکان ریخته خواهد شد. در چنین مواقعی شکینۀ ابر دیده نخواهد شد امّا تأثیر حضور او با نشستن شبنم روح‌القدس بر بدن کاملاً ملموس و حس شدنی خواهد بود. کتاب مقدّس به آن باران روح‌القدس می‌گوید که می‌تواند در برخی موارد با خود برکات و عطایی همراه داشته باشد.

از سری درسهای کوتاه

«جلال خدا در ستون آتش»

 

خداوند چگونه در ستون آتش ظاهر می‌گردد؟

 

جلال دیگر خدا که مانند شکینه ( ستون ابر ) گاهاً آشکار و دیدنی می‌گردد و در بسیاری مواقع قابل مشاهده نیست ولی کاملاً محسوس است ستون آتش است. این ستون آتش بازتاب و تابش گرما دارد امّا سوزاننده و از بین برنده نیست. ملاقات عجیب و بسیار زیبای خداوند با موسی و برانگیختن او برای بازگشت به مصر به این شکل بود.

«2و فرشتۀ خداوند در شعلۀ آتش‌ از میان‌ بوته‌ای‌ بر وی‌ ظاهر شد. و چون‌ او نگریست‌، اینک‌ آن‌ بوته‌ به‌ آتش‌ مشتعل‌ است‌ امّا سوخته‌ نمی‌شود.3و موسی‌ گفت‌: اکنون‌ بدان‌ طرف‌ شوم‌ و این‌ امر غریب‌ را ببینم‌ که‌ بوته‌ چرا سوخته‌ نمی‌شود.4چون‌ خداوند دید که‌ برای‌ دیدن‌ مایل‌ بدان‌ سو می‌شود، خدا از میان‌ بوته‌ به‌ وی‌ ندا در داد و گفت‌: ای‌ موسی‌! ای‌ موسی‌! گفت‌: لبیک‌.5گفت‌: بدین‌ جا نزدیک‌ میا، نعلین‌ خود را از پایهایت‌ بیرون‌ کن،‌ زیرا مکانی‌ که‌ در آن‌ ایستاده‌ای‌ زمین‌ مقدّس‌ است‌.6و گفت‌: من‌ هستم‌ خدای‌ پدرت‌، خدای‌ ابراهیم‌ و خدای‌ اسحاق‌ و خدای‌ یعقوب‌. آنگاه‌ موسی‌ روی‌ خود را پوشانید، زیرا ترسید که‌ به‌ خدا بنگرد» ( خروج 3 : 2 – 6 ).

ستون آتش همیشه حضورش با گرمای شدید همراه هست، بر خلاف جلوه‌هایی که در شکینه ( ستون ابر ) وجود دارد و خبری از گرما نیست، امّا حضور و عملکرد هر دوی این جلالهای خداوند خارج از حس گرما و خنکی، یکسان است. در اکثر اوقات خداوند فقط با یکی از این طرق با شخصی ملاقات می‌کند ولی کم دیده نشده که هر دوی این جلالها بر شخص یا گروهی آشکار شود.

مثلاً از ابتدایی که خداوند قوم خویش را از مصر بیرون آورد پیوسته با این دو جلال خود در بیابان همراه قوم بود: «21و خداوند در روز، پیش‌ روی‌ قوم‌ در ستون‌ ابر می‌رفت‌ تا راه‌ را به‌ ایشان‌ دلالت‌ کند و شبانگاه‌ در ستون‌ آتش‌ تا ایشان‌ را روشنایی‌ بخشد و روز و شب‌ راه‌ روند.22و ستون‌ ابر را در روز و ستون‌ آتش‌ را در شب‌، از پیشِ‌ روی‌ قوم‌ برنداشت‌» ( خروج 13 : 21 – 22 ).

در خصوص ستون ابر و آتش، کتاب مقدّس به ما می‌آموزد که دو نماد از حضور آشکار روح‌القدس است. حضور روح‌القدس بر هر شخص ایماندار راستین فقط به یکی از دو شکل ستون آتش یا شکینه ( ستون ابر ) است. البتّه آن چه از شهادتهای بسیاری از مقدّسین حاصل می‌شود بسیار معدود هستند کسانی که با جلوه‌های شکینه ( ستون ابر ) یعنی نسیم خنک لمس می‌شوند و شهادتها در اکثر قریب به اتّفاق شاهدان، گویای لمسی از سوی ستون آتش ( گرما ) می‌باشد.