این تعلیم به کتاب خروج باب دوازدهم اشاره دارد، زمانی که خدا برای قوم اسرائیل قوانین پسح را اعلام میفرمود. در قوانین پسح چنین مکتوب گردیده که برّۀ پسح میبایست در خانه خورده میشد و اهل خانه اجازۀ شکستن هیچ یک از استخوانهایش را نداشتند: «43و خداوند به موسی و هارون گفت: این است فریضۀ فِصَح که هیچ بیگانه از آن نخورد. …46در یک خانه خورده شود، و چیزی از گوشتش از خانه بیرون مبر، و استخوانی از آن مشکنید» ( خروج 12 : 46 ).
نخست باید این را بدانید که برّۀ پسح، نماد خداوند عیسی مسیح است که بارها و در جاهای مختلف کتاب مقدّس به این موضوع اشاره شده. یکی از واضحترین جاها، هنگامی بود که یحیی تعمید دهنده مسیح را میبیند و او را به این گونه معرّفی میکند: «29و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید که به جانب او میآید. پس گفت، اینک، برّه خدا که گناه جهان را بر میدارد!» ( یوحنّا 1 : 29 ).
آن چه مشهود است، برای بسیاری تا کنون این پرسش مطرح و بیجواب مانده که:”چرا با توجّه به باب دوازدهم کتاب خروج که گفته شده استخوانی از آن مشکنید، امّا حقیقت چنین است که در هنگام مصلوب کردن مسیح به احتمال زیاد میبایست موقع کوبیدن میخ به دستان و پاهای او استخوانی از وی شکسته باشد.”
در ظاهر اگر استخوانی از مسیح به هنگام مصلوب شدن شکسته باشد، با کلام خدا در عهد عتیق تضاد خواهد داشت، امّا در حقیقت هیچ تضادی بین حکم خدا برای برّۀ پسح و چگونگی مصلوب شدن مسیح وجود ندارد و وقایع همان گونه که در کتاب خروج مکتوب گردید محقّق شد. مشکل از آن جایی شروع میشود که کسی به سیر توالی وقایع و حکم خدا دقّت لازم را نمیکند.
در این مجال کوتاه، این دو واقعه را با ذکر دو نکته، با یک دیگر مقایسه میکنیم:
نکتۀ اوّل: در قوانین پسح، ابتدا برّه ذبح میشد، یعنی گلو و سر او بریده میشد که متعاقباً خون او ریخته میگردید؛ یقیناً اگر سر برّه کاملاً جدا میشد، مهرههای گردن او نیز میبایست قطع میگردید. چنانچه این گونه میبود یا اصلاً به این شکل هم نبوده باشد، هیچ تفاوتی نمیکند، زیرا حکم خدا برای نشکستن استخوانی از برّه در این مرحله نبوده. این قبل از این است که برّه جان دهد و بمیرد. مسیح نیز به هنگام مصلوب شدن سخت شکنجۀ جسمی شد، و دستها و پاهای او را با میخ سوراخ کردند، که اگر هم استخوانی از او میشکست یا نمیشکست، کلامی نقض نمیشد، زیرا این وقایع قبل از این است که جان دهد و بمیرد.
نکتۀ دوّم: حال به باب دوازده خروج دقّت کنید، خدا برای چه زمانی گفت استخوانی از برّه شکسته نگردد؟ دقیقاً پس از ذبح و مرگ برّه، و به هنگام خوردن گوشت بریان شدۀ آن در خانه. پس از مرگِ برّه است که خدا اجازه به شکستن استخوانی از آن را نداده. حال توجّه کنید دستها و پاهای مسیح پیش از مرگ میخکوب شده بودند، این زمان ذبح شدن مسیح است، او هنوز زنده است؛ امّا پس از مرگ دیگر استخوانی از او شکسته نشد.
کتاب مقدّس شهادت میدهد، وقتی که خواستند پاهای مسیح را مانند آن دو دزد بر روی صلیب بشکنند، دیدند او مرده، لذا استخوانی از او شکسته نشد: «32آنگاه لشکریان آمدند و ساقهای آن اوّل و دیگری را که با او صلیب شده بودند، شکستند.33امّا چون نزد عیسی آمدند و دیدند که پیش از آن مرده است، ساقهای او را نشکستند» ( یوحنّا 19 : 32 – 33 ). و به این گونه کلام خدا محقّق شد.
«6پس او با دو عروس خود برخاست تا از بلاد موآب برگردد، زیرا که در بلاد موآب شنیده بود که خداوند از قوم خود تفقّد نموده، نان به ایشان داده است.7و از مکانی که در آن ساکن بود بیرون آمد، و دو عروسش همراه وی بودند، و به راه روانه شدند تا به زمین یهودا مراجعت کنند» ( روث 1 : 6 – 7 ).
در کتاب روث میخوانیم که نَعُومی دو عروس خود را از میان قوم بت پرست بیرون کشید و راه سرزمین اسرائیل را در پیش گرفت. حرکت آنان به سمت اسرائیل، نماد کسانی است که خداوند را شناخته و به سمت او حرکت میکنند. ایماندارانی که به مسیح ایمان آوردهاند و به سمت او حرکت میکنند.
امّا پیش از رسیدن به سرزمین اسرائیل، دو عروس او میبایست از یک امتحان بزرگ که سرنوشت آنان را تعیین مینمود، عبور میکردند. در این امتحان آنان میبایست با آگاهی کامل انتخابی میکردند که مسیر زندگی آنان را بالکل تغییر میداد.
نعومی در ابتدا از آنان برای همراهی نظر نخواست و در ابتدا آنان را از میان قوم بت پرست که محکوم به هلاکت بودند، بیرون کشید و با خود همراه کرد؛ و وقتی که آنان را از آن حیطه بیرون کشید به آنان فرصت انتخاب داد.
همیشه خداوند نیز به این گونه عمل میکند، در ابتدا شخص را در مسیر حیات و برکت قرار میدهد، و مقدّمات را برای او فراهم میکند و آنگاه او را در ادامه، مخیّر به انتخاب وا میگذارد؛ این طرق خدا است. خدا زمانی که اسرائیل را از مصر بیرون کشید و به سمت سرزمین وعده هدایت مینمود، در ابتدا آنان را از اسارت مصر رهانید و در مسیر راه به آنان فرصت انتخاب داد و به آنها فرمود.
«19امروز آسمان و زمین را بر شما شاهد میآورم که حیات و موت و برکت و لعنت را پیش روی تو گذاشتم؛ پس حیات را برگزین تا تو با ذرّیّتت زنده بمانی.20و تا یهوه خدای خود را دوست بداری و آواز او را بشنوی و به او ملصق شوی، زیرا که او حیات تو و درازی عمر تو است تا در زمینی که خداوند برای پدرانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسم خورد که آن را به ایشان بدهد، ساکن شوی» ( تثنیّه 30 : 19 – 20 ).
نعومی نیز با دو عروس خود چنین کرد و پس از بیرون کشیدن آنان از میان اقوام بت پرستِ محکوم به هلاکت، برای مابقی راه تا به مقصد به آنان فرصت داد تا آزادانه انتخاب نمایند. زمان انتخاب برای دو عروس نعومی، که نماد کلیسا بودند فرا رسیده بود و آنها میبایست برای آن چه در انتظار آنان بود، انتخاب میکردند. و از این جا به بعد بود که نعومی آنان را آزاد گذاشت تا بین وعدههای خدا و لذّات دنیا انتخاب کنند.
«8و نعومی به دو عروس خود گفت: بروید و هر یکی از شما به خانۀ مادر خود برگردید، و خداوند بر شما احسان کند، چنان که شما به مردگان و به من کردید.9و خداوند به شما عطا کند که هر یکی از شما در خانۀ شوهر خود راحت یابید. پس ایشان را بوسید و آواز خود را بلند کرده، گریستند.10و به او گفتند: نی بلکه همراه تو نزد قوم تو خواهیم برگشت.» ( روث 1 : 8 – 10 ).
عروسان او، فرا خوانده شده بودند، تا وارد ملکوت خدا گردند، آنان اسرائیلی نبودند، بلکه از امّتی دیگر به آن ملصق شده بودند، این نماد کلیسا از میان امّتها است. عروس دوّم که عرفه نام داشت، نماد کلیسای جا زده و بازگشت کننده به سوی رسوم و خدایان دروغین، یا به عبارتی کلیساهای فرقهای که با دنیا درآمیخته است میباشد. و عروس اوّل که روث بود، نماد کلیساهای برگزیدۀ خداوند که دل او با کلام و شریعت خدا میباشد، است.
و حال موقع آزادیِ انتخاب این دو رسیده بود و نعومی به آنان فرصت انتخاب داد. این جا کمی تأمّل کنید. در ابتدا هر دو گفتند با تو به سمت سرزمین وعده خواهیم آمد. هنوز آنان از سختیهایی که در زندگیشان خواهد آمد، آگاه نبودند! پس در ابتدا میپنداشتند بدون مشقّت صاحب تمام نیکوییهای پیش روی خواهند شد، لذا آوازِ همراهی سر دادند؛ مانند تمام کلیساها، که تا زمانی کلام خدا برای آنان مشقّتی نداشته باشد به آن وفادار میمانند.
