در اوّلین پیشگویی در خصوص ولادت خداوند عیسی مسیح حدود شش هزار سال پیش در باغ عدن بود، زمانی که زن ( حوّا ) با مار گناه نمود. خدا به مار گفت: «15و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذرّیّت تو و ذرّیّت وی میگذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنۀ وی را خواهی کوبید» ( پیدایش 3 : 15 ). همه میدانیم که ذرّیّت به نسل مرد اطلاق میشود، همیشه این گونه بوده، فرزندان از ریشه و نسب پدر ( مرد ) محسوب میگردند، کتاب مقدّس نیز تمام نسب نامهها را از پدران حساب میکند. امّا در باغ عدن خدا به یک ذرّیّت عجیبی که از زن میآید اشاره دارد، چنین چیزی به روشنی دارد میگوید که این شخص بدون پدرِ زمینی است. به این معنی که پدری نخواهد بود تا حسب قانون طبیعت زنی را باردار نماید، لذا باید شاهد یک تولّد عجیب و غیر طبیعی باشیم که حتّی تخمک زن نیز در آن نقشی ندارد، و زن تنها مانند یک ظرفِ نگهدارنده و مجرایی خواهد بود تا طفل از طریق آن وارد دنیا گردد! و به زبان سادهتر آن کودک از یک دختر باکره به دنیا خواهد آمد!
اشعیای نبی که زمان خدمت او را ميتوان در حدود سالهاي 745 الي 695 پیش از ميلاد مسیح تخمين زد، به آشکار اعلام میکند، کودکی که نجات دهندۀ قوم خدا هست بدون دخالت هیچ مردی از یک دختر باکره به دنیا خواهد آمد! امری که به طور طبیعی وقوعِ آن محال میباشد، مگر این که به کلام خدا بخواهد محقّق گردد: «14بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را امانوئیل خواهد خواند» ( اشعیا 7 : 14 ).
این وعده و نبوّتِ خدا، پس از چهار هزار سال از اوّلین اعلام آن دقیقاً حوالی همان منطقه به وقوع پیوست: «26و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد.27نزد باکرهای نامزد مردی مسمّی به یوسف از خاندان داوود و نام آن باکره مریم بود.28پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارک هستی.29چون او را دید، از سخن او مضطرب شده، متفکّر شد که این چه نوع تحیّت است.30فرشته بدو گفت: ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافتهای.31و اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید.32او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی، مسمّی شود، و خداوند خدا تخت پدرش داوود را بدو عطا خواهد فرمود» ( لوقا 1 : 26 – 32 ).
بیش از 200 سال بعد از نبوّت اشعیای نبی، از طریق یک نبیِ دیگر به نام دانیال که حدود 500 پیش از میلاد مسیح زیست میکرد، در رؤیایی او از زمان آمدن منجی به این دنیا، به قوم آگاهی میکند. دانیال در باب 9 کتاب خود این مهم را چنین اعلام میکند:
«20و چون من هنوز سخن ميگفتم و دعا مينمودم و به گناهان خود و گناهان قوم خويش اسرائيل اعتراف ميكردم و تضرّعات خود را براي كوه مقّدس خدايم به حضور يهوه خداي خويش معروض ميداشتم.21چون هنوز در دعا متكلّم ميبودم، آن مرد جبرائيل كه در رؤياي اوّل ديده بودم به سرعت پرواز نموده، به وقت هدية شام نزد من رسيد،22و مرا اعلام نمود و با من متكلّم شده، گفت: اي دانيال الآن من بيرون آمدهام تا تو را فطانت و فهم بخشم.23در ابتداي تضرّعات تو امر صادر گرديد و من آمدم تا تو را خبر دهم زيرا كه تو بسيار محبوب هستي، پس در اين كلام تأمّل كن و رؤيا را فهم نما.
24هفتاد هفته براي قوم تو و براي شهر مقدّست مقرّر ميباشد تا تقصيرهاي آنها تمام شود و گناهان آنها به انجام رسد و كفّاره به جهت عصيان كرده شود و عدالت جاوداني آورده شود و رؤيا و نبوّت مختوم گردد و قدسالاقداس مسح شود.25پس بدان و بفهم كه از صدور فرمان به جهت تعمير نمودن و بنا كردن اورشليم تا ظهور مسيح رئيس، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود. و اورشليم با كوچهها و حصار در زمانهاي تنگي تعمير و بنا خواهد شد.26و بعد از آن شصت و دو هفته، مسيح منقطع خواهد گرديد و از آن او نخواهد بود، بلكه قوم آن رئيس كه ميآيد شهر و قدس را خراب خواهد ساخت و آخر او در آن سيلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابيها معيّن است.27و او با اشخاص بسيار در يك هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قرباني و هديه را موقوف خواهد كرد و بر كنگرۀ رجاسات خراب كنندهاي خواهد آمد و اليالنّهايت آن چه مقدّر است بر خراب كننده ريخته خواهد شد.»
میکاهِ نبی در كتابش که كمي پيش از سقوط حكومت شمالي اسرائيل در سال 722 پیش از میلاد مسیح، نوشته شده است، به مکانی که خداوند عیسی مسیح در آن به دنیا میآید اشاره میکند: «2و تو ای بَیتْلَحَمِ اَفْراتَه اگر چه در هزارههای یهودا کوچک هستی، از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوعهای او از قدیم و از ایّام ازل بوده است» ( میکاه 5 : 2 ).
