معرّفی آموزۀ بازگشت موسی به مصر
نویسنده : لـوک رایـان
انتشارات کلیسای خداوند عیسی مسیح
انجمن تحقیقات کتاب مقدّسی رایـان
تعداد صفحات : 17 صفحه
قطع : وزیری
در این نوبت از معرّفی آثار ارزشمند، به آموزۀ”بازگشت موسی به مصر”نوشتۀ برادر لوک رایان خواهیم پرداخت؛ که در آن به بررسی بخشی از باب چهارم کتاب خروج در خصوص اقدام خدا برای کشتن موسی، میپردازد. این واقعۀ مکتوب شده در کتاب مقدّس حاوی نکات تعلیمی بسیار ارزشمندی است که تا کنون به آن به طور دقیق پرداخته نشده است.
در کتاب خروج باب چهارم، آیات 19 الی 26 با یک صحنۀ عجیب و بسیار بحث برانگیز مواجه میشویم که خدا موسی را به عنوان فرستادۀ خود با یک برنامۀ دقیقِ از پیش تعیین شده به سوی قوم اسرائیل در مصر میفرستد. امّا بعد در میانۀ راه خدا تصمیم به کشتن موسی که همان حامل کلام خدا است میگیرد، ولی در نهایت از انجام آن منصرف میشود.
دستهای که معرفت کتاب مقدّسی عمیقی ندارند این قسمت را به عنوان یکی از چندین برچسبهای تناقضات کلام مطرح کردند و همین عدم فهم خود از کلام را به عنوان تحریف کلام در نظر میگیرند و داعیۀ تحریف کتاب مقدّس را دارند.
دستهای دیگر که تحریف کلام را نمیپذیرند خطایی به همان مراتب مهلک را به دوش میگیرند و به راحتی خدا را محکوم به متلوّن بودن میکنند و میگویند که چرا خدا در تصمیم خود ثباتی ندارد و چنان چه از نظر خدا موسی خطاکار و یا عیبدار بود، چرا او یک خطاکار را برای هدایت اسرائیل در نظر گرفت؟ آیا باید در این بخش به صفوره که دست به ختنۀ پسرش زد نگاهی همچون واسطی داشته باشیم که خشم خدا را فرو نشاند و موسی را نجات داد؟
برادر لوک رایان معلّم مسح شدۀ این خدمت با نظر به این آشفتگیهای فکری و جوابهای متناقضی که در ارتباط با این واقعه داده شده، دست به تألیف آموزۀ حاضر با عنوان”بازگشت موسی به مصر”زد، تا حقیقت موضوع آشکار گردد.
«و خداوند در مدیان به موسی گفت: روانه شده به مصر برگرد، زیرا آنانی که در قصد جان تو بودند، مردهاند. پس موسی زن خویش و پسران خود را برداشته، ایشان را بر الاغ سوار کرده، به زمین مصر مراجعت نمود، و موسی عصای خدا را به دست خود گرفت. و خداوند به موسی گفت: چون روانه شده، به مصر مراجعت کردی، آگاه باش که همۀ علاماتی را که به دستت سپردهام به حضور فرعون ظاهر سازی، و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رها نکند. و به فرعون بگو خداوند چنین میگوید: اسرائیل، پسر من و نخستزادۀ من است و به تو میگویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید، و اگر از رها کردنش اِبا نمایی، همانا پسر تو، یعنی نخستزادۀ تو را میکشم و واقع شد در بین راه که خداوند در منزل بدو برخورده، قصد قتل وی نمود. آنگاه صِفوره سنگی تیز گرفته، غُلْفۀ پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی انداخته، گفت: تو مرا شوهر خون هستی. پس او وی را رها کرد. آنگاه صفوره گفت: شوهر خون هستی، به سبب ختنه.»
در این جا ما موسی را به عنوان رسول و حامل کلام خدا میبینیم و از آن جایی که خدا حافظ کلام خود است پس همیشه حاملِ کلام خدا تا زمانی که کلام به انجام نرسد در حفاظت خدا قرار دارد، همچون واقعۀ یونس نبی که با وجودی که او به شکم ماهی و عالم موت رفت ولی گزندی ندید و بعد از توبه از شکم ماهی رهایی یافت و به سمت شهر نینوا بازگشت نمود تا کلام خدا را به انجام برساند.