پس نعومی کلامی سختتر به آنان گفت، کلامی که حکایت از محرومیّت و سختی داشت، این لحظۀ امتحان آنان بود: «11نعومی گفت: ای دخترانم برگردید، چرا همراه من بیایید؟ آیا در رحم من هنوز پسران هستند که برای شما شوهر باشند؟12ای دخترانم برگشته، راه خود را پیش گیرید زیرا که برای شوهر گرفتن زیاده پیر هستم، و اگر گویم که امید دارم و امشب نیز به شوهر داده شوم و پسران هم بزایم،13آیا تا بالغ شدن ایشان صبر خواهید کرد، و به خاطر ایشان، خود را از شوهر گرفتن محروم خواهید داشت؟ نی ای دخترانم زیرا که جانم برای شما بسیار تلخ شده است چون که دست خداوند بر من دراز شده است» ( روث 1 : 11 – 13 ).
این سخن نعومی درست بود؛ دست خدا بر او دراز شده بود، امّا برای عروسان او یعنی کلیسا، دستان خدا گشاده بود، نعومی این نکته را برای آنان آشکار ننمود تا انتخاب آنان با دانستن مشقّات بسیار، حسب رضایت دل برای ملحق شدن به قومیّت خدا باشد. آیا میدانید؟! هیچگاه نمیبایست کسی را با وعدههای زیبا به کلیسا آورد و یا کسی را در کلیسا با وعدههای کاذب و بیاساسی که خدا نفرموده نگهداشت. هر شخصی میبایست در سختترین شرایط انتخاب کند. عملکرد خدا در طول تاریخ کتاب مقدّس گواه بر این مدّعا است. او حتّی قوم برگزیدۀ خود را از مسیرِ دشوارِ بیابان به سمت سرزمین موعود حرکت داد.
خداوند عیسی مسیح نیز علاوه بر وعدههای آسمانی، هرگز به کلیسای خود در زمین وعدههای نیکو نداد بلکه هشدار به سختیها و رنجهای کشنده داده بود: «1این را به شما گفتم تا لغزش نخورید2شما را از کنایس بیرون خواهند نمود؛ بلکه ساعتی میآید که هر که شما را بکُشد، گمان بَرَد که خدا را خدمت میکند.3و این کارها را با شما خواهند کرد، به جهت آن که نه پدر را شناختهاند و نه مرا.4لیکن این را به شما گفتم تا وقتی که ساعت آید به خاطر آورید که من به شما گفتم. و این را از اوّل به شما نگفتم، زیرا که با شما بودم» ( یوحنّا 16 : 1 – 4 ).
در تاریخ کلیسا نیز تا وقتی کلام خدا برای کلیسا مشقّتی نداشت، همه وفادار به کلام خدا بوده و از خود ایماندارانی پر از محبّت نشان میدادند. امّا تاریخ گواه است که هرگاه رویی ناخوشایند برای کسی در کلیسا نشان داده شود، او کلاً خواهد برگشت و به سمت جایگاه پیشین خود سقوط خواهد کرد. در چنین شرایطی اگر کسی از باور به مسیح برنگردد، ولی باز یک شاخۀ جدا شده از اصل کلیسا است که نتیجۀ آن، بازگشت به سمت جایگاه پیشینش میباشد. یعنی جدایی، شقاق و فرقه شدن، که به آن فرقهگرایی و ایجاد یک فرقۀ بیرونی میگویند، که در نظر خدا مساوی با هلاکت است.
حال وقتی نعومی رویی ناخوشایند به عروسان خود نشان داد چه شد؟: «14پس بار دیگر آواز خود را بلند کرده، گریستند و عرفه مادر شوهر خود را بوسید، امّا روث به وی چسبید.15و او گفت: اینک زن برادر شوهرت نزد قوم خود و خدایان خویش برگشته است تو نیز در عقب زن برادر شوهرت برگرد.16روث گفت: بر من اصرار مکن که تو را ترک کنم و از نزد تو برگردم، زیرا هر جایی که رَوی میآیم و هر جایی که منزل کنی، منزل میکنم، قوم تو قوم من و خدای تو خدای من خواهد بود.17جایی که بمیری، میمیرم و در آن جا دفن خواهم شد. خداوند به من چنین بلکه زیاده بر این کند اگر چیزی غیر از موت، مرا از تو جدا نماید.18پس چون دید که او برای رفتن همراهش مصمّم شده است، از سخن گفتن با وی باز ایستاد» ( روث 1 : 14 – 18 ).
دقّت کردید؟ عرفه با دانستن مشقّات ناخوشایند، راه خود را برگرداند و به ابتدای خود برگشت، این نماد کلیساهای فرقهای است که از مسیر حرکت به سوی کلام و شریعت خداوند با شنیدن هر سخن ناخوشایندی در مخالفت با طبع خود، روی بر میگردانند.
امّا روث با در نظر گرفتن تمام رنجهای آیتی، با ایمان قلبی و پذیرش شریعت و کلام خدا که در اسرائیل بود، خود را به آن ملصق نمود. کلیسای حقیقی خداوند نمیتواند خود را از جایی که کلام خدا میباشد، جدا بنماید. کلیسای برگزیدۀ خدا همیشه با کلام همراه میماند، هرگز به عقب بر نمیگردد.
سرتاسر کتاب مقدّس از این دوگانههای هم سو در ابتدا حکایت میکند که بعد از مدّتی، وقتی به تجربه میافتند یکی به راه لعنت و دوری از خدا، و دیگری صاحب برکات و همراه با خدا میگردد. یکی افتاده و رد شده و دیگری مقبول و برگزیده؛ یکی بر ضد خدا و بیارزش کنندۀ حق نخستزادگی، و دیگری دوستدار خدا و مشتاق برای داشتن حق نخستزادگی؛ مانند: قائن و هابیل؛ اسماعیل و اسحاق؛ عیسو و یعقوب؛ یهود و مسیحیّت. همیشه اوّلی که مستحق بوده حق خود را وا گذارد و خارج شد و نصیبش به دیگری رسید. از این روی همیشه نگاه خدا با آنی بود که به دنبال نخستزادگی و مقبولیّتِ در نظر او بوده است.
امّا این را بدانید، با این که در عهد جدید نیز این دوگانهها را میتوان دید، امّا جایگاه اوّلی و دوّمی در عهد جدید به شکلی دیگر است. در عهد جدید دوگانهها متغیّر میشود. دیگر از ابتدا دو کلیسا دیده نمیشود. از همان ابتدا فقط یک کلیسا بود که در زیر نام خداوند عیسی مسیح قرار داشت. از حدود قرن چهارم میلادی، عدّهای از کلیسای خداوند جدا شدند و بنای تفرقه و جدایی سر دادند و برای کلیسای خود نام و نشانی دیگر به غیر از نام خداوند عیسی مسیح را گرفتند؛ آنان به این گونه نسبت به خداوند زناکاری نموده و از بدنۀ کلیسا خارج شدند و حق نخستزادگی خود را از دست دادند.
وقتی به ماجرای روث و عرفه همسران دو برادر به نامهای مَحْلُون و کِلْیون نگاه میکنید، سایهای از کلیسا دیده میشود، نه آن چه بین قائن و هابیل، یا اسماعیل و اسحاق، و یا عیسو و یعقوب گذشت. روث و عرفه در ابتدا هیچ تفاوت رفتاری با یک دیگر نداشتند، در صورتی که در دوگانههای عهد عتیق، آنان از ابتدا و در نفس خود کاملاً در تضاد یک دیگر بودند. در این روایت روث که همسر مَحْلُون بود و بزرگتر برکت مییابد، مانند کلیسای خداوند عیسی مسیح که از ابتدا بود و از ادامۀ مسیر تا رسیدن به وعده باز نماند.
برای رسیدن به وعدههای نیکوی خدا، فقط میبایست به پیش رفت. برگشتِ به عقب، برابر خواهد بود با آن چه بر زنِ لوط حادث شد. زن لوط پس از آن که فیض نجات را گرفت و از شهر سدوم خارج شد تا در مسیر نجات، برکتِ حیات را بیابد، امّا وقتی مسیر پر مشقّت پیش روی را دید، زمان تجربة او سر رسید، پس خدا اجازه داد تا انتخاب نماید. و چون دل او پیش ثروت و رفاهی که در پشت سرش بر جای گذاشته بود، با حسرت به عقب برگشت و به آن نگاه کرد. علیرغم هشداری که در خصوص بازگشت به عقب، به وی داده شده بود، او دنیا و ثروتش را بیشتر دوست داشت و فیضی را که مفت یافته بود را حرمت نگذاشت، و در نتیجه با نگریستن به عقب هلاک شد.
«23و چون آفتاب بر زمین طلوع کرد، لوط به صُوغر داخل شد.24آنگاه خداوند بر سدوم و عموره، گوگرد و آتش، از حضور خداوند از آسمان بارانید.25و آن شهرها، و تمام وادی، و جمیع سکنۀ شهرها و نباتات زمین را واژگون ساخت.26امّا زن او، از عقب خود نگریسته، ستونی از نمک گردید» ( پیدایش 19 : 23 – 26 ).
حال عرفه نیز در لحظۀ انتخاب به عقب برگشت. هر چند کتاب مقدّس دیگر او را به یاد نیاورد ولی میدانیم انتهای کار کسی که به میان اقوام بت پرست برگردد و به نکاح مردی از چنان قومی درآید چه خواهد شد. مقبولیّت در اسرائیل که قوم برگزیدۀ خدا از میان تمام امّتهای جهان بود، در قبال سختیهای احتمالیِ آینده که در خصوصش شنیده بود، برایش اهمیّتی نداشت و به راحتی از آن صرف نظر کرد. پس آن را به بهای داشتن شوهری از امّتی بت پرست، که در حال برای او آماده بود، نصیب خود را از اسرائیل به مفت فروخت.
در کتاب روث میبینیم که کلام خدا، عرفه را رها کرد و در عقب روث که به دنبال برگزیدگی در قوم خدا بود و از مشقّات آن ابایی نداشت، به پیش رفت و در نهایت صاحب برکاتی شد که به واسطۀ قوم برگزیدۀ خدا به او رسید.
عرفه نمونۀ کلیسایی است که در پی کلام خدا نمیرود و به رسوم امّتها بازگشت میکند؛ مانند تمام کلیساهای فرقهای که از اصل کلام خدا پیروی نمیکنند و سنّتهای بسیاری از مذاهب و باورهای دیگر را در خود جای میدهند و به این گونه از زیر فیض کلام حیات بخش خدا خارج میشوند.
شش آیۀ آخر از باب اوّل کتاب روث یک حقیقت جالب را آشکار میکند. به این آیات توجّه کنید: «17جایی که بمیری، میمیرم و در آن جا دفن خواهم شد. خداوند به من چنین بلکه زیاده بر این کند اگر چیزی غیر از موت، مرا از تو جدا نماید.18پس چون دید که او برای رفتن همراهش مصمم شده است، از سخن گفتن با وی باز ایستاد.19و ایشان هر دو روانه شدند تا به بیتلحم رسیدند. و چون وارد بیتلحم گردیدند، تمامی شهر بر ایشان به حرکت آمده، زنان گفتند که: آیا این نعومی است؟20او به ایشان گفت: مرا نعومی مخوانید بلکه مرا مُرَّه بخوانید زیرا قادر مطلق به من مرارت سخت رسانیده است.21من پُر بیرون رفتم و خداوند مرا خالی برگردانید. پس برای چه مرا نعومی میخوانید چون که خداوند مرا ذلیل ساخته است و قادر مطلق به من بدی رسانیده است.22و نعومی مراجعت کرد و عروسش روثِ موآبیه که از بلاد موآب برگشته بود، همراه وی آمد؛ و در ابتدای درویدن جو وارد بیتلحم شدند» ( روث 1 : 17 – 22 ).
نعومی نمادی از قوم اسرائیل و روث نمادی از کلیسای برگزیدۀ خدا. در عهد عتیق، خدا تنها در میان قوم اسرائیل ساکن بود و آن قوم تنها برگزیدۀ خدا بر روی زمین بوده. در آیۀ هفدهم، روث که نمادی از کلیسا است به نعومی میگوید که هر کجا تو بمیری خواهم مرد و در جایی که تو دفن گردی دفن خواهم شد؛ و چیزی جز مرگ مرا از تو جدا نخواهد کرد.
روث به یک ارتباط و خویشی عمیق با نعومی اشاره میکند که جز مرگ چیزی نمیتواند آن را پاره کند. دقیقاً مانند ارتباطی که کلیسا میبایست با قوم برگزیدۀ خدا که دارندگان کلام خدا بودند داشته باشد. تا به امروز کلیسا همان کلامی را در دست دارد که اسرائیل به دست داشت؛ کلیسا به همان خدایی ایمان و باور دارد که اسرائیل داشت؛ سرمنشأ هر دو یکی است؛ کلیسا نمیتواند از تاریخ اسرائیل و کتب مقدّس جدا شود.
همان گونه که اسرائیل به لحاظ جسمانی فرزندان ابراهیم خوانده میشوند، کلیسا نیز بر حسب ایمان فرزندان ابراهیم میباشند. پولس رسول به این نسبت در نامۀ خود به غلاّطیان اشاره میکند: «6چنان که ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او عدالت محسوب شد.7پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند» ( غلاّطیان 3 : 6 – 7 ).
کلام شریعت خدا همیشه پیوند دهندۀ قوم برگزیدۀ خدا با کلیسا است. کلیسا خود را از عهد عتیق جدا نمیداند و عمیقترین آموزههای خود را از عهد عتیق میگیرد. ارتباط روث با نعومی سایهای از این ارتباط عمیق میباشد.
امّا عرفه که نماد کلیسای فرقهای و بازگشت کننده به میان امّتها است، خود را از نعومی جدا ساخت. کلیساهای فرقهای هر چند برای ایمان فرا خوانده شده بودند، امّا این حق بزرگ خود را غنیمت ندانستند و آن را به بهای ناچیزی از دست دادند.
به عرفه و کلیساهای فرقهای نگاه کنید! عرفه، نعومی را رها کرد و جدا شد؛ با شکلگیری اوّلین فرقۀ کلیسایی که کتاب مکاشفه او را به مادر فواحش تشبیه میکند، آنان از عهد عتیق جدا شدند و آن را کنار گذاشتند و با آن سر دشمنی گرفتند.
عرفه به سمت امّت بت پرست دنیا رفت، کلیساهای فرقهای نیز به سمت بت پرستی و تمام خرافات و انحرافات آن رفتند؛ آنان ابتدا ایمان به خدای واحد را به شرک تبدیل کردند و از آن سه خدای تثلیث را بیرون کشیدند و بعد در ساختمانهای کلیسایی خود انواع مجسّمه و تمثالهای کفر آمیز و روشن نمودن شمع و دهها رسوم شرک آمیز دیگر را برپا کردند.
عرفه حتماً میبایست با مردی بت پرست و بیاعتقاد به یهوه خدای اسرائیل نکاح کرده باشد، در کلیساهای فرقهای ازدواج با ادیان دیگر آزاد شده بلکه امروزه به مراتب فجیعتر از آن را میبینیم، پیوند نکاح بین هم جنسگرایان و انسان با حیوان نیز در بعضی از کلیساهای فرقهای ضد مسیح رسمی گردیده، و این وقاحت تا به حدی پیش رفته که عملاً برخی از کلیساها مبادرت به برگزاری چنین عقدهای مشرکانهای میکنند، که خدا نفرت خود را از این قبیل اعمال اعلام فرموده بود.
عرفه به سرزمین امّتی وارد شد که پر بود از رسوم کافرانه که خدا فرموده بود از رسوم امّتها نفرت دارد، و کلیساهای فرقهای نیز از تمام امّتهای غیر مسیحی رسوم آنان را وارد کلیساهای خود نمودند؛ رسومی که کوچکترین ربطی به خدایِ کتاب مقدّس ندارد. رهبران آنان در کمال وقاحت، مراسمی مانند: پهن کردن سفره هفت سین، عید نوروز، کریسمس، بابانوئل، روشن کردن شمع، انواع نیایشها، توسّلها و دهها سنّت منحرف دیگر را در کلیساهای خود رواج میدهند، که هیچ یک کوچکترین تأییدی از خداوند ندارد، بلکه در کتاب مقدّس نفرت خدا از این قبیل اعمال به صراحت اعلام شده.
در قوم خدا و کلیسای خداوند، روح خدا است که کل در کلِ همه چیز است. او است که هر منصبی را در کلیسا میگمارد، امّا در کلیساهای فرقهای، مقامات مجهولالهویه از منظر خدا و داکترینهای انسانی و دانشگاهها هستند که معیار و تعیین کننده میباشند.
خداوند به کلیسای خود عطای ایمان برای اخراج روحهای پلید را بخشیده، امّا کلیساهایی هستند که دارای دانشگاههای کاذب در خصوص جنگیری میباشند! در کلیسای خداوند هر خدمتی مانند رسولان و شبانان و معلّمین را مستقیماً خداوند مقرّر و به روحالقدس مهر مینماید، امّا کلیساهای فرقهای این قبیل خادمین را از خروجی دانشگاههای خود بیرون میکشند که هیچ ربطی به خداوند و مسح روحالقدس ندارد! دهها انحراف دیگر از این قبیل را میتوان در چنین کلیساهایی دید.
به هر حال در ادامۀ آیات میبینیم که این دو خوانده شده، یعنی نعومی و روث، یا همان اسرائیل و کلیسا، وارد حیطۀ پادشاهی خدا میگردند و برگزیدگی خود را اثبات میکنند.
خروج نعومی از اسرائیل و بازگشتش به این شکل، سایهای شگفت از نقشۀ بزرگ خدا برای نجات تمام امّتها در آینده بود. لازم است تا این جا کمی با تعمّق بیشتر وقایع را بررسی نموده تا حقیقت طرح خدا برای نجات بشر آشکارتر گردد.
خوب دقّت کنید! نعومی که نماد اسرائیل در زمان خداوند عیسی مسیح است، در زمان تنگی و خشونت اقوام تاراجگر از اسرائیل خارج و آواره شد. در زمان خداوند عیسی مسیح، اورشلیم نیز مورد حمله، سلطه و تاراج روم قرار گرفت. وضعیّت دورهای که نعومی در آن میزیست شباهت بسیاری به دورۀ خداوند ما داشت.
نعومی در جواب مردم بیتلحم به یک حقیقتِ مهم در خصوص خودش اشاره کرد، و آن ذلیل شدن او توسّط خدا بود: «21من پُر بیرون رفتم و خداوند مرا خالی برگردانید. پس برای چه مرا نعومی میخوانید چون که خداوند مرا ذلیل ساخته است و قادر مطلق به من بدی رسانیده است.» خدا، اسرائیل را با توانگری و دست پر، از مصر خارج نمود، امّا در زمان مسیح، این قوم تاراج شده و در اسارت روم بود. او در زمان خروج از اسرائیل به همراه شوهر و پسرانش که میراثداران اموال خاندان بودند، رفته بود، و در بازگشتش بدون آنها و تنها با یک عروسِ خود بازگشته بود.