حال برایتان جای شگفتی نیست که در این ماجرا که موسی هنوز مأموریّتش را شروع نکرده و تنها کلام خدا را گرفته و حرکت مینماید، و با وجود آن همه دستور دقیق و برنامۀ خود خدا در بین راهِ مصر، چرا قصد جان موسی را کرده است! مگر موسی چه خطایی کرده بود که با توجّه به داشتن کلام خدا، امّا داشت جانش را از دست میداد؟ شما فقط لحظهای را تصوّر کنید که آیا ممکن است خدایی که کل در کل از همۀ امورات عالم ریز به ریز آگاه است نسبت به انتخابش پشیمان شده و حال قصد هلاکت موسی را دارد؟ و چنان چه موضوع خشم خدا صرفاً ختنۀ پسر موسی باشد، خدا که پیش از حرکت موسی از این امر آگاه بوده پس حقیقت چیست؟
نویسنده به روشنی این امر را خاطر نشان میکند که با وجود لزوم به جا آوردن عهد ختنه که خدا برای ابراهیم و قوم او به جا گذاشت، ولی این اتّفاق بسیار عمیقتر از به جای آوردن عهد ختنه بوده چون خدا میتوانست همان ابتدا در نهمین روز تولّد کودک به علّت ختنه نشدن فرزند موسی او را هلاک کند. پس این اتّفاق قطعاً در خود تعالیم بسیار مهمی دارد که برای هشدار به آیندگان مکتوب گردیده است.
به یاد داشته باشیم که موسی بعد از ازدواج با صفوره از قوم خدا که قوم برگزیده و زیر سایۀ خدا بودند، دور شده بود و خدا با کسی که خارج از حیطۀ قانونش است و از قوم خارج شده کاری ندارد؛ امّا زمانی که موسی داشت به قوم اسرائیل که در مصر بودند نزدیکتر میشد، قوانین عهدهای خدا با او نیز اجرایی میشد، لذا غضب خدا بر او داشت میآمد. قوم خدا برای بودن در محفل مقدّس، بایست در اطاعت از کلام خدا بیعیب و بدون هیچ رجاستی سالک باشند، و این همان جایی بود که موسی قبل از داخل شدن به حیطۀ قوانین خدا، خود را از عیب و خطا بری نکرده بود و عهد ختنه که یکی ز احکام خدا برای قوم اسرائیل بود را در حق پسرش به جا نیاورده بود. ما در این ماجرا یک نکتۀ فوقالعادۀ دیگر را مییابیم و آن این که قانون و احکام خدا برای همگان در هر رتبهای لازم الاجرا است و تخطّی از آن تنبیه و توبیخ را به همراه دارد.
حال اگر تصوّر کردهاید که خدا ناگهان بر موسی ظاهر شد و در هیئت بصری همچون فرشته بر او ظاهر شد تا جانش را بگیرد و صفوره با دیدن این صحنه دست به ختنۀ پسرش برد باید گفته شود که سخت در اشتباهید! نویسنده با به یاد آوردن آیات کلام خاطر نشان میکند که موسی هرگز خداوند را در جسم ندید، حتّی زمانی که خیمۀ اجتماع و قدسالاقداس نیز بر پا شد، خدا در میان شکینۀ ابر با موسی تکلّم میکرد. زمانی هم که موسی از خداوند استدعا کرد تا او را ببیند خدا اجازه داد تا فقط یک بار از میان شکاف صخرهای برای یک لحظه پشت سرِ خداوند را ببیند نه از رو به رو، نه در شمایل یک فرشته. فقط با قدری تفکّر این نتیجه حاصل میشود که از آن جهت که دست خداوند در کار است و صفوره نیز فرصت کافی برای ختنۀ فرزند دارد، پس قضیه فقط به این طریق میتوانست باشد که موسی در بستر بیماریِ بسیار سختی افتاده باشد.
موسی مأمور گوش به فرمان خداوند بوده پس اگر خودش برای ختنه فرزند اقدام ننموده تنها در شرایطی میتوانست صادق باشد که او در همان راه به شدت بیمار شده و قدرتی ندارد در نتیجه صفوره اقدام به این کار کرده است. وارد کردن رجاسات به کلیسا با خود بیماری به همراه دارد، خدا برای چنین جرمهایی با جان افراد تقاص میگیرد، همان گونه که موسی را به بستر بیماری انداخت و نمونههای مشابه دیگری که در کتاب مقدّس میتوان یافت.
از آن جایی کلام خدا هیچگاه در طول تاریخ بشری زایل نگردیده و موسی همچون یونس دارندۀ وعدهها و حامل کلام خدا بود که میبایست محقَّق میشد پس محال ممکن بود خدا جان او را بگیرد، کتاب مقدّس میگوید که خدا فقط قصد جان موسی را کرد و او آن قدر این را ادامه داد تا موسی و همسرش هر رجاساتی را از خود پاک کنند. با مطالعۀ شرح کامل هر بخش از اسرار پشت این واقعه، درک کل این واقعه برایتان مفهومیتر و عمیقتر و در عین حال گیراتر مینماید.
برای شنیدن و دریافت این کتاب به صورت صوتی، اینجا کلیک کنید.