تاریخ کتاب مقدّس میگوید که احتمالاً در زمان حمله و تاراج مدیان و عمالیق و بنیمشرق بود که نعومی با خانوادهاش از اسرائیل خارج شده. در این عصر به خاطر شرارتهایی که اسرائیل نموده بود، خدا آنان را به مدّت هفت سال به دست مدیان تسلیم نموده بود: «1و بنیاسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزیدند. پس خداوند ایشان را به دست مدیان هفت سال تسلیم نمود.2و دست مدیان بر اسرائیل استیلا یافت، و به سبب مدیان بنیاسرائیل شکافها و مغارهها و ملاذها را که در کوهها میباشند، برای خود ساختند.3و چون اسرائیل زراعت میکردند، مدیان و عمالیق و بنیمشرق آمده، بر ایشان هجوم میآوردند.4و بر ایشان اردو زده، محصول زمین را تا به غَزَّه خراب کردند، و در اسرائیل آذوقه و گوسفند و گاو و الاغ باقی نگذاشتند.5زیرا که ایشان با مواشی و خیمههای خود برآمده، مثل ملخ بیشمار بودند، و ایشان و شتران ایشان را حسابی نبود و به جهت خراب ساختن زمین داخل شدند» ( داوران 6 : 1 – 5 ).
حال در آن زمانی که اسرائیل شرارت ورزیده و تنبیه شده بود، نعومی از آن میان جدا شده و به سمت امّتها رفت. امّا از زاویهای دیگر نیز میتوان به این وضعیّت نگاه کرد. خروج نعومی به سمت امّتها و گرفتن عروسانی از میان آنان مورد قبول قوم نبود، او این را میدانست برای همین گفت که «خداوند مرا ذلیل ساخته است.» امّا اگر او به سمت امّتها نمیرفت روث هرگز این فرصت را نمییافت تا وارد قوم خدا گردد. پس روث این فرصت را به خاطر خطای نعومی یافت.
این اتّفاقی بود که در زمان خداوند عیسی مسیح نیز افتاد. اسرائیل که مغضوب خدا در آن عصر بود و تسلیم روم گردیده بود، در زمانی مقرّر دچار کوری شد و از حیطۀ کلام خدا خارج شد و مسیحِ خداوند را مصلوب نمود. اسرائیل در این جا از لحاظ کتاب مقدّسی اشتباه کرد و حتّی مسیح را به طریق امّتها مصلوب نمود، امّا این کار باید میشد، تا فرصت نجات برای تمام امّتهایی که هرگز اسرائیل آنان را نمیپذیرفت، ایجاد گردد.
خطای اسرائیل نه تنها باعث نجات امّتها شد، بلکه عروسی شایسته از میان امّتها برای مسیح با عنوان کلیسا حاصل شد. آن چه در داستان روث میبینیم، سایهای از چگونگی خطای نعومی و خروج او از حیطۀ خدا است که باعث ایجاد فرصت برای نجات روث از میان امّتهای محکوم به هلاکت، و آماده شدن او به عنوان عروسی برای بوعز که نماد خداوند عیسی مسیح بود، گردید.
با خواندن ادامۀ کتاب روث، خواهید دید که چگونه او نام و میراث خاندان الیملک را زنده و باز میگرداند. این نمادی از آینده است، نمادی از کلیسای خداوند عیسی مسیح، که چگونه دوباره موجب پری و نجات برای اسرائیل خواهد گردید.
لذا به همان گونه که از لغزش اسرائیل نجات به امّتها رسید، از پری امّتها، دوباره پری اسرائیل به زیاده حاصل خواهد شد.
قوم اسرائیل هر چند مسیح را نشناخت و او را مصلوب کرد، امّا این یک کوری روحانی بود که خدا بر دیدگان آنان عارض کرد تا آنان فدیۀ قربانی اعظم خدا را بگذرانند، زیرا اگر مسیح مصلوب نمیگردید، هرگز نجات خدا به تمام امّتهای جهان نمیرسید.
بوعز از خاندان الیملک و یکی از اولیای به حقِ نعومی محسوب میشد، چنان که مکتوب است: «1و نعومی خویشِ شوهری داشت که مردی دولتمند، بوعَزْ نام از خاندان اَلیمَلَک بود» ( روث 2 : 1 ). او مردی ثروتمند و صاحب کشتزاری بزرگ بوده که هر ساله بسیاری در زمینهای او به کار حصاد و خوشهچینی مشغول بودند. در کتاب روث و وقایع مکتوب در آن، او نمادی از خداوند عیسی مسیح است.
ورود نعومی و روث به بیتلحم هم زمان بود با فصل دروی محصول زمین. پس از ورود، روث از نعومی اجازه میخواهد تا در موسم حصاد مشغول کار خوشهچینی گردد و نعومی او را به این کار روانه میکند. «2و روث موآبیه به نعومی گفت: مرا اجازت ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسی که در نظرش التفات یابم، خوشهچینی نمایم. او وی را گفت: برو ای دخترم» ( روث 2 : 2 ).
روث نماد کلیسای برگزیدۀ خداوند است. او نماد هر فرد مسیحی است که در کلیسای خداوند حضور دارد؛ کلیسای خداوند در موقع حصاد و خوشهچینی بیکار نمینشیند. به این گونه کلیسا و ایمانداران برگزیدۀ خداوند تمیز داده میشوند، فعّال در حصاد روحانی.
خداوند، مسیحیان حقیقی و کلیسای برگزیدۀ خود را به سمت کشتزارهای خود برای کارگری هدایت میکند. زمینهای کشاورزیِ بسیاری وجود دارد، امّا یکی از آنان متعلّق به خداوند است. روث برای کار، بدون آن که بداند، به طور اتّفاقی گذرش به زمینهای بوعز میخورد و برای کار به آن داخل میشود: «3پس روانه شده، به کشتزار در آمد و در عقب دروندگان خوشهچینی مینمود، و اتّفاق او به قطعۀ زمین بوعَزْ که از خاندان اَلیمَلَک بود، افتاد» ( روث 2 : 3 ).
این حرکت روث سایهای بود از ماهیت کلیسای خداوند عیسی مسیح که بیآن که بدانند به سمت مرتعهای خداوند حرکت میکنند. چرا؟ زیرا نامشان پیش از بنیاد عالم برای این مرتع مرقوم شده بود. پولس رسول در خصوص اهمیّت نقش هر ایماندار مسیحی در کلیسا، با تشبیه نمودن کلیسای خداوند به بدن روحانی مسیح، این مهم را متذکّر میشود که به همان گونهای که در یک بدن، هر عضوی نقش و کاری به عهده دارد، در کلیسای خداوند نیز، فرد اندر فرد هر مسیحی میبایست نقش و کاری مفید به عهده داشته باشد.
«4زیرا همچنان که در یک بدن اعضای بسیار داریم و هر عضوی را یک کار نیست، 5همچنین ما که بسیاریم، یک جسد هستیم در مسیح، امّا فرداً اعضای یک دیگر.6پس چون نعمتهای مختلف داریم به حسب فیضی که به ما داده شد، خواه نبوّت بر حسب موافقت ایمان7یا خدمت در خدمتگزاری، یا معلّم در تعلیم،8یا واعظ در موعظه، یا بخشنده به سخاوت، یا پیشوا به اجتهاد، یا رحم کننده به سرور.9محبّت بیریا باشد. از بدی نفرت کنید و به نیکویی بپیوندید.10با محبّت برادرانه یک دیگر را دوست دارید و هر یک دیگری را بیشتر از خود اکرام بنماید.11در اجتهاد کاهلی نورزید و در روح سرگرم شده، خداوند را خدمت نمایید» ( رومیان 12 : 4 – 11 ).
این باب از کتاب روث، در همین ابتدا، در خصوص شناختن کلیسای حقیقی خداوند، دو نکتۀ آموزندۀ بسیار مهم را ارائه میدهد:
اوّل آن که هر عضوی از کلیسای خداوند، در امور روحانی خداوند باید مشغول به کار و خدمت باشد. دوّم این که کار و خدمت او فقط در کلیسای خداوند است که برایش محسوب گردیده و پاداشی خواهد داشت. خداوند عملهگری در کلیساهای دیگر را نمیپذیرد، همان گونه که بوعز نیز به روث اجازه نداد تا در زمینهای دیگری کار کند: «8و بوعَزْ به روث گفت: ای دخترم مگر نمیشنوی؟ به هیچ کشتزار دیگر برای خوشهچینی مرو و از این جا هم مگذر بلکه با کنیزان من در این جا باش» ( روث 2 : 8 ).
با توجّه به این آموزۀ مهم کتاب مقدّسی، دو هشدار جدی برای کلیسا، و مسیحیان نواخته میگردد.
هشدار اوّل برای کلیسای خداوند: هرگاه فردی را در کلیسا دیدید که بیکار است و هیچ نقش و خدمتی در کلیسا ارائه نمیکند و کلاً بیثمر است، فقط در طول جلسات کلیسا حاضر شده و مینشیند و میرود، او عضوی از بدن روحانی خداوند یعنی کلیسا نیست. او هیچ شباهتی به روث ندارد.
و هشدار دوّم برای ایمانداران مسیحی: هرگاه در کلیسایی بودید که رهبران آن، به اعضای خود اجازۀ هیچ گونه فعّالیّت و خدمتی را نمیدهند و انتظار دارند تنها مستمعین و تأمین کنندگان مالی کلیسایشان باشید؛ بدانید به مکانی اشتباه رفتهاید. از آن مکان فوراً خارج شوید که آن مکان، کلیسای خداوند عیسی مسیح نیست.
مسیح از کلیسای خود انتظار کار و خدمت دارد، و از این که چه قدر عمله برای ملکوت کم است، گله دارد: «35و عیسی در همۀ شهرها و دهات گشته، در کنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه مینمود و هر مرض و رنج مردم را شفا میداد.36و چون جمعی کثیر دید، دلش بر ایشان بسوخت زیرا که مانند گوسفندانِ بیشبان، پریشان حال و پراکنده بودند.37آنگاه به شاگردان خود گفت، حصاد فراوان است لیکن عَمَله کم.38پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تا عَمَله در حصاد خود بفرستد» ( متّی 9 : 35 – 38 ).
در ادامۀ ماجرای روث، وقتی که او به حیطۀ کشتزارهای بوعز داخل شد، بوعز او را از کار در کشتزارهای دیگران منع نمود و همچنین به او اجازه نداد که از کشتزار او نیز خارج شود.
فقط کافی است وارد کار در حصاد روحانی خداوند گردید، او به شما اجازه نخواهد داد در کشتزارهای دیگر کار کنید، او به شما اجازۀ اتّحاد و مشارکت با کلیساهای دیگر را نیز نخواهد داد. و همچنین هرگز شما را از کار کردن برای خودش نیز معزول نخواهد کرد. در کلیسای او همیشه کار بسیار است.
شاید این سخن کاملاً نامربوط را بسیار شنیده باشید که کسی میگوید: کلیسا، کلیسا است دیگر، فرقی ندارد که کجا باشی، هر کلیسایی باشی مال خداوند است؛ اوه! این یک اشتباه هولناک است، این یک ادّعای ضد کتاب مقدّسی است. چون برای خداوند، کلیسای او با هر جای دیگر فرق دارد. کلیسای خداوند با تمام کلیساهای دیگر فرق دارد. اگر کلیساها مختلف باشد، یعنی دارای سرهای مختلفی است؛ مسیح سر کلیسای خودش است. یک شخص نمیتواند در دو یا چند کلیسا چند آقا را خدمت کند.
خداوند عیسی مسیح در این خصوص کلامی کاملاً روشن و واضح دارد که: «24هیچ کس دو آقا را خدمت نمیتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبّت، و یا به یکی میچسبد و دیگر را حقیر میشمارد. محال است که خدا و ممُّونا را خدمت کنید» ( متّی 6 : 24 ).
غالباً این سخن که کلیسا با کلیسا فرق ندارد را کسانی به زبان میآورند که در کلیسایی که بودند، شرایط باب میل آنان نبوده و قصد جدایی از آن را دارند.
یک هشدار جدی! کلیسایی که خداوند عیسی مسیح سر آن است، هرگز قوانین خود را با میل و طبع دیگران هماهنگ نمیکند، قوانین کلیسا و نظارت بر آن و مجریانش با خداوند است. بلکه هر ایمانداری میبایست خود را با کلیسا هماهنگ سازد، زیرا اگر کسی برای مسیح خریداری شده دیگر از آن خود نیست تا برای خود تصمیم بگیرد. پولس رسول در این خصوص میفرماید: «19یا نمیدانید که بدن شما هیکل روحالقدس است که در شما است که از خدا یافتهاید و از آن خود نیستید؟20زیرا که به قیمتی خریده شدید، پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید» ( اوّل قرنتیان 6 : 19 – 20 ).
این دسته افراد جزو عیب جویانی هستند که با وارد آوردن هر ایرادی به کلیسای خداوند، حتّی اگر به ظاهر با خادمین آن در مخالفت میباشند، امّا در حقیقت بر ضد خداوند قیام نمودهاند و ماهیت خود را آشکار میکنند.
هر فرد مسیحی میبایست در برابر سرور خود، پس از آن که از او نعماتی یافته به خاک افتاده، مطیع و قدردان و سپاسگزار باشد، دقیقاً مانند عملی که روث در برابر پاهای بوعز نمود پس از آن که بوعز او را بسیار محبّت نمود و از او خواست که: «9چشمانت به زمینی که میدروند نگران باشد و در عقب ایشان برو؛ آیا جوانان را حکم نکردم که تو را لمس نکنند؟ و اگر تشنه باشی، نزد ظروف ایشان برو و از آن چه جوانان میکشند، بنوش.10پس به روی در افتاده، او را تا به زمین تعظیم کرد و به او گفت: برای چه در نظر تو التفات یافتم که به من توجّه نمودی و حال آن که غریب هستم؟» ( روث 2 : 9 – 10 ).
کلیسا نیز میبایست مانند روث در برابر خداوند سپاسگزاری و فروتنی را پیشه گیرد. اصولاً کلیسای حقیقی خداوند این گونه هست.این آیات نکات جالبِ تعلیمی دیگری نیز دارد. بوعز منع نمود تا کسی روث را لمس نکند، این خداوند ما عیسی مسیح است که اجازت نمیدهد کسی به عملههای کلیسای او دست درازی کند. بوعز آب و غذای روث که عملۀ او بوده را مقرّر فرمود، به همان گونه که خداوند عیسی مسیح نیز خوراک عملههای خود را مهیّا میسازد.
آیا به یاد دارید هرگاه مسیح شاگردانش را برای خدمت در کار حصاد روحانی میفرستاد به آنان چه میگفت و چگونه نیاز آنان را برآورده میکرد؟ از آنان میخواست تا برای سفر خدمتی خود هیچ بار سنگینی مانند خوراک و لباس با خود حمل نکنند، زیرا او همۀ اینها را برایشان مهیّا خواهد نمود.
«1پس دوازده شاگرد خود را طلبیده، به ایشان قوّت و قدرت بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود.2و ایشان را فرستاد تا به ملکوت خدا موعظه کنند و مریضان را صحّت بخشند.3و بدیشان گفت، هیچ چیز به جهت راه برمدارید، نه عصا و نه توشهدان و نه نان و نه پول و نه برای یک نفر دو جامه» ( لوقا 9 : 1 – 3 ).
امّا پرسشی که روث از بوعز به خاطر محبّت بسیار او نمود، پرده از حقیقتی جالب از معیارهای خداوند بر میدارد، که دانستن آن برای هر فرد مسیحی بسیار مفید است.
«10پس به روی درافتاده، او را تا به زمین تعظیم کرد و به او گفت: برای چه در نظر تو التفات یافتم که به من توجّه نمودی و حال آن که غریب هستم؟11بوعَزْ در جواب او گفت: از هر آن چه بعد از مردن شوهرت به مادر شوهر خود کردی، اطّلاع تمام به من رسیده است، و چگونه پدر و مادر و زمین ولادت خود را ترک کرده، نزد قومی که پیشتر ندانسته بودی، آمدی.12خداوند عمل تو را جزا دهد و از جانب یهوه، خدای اسرائیل، که در زیر بالهایش پناه بردی، اجر کامل به تو برسد» ( روث 2 : 10 – 12 ).
اوّلین نکتهای که بوعز تحسین نمود، رفتار شایستۀ روث در احترام و همراهی کردن نعومی بود. هیچ ایماندار مسیحی نمیتواند نسبت به قوم زمینی خدا نیز بیتوجّه و به آن بیحرمتی نماید، در حالی که میداند نجات و کلام خدا از آن قوم به او رسیده. چگونه میشود کلیسا کتب عهد عتیق را به عنوان معیار تعالیم خود بپذیرد، امّا نسبت به قومی که خدا کلام خود را به آنان داده گستاخی نماید.
و نیز این نکتۀ مهم را نمیبایست هرگز فراموش نمود که خدا بارها اسرائیل را برکت داده و مبارک خوانده. اسحاق نیز در وقتی که حقوق نخستزادگی خود را به یعقوب وا گذار کرد، او را به طور خاصی برکت داد: «28پس خدا تو را از شبنم آسمان و از فربهی زمین، و از فراوانی غلّه و شیره عطا فرماید.29قومها تو را بندگی نمایند و طوایف تو را تعظیم کنند، بر برادران خود سرور شوی، و پسران مادرت تو را تعظیم نمایند. ملعون باد هر که تو را لعنت کند، و هر که تو را مبارک خواند، مبارک باد» ( پیدایش 27 : 28 – 29 ).
نکتۀ هولناکی که در این دعای اسحاق دیده میشود و میدانیم این سخنان از جانب خداوند بوده، در ملعون خواندن هر کسی است که اسرائیل را لعنت کند میباشد. اسرائیل قوم برگزیدۀ خدا و صاحب تمام برکات زمینی خدا بود؛ کسی که به او لعنت میفرستد و از خود دورباد میگوید، تمام برکات را از خود دور ساخته و متعاقباً تمام لعنتهای خدا را به سوی خود خواهد آورد.
در طول تاریخ و خصوصاً امروزه، ملّتهایی که دائماً در دهانشان لعنت و شعارهای مرگ بر اسرائیل میفرستند، نمیدانند که به قومی لعنت میفرستند که برکت یافتۀ خدا میباشد و خدا با دشمنانش دشمنی خواهد نمود. لعن کنندگان اسرائیل بر ضد کلام خدا عمل میکنند، در حالی که بلعام جرأت ننمود اسرائیل را لعنت کند؛ و در عمل شاهدیم که تمام این کشورها به انواع مصیبتها و بلایا، و جنگها و خونریزیها گرفتارند، بیآن که اندکی تأمّل کنند در این که این همه مصیبتها از کجا است که بر سر آنان میآید.
در صدههای ابتدای مسیحیّت نیز وقتی کلیسا به قدرت رسید و سر دشمنی با قوم اسرائیل را برداشت، لعنتها بود که به آنان رسید و خود کلیسا بزرگترین دشمن خونریز خود شد و تاریخ خونبار و سیاهی در طول قرنهای متمادی گریبان کلیسا را گرفت.
حال روث، سایهای از کلیسای برگزیدۀ خدا، نعومی را که نماد اسرائیل بود، به غایت محترم شمرد و این در نظر بوعز که سایهای از مسیح بود، بسیار مقبول آمد.
دوّمین نکتۀ قابل تحسین، جدا شدن روث از پدر و مادر دنیایی و قوم بت پرست خود بود؛ هر ایماندار مسیحی که به سوی کلام خدا حرکت میکند، میبایست از گذشتۀ خود، هر چیزی که بوده، کاملاً جدا گردد و هرگز به عقب خود برنگردد. اگر کسی خود را مسیحی میداند امّا هنوز به این باور نرسیده که میبایست از طبیعت گذشتۀ خود جدا گردد، او هنوز مسیح را نشناخته و در راه او گام برنداشته.
یک مسیحی که دارای تولّدی تازه از خداوند است، پدر او خدای آسمانی است و کلیسا برایش میبایست هیکل روحانی خداوند باشد. اگر هنوز شخصی در اندیشۀ پدر و مادر جسمانی خود، خود را به آنان منتصب میداند، او هنوز تولّد تازه را نیافته و هنوز در طریق امّتها به پیش میرود، و در نهایت مسیر او به مانند عرفه به سمت خواستگاه بت پرست خود خواهد بود.روث این تغییر شخصیّتِ خود را در عمل نشان داده بود و این باعث خشنودی و رضایت بوعز نسبت به او شده بود.
و سوّمین نکتۀ درخور ستایش، حرکت روث به سمت قوم اسرائیل که تا کنون در میان آنان نبوده میباشد، او تنها با اندک دانشی از این که آن قوم برگزیدۀ خدا است، تمام رنجهای احتمالی آینده را به جان خرید، تا او نیز در میان آن قوم ساکن و زیر سایۀ آن، از خدای اسرائیل نصیب ببرد.
کلیسای حقیقی خداوند نیز هرگز به رنجها و مشقّات احتمالی که دنیا برای او خواهد داشت توجّه نمیکند، زیرا نگاه او به جایگاهی است که از جانب خدا خواهد یافت. این ایمان به فرصتهای دنیا نیست، بلکه ایمان به چیزهای آینده، ایمان به آن چه در خشنودی خدا قرار دارد است، که در نظر خدا بسیار ارزشمند میباشد.
حال روث که آماده برای مردن در زیر سایۀ خدا، با نعومی به سمت حیطۀ کلام خدا حرکت کرده بود، به عوض سختیهایی که از پیش به او گفته شده بود، داشت صاحب برکات بسیار بزرگی میگردید که هنوز خود او از آن باخبر نبود. نیکویی و دلدادگی برای مقبولیّت در نزد خدا، داشت او را به سمتی میبرد که هرگز فکرش را نمیکرد.
مابقی آیات باب دوّم کتاب روث از نیکوییهای بوعز نسبت به روث و خشنودی نعومی از عروسش حکایت میکند. نعومی با خود عروسی از میان امّتها آورده بود که باعث خشنودی و رضایت ولیِ او نیز گردیده بود. حال هر چند روث دختری باکره نبود و قبلاً در نکاح کسی بوده که از دنیا رفته. امّا آن شرایط برای پیش از ورود او به حیطۀ خدا بوده است، مانند کسی که پیش از ایمان به مسیح در بیایمانی نکاح کرده باشد.
در باب 3 کتاب روث میخوانیم که چگونه روث خود را زیر ولایت بوعز قرار میدهد. در این باب چند نکته قابل توجّه وجود دارد.
اوّل این که، وقتی روث خواست خود را زیر ولایت بوعز قرار دهد، نعومی به او گفت که نخست غسل نموده و خود را تدهین کند: «3پس خویشتن را غسل کرده، تدهین کن و رخت خود را پوشیده، به خرمن برو، امّا خود را به آن مرد نشناسان تا از خوردن و نوشیدن فارغ شود.» ( روث 3 : 3 ).
غسل یکی از سنّتهای کهن قوم اسرائیل بوده که حسب چند مورد خاص بر قوم واجب میشده، امّا در مفهوم کلی آن به مفهوم طهارت و پاکیزگی تن و روان میباشد. طریق غسل همیشه در قوم اسرائیل مرسوم و به یک شکل انجام میشده. و حال روث قصد داشت به صورت رسمی تحت ولایت بوعز به اسرائیل بپیوندد، لذا لازم بود پیش از آن خود را تطهیر نماید.
توجّه کنید که فرمان به غسل از سوی نعومی که نماد اسرائیل بوده، به روث موآبی که از امّتها آمده بود و سایهای از کلیسای برگزیده است، داده شد. این به آن معنی است که کلیسا و هر ایماندار مسیحی برای غسل تعمید آب میبایست تعمید آب را به همان شکلی که در قوم اسرائیل مرسوم بود به عمل بیاورد و نمیتواند به اشکال مختلفِ خود ساختهای که امروزه در بین اکثر کلیساها رواج دارد انجام شود. هر سنّتی میبایست بر اساس آن چه در خاستگاه اوّلیّۀ آن است به انجام رسد. اگر امروز فرقهها آن را به اشتباه به عمل میآورند به خاطر آن است که آنان پیشتر مانند عرفه به سمت امّتها بازگشت نموده بودند و گوش به کلام خدا نمیدهند. چرا؟ چون کلام خدا با کلیسای وفادار و همراه با او میباشد، همان گونه که روث با نعومی ماند و از او دریافت نمود.
روث موآبی بعد از شناختن بوعز اسرائیلی، برای سپردن ولایت خود به او میبایست در ابتدا غسل مینمود. این برای هر ایماندار مسیح نیز حکم است که پس از شناختن مسیح، برای تقدیم نمودن ولایت خود به خداوند عیسی مسیح میبایست در ابتدا غسل نماید.
پطرس در روز پنطیکاست، همراه با نزول روحالقدس و شکلگیری کلیسای خداوند عیسی مسیح، شرط داخل شدن در ولایت خداوند عیسی مسیح را به تمامی مردم حاضر در آن جا که پای موعظۀ او آمده بودند، گوشزد کرد و به آنان گفت که میبایست در ابتدا توبه نموده و در نام خداوند عیسی مسیح تعمید بگیرند، تا پس از آن با دریافت روحالقدس وارد ولایت و پادشاهی خداوند گردند: «38پطرس بدیشان گفت: توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح به جهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روحالقدس را خواهید یافت.39زیرا که این وعده است برای شما و فرزندان شما و همۀ آنانی که دورند، یعنی هرکه خداوند خدای ما او را بخواند» ( اعمال 2 : 38 – 39 ).
نکتۀ دیگری که نعومی به روث میآموزد، طریقی است که بوعز با دیدن آن خواهد فهمید روث خواهان ولایت او میباشد: «4و چون او بخوابد، جای خوابیدنش را نشان کن و رفته، پایهای او را بگشا و بخواب، و او تو را خواهد گفت که چه باید بکنی.» ( روث 3 : 4 ). شاید جالب باشد که این طریق، علاوه بر این که یکی از رسوم کهن میباشد، امّا امروزه نیز در بین خیلی از ملّتها شبیه این دیده میشود.
شاید هم برخی از این جای کلام، برداشت نادرستی کرده باشند، امّا حقیقت ماجرا این است که این کار روث، هیچ ربطی به برقراری ارتباط جنسی ندارد. او تنها پاهای بوعز را گشود و سر خود را بین دو پای او گذاشت. قطعاً همۀ شما در بعضی از فیلمها دیدهاید، وقتی شخصی قدرتمند از کشتن کسی منصرف میگردید و میخواست بر او ترحّم کند، پاهای خود را میگشود و به آن شخص میگفت از میان پاهای من عبور کن تا بر جانت رحم کنم. این عمل چنین مفهومی را میرساند که اگر کسی از میان پاهای دیگری عبور کند ولایت و سروری او را بر خود پذیرفته و از او طلب رحمت دارد، و دیگر هرگز نمیبایست به او خیانت کند زیرا در غیر این صورت، حکم او مرگ خواهد بود. خوابیدن روث در بین پاهای بوعز نشان از پذیرش ولایت و سروری بوعز بر او بود.
کتاب مکاشفه که از سوی خداوند عیسی مسیح فرستاده شده نیز در جایی چنین صحنهای مقتدرانه را نشان میدهد: «1و دیدم فرشتۀ زورآور دیگری را که از آسمان نازل میشود که ابری در بر دارد، و قوس قزحی بر سرش و چهرهاش مثل آفتاب و پایهایش مثل ستونهای آتش.2و در دست خود کتابچهای گشوده دارد و پای راست خود را بر دریا و پای چپ خود را بر زمین نهاد؛3و به آواز بلند، چون غرّش شیر صدا کرد؛ و چون صدا کرد، هفت رعد به صداهای خود سخن گفتند» ( مکاشفه 10 : 1 – 3 ).
فکر کنم این فرشتۀ زورآورِ کتابچه به دست را بشناسید؛ او پای راستش را بر دریا و پای چپش را بر خشکی نهاد. اوه! این نشان از حق مالکیّت و ولایت او بر تمامی آبها و خشکیها و هر چه در آنها است دارد. غَریوِ صدای او بر اقتدار و ولایت او بر هر چیزی که بر روی زمین و در دریا هست حکایت دارد.
وقتی کسی خود را در زیر پاهای خداوند عیسی مسیح قرار دهد، ولایت و اقتدار خود را به او سپرده و دیگر هیچ کسی به جز خداوند بر او اقتدار و حق مالکیّت نخواهد داشت، حتّی نفس خود آن شخص. یک ایماندار مسیحی، تنها با سر نهادن به تمامیّت کلام خدا و قرار گرفتن در بدن روحانی مسیح یعنی کلیسای خداوند عیسی مسیح، تحت ولایت و رهبری او قرار خواهد گرفت و در زمرة برگزیدگان خداوند خواهد بود.
اکیداً متذکّر میشوم نه آن که کسی بگوید من خود را به مسیح سپردم، مانند آن چه در همۀ کلیساها و از دهان همگان میشنویم! این تنها یک ادّعای بیاثبات است که همگان میآورند ولی بسیار انگشت شمارند کسانی که تا کنون آن را اثبات نموده باشند. مقصود کسی است که به تمام کلام خدا، با انجام دادن به احکام آن آمین گفته باشد، که این خود امری بسیار بسیار دشوار است.
خود خداوند عیسی مسیح در خصوص چنین اشخاصی میفرماید: «21نه هر که مرا، خداوند، خداوند، گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است به جا آورد.22بسا در آن روز مرا خواهند گفت، خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟23 آنگاه به ایشان صریحاً خواهم گفت که، هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!» ( متّی 7 : 21 – 23 ).
آیا میدانید زمانی که یوحنّا خداوند عیسی مسیح را در جلال پر عظمتش میبیند، و وقتی که از ترس خود را پیش پاهای او میاندازد، در حقیقت سر خود را بین پاهای مسیح قرار داد تا زیر ولایت او در امان بماند: «17و چون او را دیدم، مثل مرده پیش پایهایش افتادم. و دست راست خود را بر من نهاده، گفت، ترسان مباش؛ من هستم اوّل و آخر و زنده» ( مکاشفه 1 : 17 ).
حال برگردیدم به ادامۀ کتاب روث. او حسب سفارشهای نعومی، شبانگاه به خرمنگاه میرود و این کار را انجام میدهد. در نیمههای شب بوعز احساس میکند کسی بین پاهای او خوابیده که از خواب بیدار میشود و روث را میبیند.
آیۀ نهم باز این ادّعا را اثبات میکند که خوابیدن روث بین پاهای بوعز به معنی ارتباطی جنسی نبوده، و او تنها سر خود را بین پاهای بوعز بر روی زمین نهاده بود، زیرا بعد از بیداریِ بوعز، از او میخواهد تا جامۀ خود را برای او بگستراند تا بخوابد: «9و گفت: تو کیستی؟ او گفت: من کنیز تو، روث هستم؛ پس دامن خود را بر کنیز خویش بگستران زیرا که تو ولی هستی» ( روث 3 : 9 ).
امّا سخن بوعز به روث، گوشزدی برای کلیساهای امروز دارد: «10او گفت: ای دختر من! از جانب خداوند مبارک باش! زیرا که در آخر بیشتر احسان نمودی از اوّل، چون که در عقب جوانان، چه فقیر و چه غنی، نرفتی» ( روث 3 : 10 ).
روث پیشتر برای نیکوییهایش تحسین شده بود و برکات زیادی یافته بود. این کلیسایی است که چون در نیکویی رفتار کند هرگز از دیدگان خداوند مخفی نمیماند و به وقتش برکات را از خداوند مییابد. اساساً اگر امروزه هر کسی در کلیسای خداوند عیسی مسیح قرار دارد، خداوند از خیلی پیشتر او را دیده بود و تحت نظر داشته تا به وقت حرکت او به سمتش او را برکت دهد. مانند روث، زمانی که در میان امّتها بود و هنوز به اسرائیل داخل نشده بود، ولی در حق نعومی نیکویی کرد و با او همراه شد و خود را به خدا و قومش تسلیم نمود.
امّا این همۀ آن چیزی نیست که کسی را در برگزیدگی خداوند قرار دهد. این تنها ابتدای حرکت به سمتی درست است، این شروع تبدیل شدن به حقیقت جاودان است. تا این لحظه روث وارد قوم گردید، امّا هنوز عروس بوعز که نماد مسیح بود نشده بود. آیا متوجّه میشوید؟
هر کسی که به مسیح ایمان میآورد، فقط وارد کلیسا میگردد، این فقط یک شروع برای برگزیدگی است. بسیاری وارد کلیسا میگردند. دیدید که در ابتدا نیز روث و عرفه هر دو وارد شدند. هر دو این فرصت را داشتند تا یک مرحلۀ دیگر پیش بروند و وارد قومیّت خداوند گردند؛ امّا چه شد؟ عرفه به عقب برگشت و در نهایت هلاکت ابدی را یافت، ولی روث به پیش رفت و برکات گرفت.
عرفه نماد کلیساهای دنیا دوستِ فرقهای بود، هر فرقهای در همان ابتدا از مسیحیّت خارج شده و مردود خداوند است. در کتاب مقدّس میبینید که دیگر هرگز از عرفه نامی برده نشد، زیرا برای خدای کتاب مقدّس او اصلاً مهم نبود به همان گونه نیز فرقهها برای خداوند اهمیّت ندارند. او حتّی نتوانست خود را به حیطة قوم و کلام خدا برساند که بوعز در آن جا ساکن بود، تا زیر نگاه او قرار بگیرد؛ به همین گونه خداوند نیز به هیچ کسی که خارج از کلیسای برگزیدۀ او باشد نگاه نمیکند چون در حیطۀ نگاه و اطاعت از کلام او نیست.
ولی برعکس، آنانی که وارد حیطۀ کلام و قومیّت خدا میگردند و کارهایی را که خدا میپسندد را انجام میدهند، همانند آن چه روث به جای آورد خواهند بود، همان گونه که او مورد توجّه بوعز قرار گرفت، آنان نیز مورد توجّه خداوند و انتخاب او قرار خواهند گرفت. آیا متوجّه میشوید؟ پس وقتی از کلیسا صحبت میشود دیگر منظور هیچ کلیسای فرقهای نیست.
امّا باز این پایان کار برای برگزیدگی روث نبود او به دلایلی که جلوتر اشاره خواهیم نمود میبایست به زوجیّت بوعز در میآمد تا غایت برکات و میراث را میگرفت.
روث جوان بود و میتوانست به نکاح یک جوانی از اسرائیل در بیاید، حتّی بسیار ثروتمندتر از بوعز؛ امّا انتخاب او مردی میان سال به نام بوعز بود، او حتّی به آن ولیای که مقدّمتر بود نمیاندیشید، نگاه او فقط به بوعز بود که مردی نیک سرشت بوده. او برای کار فقط در کشتزار بوعز کار نمود و ولایت خود را به او سپرد. بوعز انتخاب اوّل بلکه تنها انتخاب روث بود. برای همین این کار روث به غایت برای بوعز نیکو و ارزشمند آمد و به او گفت: «10او گفت: ای دختر من! از جانب خداوند مبارک باش! زیرا که در آخر بیشتر احسان نمودی از اوّل، چون که در عقب جوانان، چه فقیر و چه غنی، نرفتی» ( روث 3 : 10 ).
آیا میدانید برای هر فرد مسیحی نیز میبایست اولویّت و تنها انتخاب او خداوند عیسی مسیح باشد و تنها در زیر نام و سایۀ او قرار بگیرد؟ خداوند به هیچ وجه تحمّل نمیکند حتّی به عنوان اولویّت دوّم کسی قرار بگیرد. او اگر در اولویّت اوّل کسی نباشد او را لایق بودن در ملکوتش نمیداند و بیرون خواهد افکند.
خداوند عیسی مسیح این را به صراحت به همۀ ایمانداران اعلام نمود: «37و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد» ( متّی 10 : 37 ).
حال خودتان ببینید وقتی کلیسایی نام”خداوند عیسی مسیح”را که تنها نامی است که میبایست بر خود داشته باشد، محترم نمیدارد و نامی دیگر بر خود میگیرد، چگونه از مسیحیّت خارج میشود و ملکوت خدا را از دست میدهد. آیا خداوند او را تحمّل خواهد کرد؟
کسی که کلام مسیح را زمین میگذارد و به قول خودش در پی یک نبی یا هر کس دیگری میرود، و این گونه خود را توجیه میکند که این نبی نیز متّصل به مسیح است و پیروی مطلق از او پیروی از مسیح است، و دهها توجیه باطل و عجیب دیگر، مانند کسی است که در شرایط انتخابی همچون روث قرار گرفته، امّا انتخاب او بوعز نبوده و به دنبال جوانی ثروتمند و خوش زبان رفته است.
این بسیار وحشتناک است. همان گونه که اگر روث چنین کاری میکرد، در زنجیرۀ نسب نامۀ خداوند عیسی مسیح قرار نمیگرفت، چنین ایماندارانی نیز در نسب نامۀ کلیسای حقیقی خداوند قرار نخواهند گرفت. این یک چرت سنگین است که امروزه بر چشمان کلیسای باکره افتاده. کلیسای باکرۀ مسیح به جای جمع نمودن ثمرات و افروختن مشعل کلیسا، با گذاشتن وقت خود برای افراشتن نامهای مقدّسین، به یک چرت عمیق روحانی رفتهاند!
آن چنان خوابی بر چشمان کلیساها افتاده که نمیبینند در چه وضعیّتی قرار گرفتهاند! اگر افراشتن نام فلان برادر در این عصر پیروی از مسیح است، پیشتر از آنان کلیساهای فرقهای دیگر، نامهای خیلی بزرگتر و معتبرتر از این قبیل نامها، مانند پطرس مقدّس، پولس قدّیس و … را در جهان برافراشته و زیر این نامها قرار گرفتهاند.
روث تنها زیر نام بوعز از اسرائیل قرار گرفت و این به غایت بوعز را پسند آمد و او را به زیاده تشویق نمود و برکت داد. تنها یک ایمان، یک تعمید، یک نام، خداوند عیسی مسیح. در کنار این نام به هر دلیلی، با هر توجیهای، با هر باوری، هر اسم دیگری را بیاورید، مسیح گزینة دوّم شما خواهد بود و هرگز لایق او نخواهید گردید.
بوعز نماد خداوند عیسی مسیح بود، مسیح کلام خدا را محترم میشمارد و در هر زمانی به آن استناد میکرد و حق آن را ادا مینمود. در موعظۀ بالای کوه یادتان هست چگونه احکام خود را صادر فرمود؟ او ابتدا حق شریعت را متذکّر میشد و حق کلام خدا را به جای میآورد و آنگاه کلام خود را جاری میساخت: «شنیدهاید که به اوّلین گفته شده است، … [ فلان و فلان ] لیکن من به شما میگویم … [ فلان و فلان ]» ( متّی باب 5 ).
بوعز نیز با این که بسیار از این اتّفاق خشنود بود، امّا چگونه برخورد نمود؟ پیشتر از او کسی دیگر در اولویّتِ انتخاب بود، و اگر او روث را رد میکرد این حق به بوعز میرسید. پس او به روث چنین گفت: «12و الآن راست است که من ولی هستم، لیکن ولیای نزدیکتر از من هست.13امشب در این جا بمان و بامدادان اگر او حق ولی را برای تو ادا نماید، خوب ادا نماید، و اگر نخواهد که برای تو حق ولی را ادا نماید، پس قسم به حیات خداوند که من آن را برای تو ادا خواهم نمود؛ الآن تا صبح بخواب» ( روث 3 : 12 – 13 ).
آن ولیِ مقدّمتر نماد شریعت و کلام خدا بود که میبایست در ابتدا حق او داده میشد. آیا میدانید یک مسیحی نمیتواند بدون دادن حق شریعت خدا در عهد عتیق، مورد پذیرش مسیح قرار گیرد. برای رسیدن به مسیح باید از عهد عتیق عبور کنید، به غیر از این هرگز به مسیح نخواهید رسید. یادتان هست پطرس رسول در روز پنطیکاست از کجا شروع کرد تا به معرّفی و دادن حق خداوند عیسی مسیح برسد؟ به باب 2 کتاب اعمال رسولان نگاه کنید، او در روز پنطیکاست برای موعظۀ نخست خود، شروع نمود از آوردن روایات بسیاری از عهد عتیق در خصوص مسیح، و او را حسب کتب مقدّس معرّفی و آشکار نمود. او به این گونه حق کلام خدا را ادا نمود.
«ترازو و سنگهای راست از آن خداوند است و تمامی سنگهای کیسه صنعت وی میباشد.» ( امثال 16 : 11 ).
ترازو عدالت خداوند و مبنای سنجش و ارزش گذاری است که خداوند قرار میدهد؛ امّا در خصوص سنگ، که همیشه در یک کفه ترازو قرار میگیرد و در کفه دیگر ترازو چیزی هم ارزش با آن. اگر دو کفه با هم تفاوت داشته باشند باید از آن کاسته یا به آن اضافه شود تا دو کفه ترازو با هم برابر شده و هم ارزش با آن سنگ شود.
در واقع کاسبانِ بازار هم برای کشیدن اجناس خود سنگهای متفاوتی دارند که با کم و زیاد کردن آن، دو کفه ترازو را برابر میکنند.
ترازو عدالت خداوند و سنگها میزان سنجش آن است؛ دقّت کنیم از سنگها گفته شده یعنی به سنگهای گوناگون و همچنین به وزنهای مختلف اشاره میکند؛ مانند نیم کیلو، یک کیلو، دو کیلو، یا رو به بالا یا رو به پایین که گِرَم باشد. سنگهای راست به معنی سنگهای با وزن درست که بدون پریدگی، اضافات، و بدون کم و کاست باشد.
در این آیه سنگ راست به معنی مقدّسین راست و درست است؛ کسانی که خداوند آنها را مقرّر کرده تا سایر ایمانداران بر طبق این سنگها خودشان را بالا بکشند و هم وزن اینان گردند؛ به طور خاص میتوان گفت مقدّسینی که خداوند آنها را انتخاب میکند و به خدمت میگمارد. زیرا کلیسا از سنگها تشکیل میشود.
عيسي مسیح همان سنگ زاویه است و پطرس سنگ اوّلی بود که خداوند او را انتخاب نمود و او را پطرس خواند ( تو هستی پطرس یعنی سنگ ) و میدانیم که بر بنیاد انبیا و رسولان است که کلیسا بنا میشود؛«20و بر بنياد رسولان و انبيا بنا شدهايد كه خودِ عيسي مسيح سنگ زاويه است» ( افسسیان 2 : 20 ). پس سنگهای راست نماد ایمانداران پذیرفته شدهای است که در هیکل مقدّس انتخاب میشوند.
کتاب مقدّس به این اشاره دارد که مقدّسین دنیا را داوری خواهند کرد. «آيا نميدانيد كه فرشتگان را داوري خواهيم كرد تا چه رسد به امور روزگار» ( اوّل قرنتیان 6 :3)؟
بسیاری از این آیه برداشت اشتباه نمودهاند و منظور از داوری را داوری بر اعمال دیگران میدانند که مقدّسین بر تخت بنشینند و افراد را داوری کنند؛ خیر.
این آیه به سنگهای راست اشاره میکند که خداوند مقدّسین را قرار میدهد؛ یعنی اگر خداوند شبانی را قرار داده که جزو سنگهای راست است، در تمامی دنیا اگر فردی ادّعای شبانی بکند باید هم تراز با همان شبان باشد و گر نه رد شده است. همین طور برای معلّمان که اگر خداوند معلّمی را در یک کلیسا قرار میدهد سایر معلّمین نیز باید هم تراز و هم وزن او باشند و گر نه رد شده هستند.
حال سنگ راست یعنی سنگ درست؛ سنگی که اگر وزنش یک کیلو است 1 کیلو و ۱۰ گرم نباشد یا ۹۹9 گرم نباشد؛ نه کم داشته باشد نه زیاد، دقیقاً یک کیلو.
در کتاب مکاشفه خداوند چنین میگوید که اگر کسی به این کتاب چیزی بیافزاید یا کم کند تمام بلایای این کتاب بر سر او خواهد آمد. سنگهایی هم که خداوند برای مقیاس استفاده میکند سنگهای راست است یعنی نه یک گرم اضافهتر نه یک گرم کمتر.
زمانی که میگوید ترازو و سنگهای راست از آن خداوند است؛ اشاره به این دارد که خادمین و مقدّسین راست و درست متعلّق به خداوند هستند و شیطان به آنها دسترسی ندارد و ترازو، عدالت خداوند است یعنی خود مسیح است که آنها را سنجش میکند.
حال در ادامه آیه میگوید: «و تمامی سنگهای کیسه صنعت وی میباشد.»
همه انسانها دارای چشم و گوش و بینی هستند یعنی یک انسانند امّا همه از آن خداوند نیستند؛ به مثال برزگر رجوع کنیم. «24و مَثَلي ديگر به جهت ايشان آورده، گفت:«ملكوت آسمان مردي را ماند كه تخم نيكو در زمين خود كاشت:25و چون مردم در خواب بودند دشمنش آمده، در ميان گندم، كركاس ريخته، برفت.26و وقتي كه گندم روئيد و خوشه برآورد، كركاس نيز ظاهر شد.27پس نوكران صاحب خانه آمده، به وي عرض كردند: اي آقا مگر تخم نيكو در زمين خويش نكاشتهاي؟ پس از كجا كركاس بهم رسانيد؟28ايشان را فرمود: اين كار دشمن است. عرض كردند: آيا ميخواهي برويم آنها را جمع كنيم؟29فرمود: ني، مبادا وقت جمع كردن كركاس، گندم را به آنها بركنيد. 30بگذاريد كه هر دو تا وقت حصاد با هم نمّو كنند و در موسم حصاد، دروگران را خواهم گفت كه اوّل كركاسها را جمع كرده، آنها را براي سوختن بافهها ببنديد امّا گندم را در انبار من ذخيره كنيد» ( متّی 13 : 24 – 30 ).
برزگر میآید و بذر را میپاشاند امّا چون میرود آن دیگری میآید و کرکاس میپاشاند؛ اکثر کسانی که در دنیا هستند از ابنای شیطانند یعنی کرکاسند و مال خداوند نیستند، حتّی اگر کرکاس خود را در بدنه کلیسا جا بزند مال خداوند نیست، مانند یهودای اسخریوطی؛ یا قائن که از ابتدا مال شیطان بود.
حال کلام خدا میگوید سنگهای راست؛ یعنی سنگهایی که خداوند معیار سنجش قرار میدهد و در هر جایگاهی که هستند سایرین نیز بر حسب همانها سنجیده میشوند، اینان صنعت دست خداوند هستند، همان بذری که کشاورز بر روی زمین پاشیده است، نه آن دیگری که شیطان است و کرکاس پاشیده است؛ این (سنگهای کیسه ) یعنی مقدّسینی که صنعت دست خداوند و متعلّق به خداوند هستند نه کسِ دیگر و میدانیم که در مقدّسین، شیطان ورود نمیکند.