میکاه علاوه بر اشاره به مکان تولّد مسیح، خیلی روشن و بلند اعلام میکند که این کودک زمانهای وجودی او به ازل باز میگردد. اوه! این بسیار هیجان انگیز و زیبا است! در ازل فقط الوهیم بود؛ الوهیم تنها حیاتِ زندة ازلی و ابدی است؛ در ازل با او هیچ کس نبود؛ این الوهیم بود که تمام هستی را آفرید؛ و حال میکاه نبی اعلام میکند که این کودک ( عیسی مسیح ) همان وجود قدّوس ازلی است. او خود خدا است که قرار است در جسم ظاهر گردد؛ دقیقاً مانند شهادت یوحنّای رسول که میفرماید:
«1در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.2همان در ابتدا نزد خدا بود.3همه چیز به واسطۀ او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.4در او حیات بود و حیات نور انسان بود.5و نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافت.6شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش یحیی بود؛7او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه به وسیلۀ او ایمان آورند.8او آن نور نبود بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد.9آن نورِ حقیقی بود که هر انسان را منوّر میگرداند و در جهان آمدنی بود.10او در جهان بود و جهان به واسطۀ او آفریده شد و جهان او را نشناخت.11به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند؛12و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد،13که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند.14و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پُر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستة پسر یگانۀ پدر» ( یوحنّا 1 : 1 – 14 ).
خداوند میبایست به طور ناشناس و مانند یک نوزاد انسان وارد دنیا میشد، امّا نه حاصلِ از یک زوجِ میراثدار گناه از آن جهت که این کودک برّۀ بیعیب خدا بود که برای فدیۀ قربانی مهیّا شده بود؛ پس از طریق یک باکره وارد دنیا شد در حالی که تخمک او نیز هیچ نقشی در تولّد نوزاد نداشت.
قومش او را نشناختند زیرا نمیبایست تا پیش از موعد ( مصلوب شدن )، شناخته میشد، از این روی در یکی از کوچکترین و حقیرترین بلاد یهودیّه وارد دنیا شد.
متّی، رسول خداوند عیسی مسیح در خصوص مکان تولّد او، با یادآوریِ پیشگوییِ میکاه نبی، شهادت بر صحّت وقوع این پیشگویی داده: «1و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْلَحِم یهودیّه تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند:2کجا است آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟3امّا هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی.4پس همۀ رؤسایِ کَهَنه و کاتبانِ قوم را جمع کرده، از ایشان پرسید که مسیح کجا باید متولّد شود؟5بدو گفتند: در بیتْلَحِم یهودیّه زیرا که از نبی چنین مکتوب است،6و تو ای بیتْلَحِم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود» ( متّی 2 : 1 – 6 ).
طریق کشته شدن عیسی مسیح به صورت مصلوب شدن بود. مرگِ بر روی صلیب به این صورت بود که دستها و پاهای شخص محکوم به مرگ را با میخهای بلند به تیرکی چوبی میخکوب میکردند چنان که یوحنّای رسول در باب 20 انجیل یوحنّا میگوید: «25پس شاگردان ديگر بدو گفتند: خداوند را ديدهايم. بديشان گفت: تا در دو دستش جاي ميخها را نبينم و انگشت خود را در جاي ميخها نگذارم و دست خود را بر پهلويش ننهم، ايمان نخواهم آورد.»
این نوع مرگ را داوود نبی هزار سال قبل از میلاد مسیح در باب 22 کتاب مزامیر پیشگویی کرده بود: «16زيرا سگان دور مرا گرفتهاند؛ جماعت اشرار مرا احاطه كرده، دستها و پايهاي مرا سفتهاند.» در کتاب مقدّس سگ نماد دشمن است
وقتی او را برای مصلوب کردن میبردند، مورد استهزا قرار گرفته بود: «40میگفتند: ای کسی که هیکل را خراب میکنی و در سه روز آن را میسازی، خود را نجات ده. اگر پسر خدا هستی، از صلیب فرود بیا!41همچنین نیز رؤسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزاکنان میگفتند:42دیگران را نجات داد، امّا نمیتواند خود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم» ( متّی 27 : 40 – 42 ).
این اتّفاق در مزامیر پیشگویی شده بود: «7هر که مرا بیند به من استهزا میکند. لبهای خود را باز میکنند و سرهای خود را میجنبانند و میگویند،8بر خداوند توکّل کن پس او را خلاصی بدهد. او را برهاند چون که به وی رغبت میدارد» ( مزامیر 22 : 7 – 8 ).
حسب شریعتِ قوم، زن زناکاری که زناکاری او به اثبات رسیده باشد میبایست سنگسار میشد. روزی کاتبان و فریسیان، زنی را در حین عمل زنا میگیرند و چون فکری شریرانه در سر داشتند، برای امتحان نمودن خداوند عیسی مسیح به نزد او میآورند، و خداوند با مطرح نمودن پرسشی حکیمانه موجب آن میگردد تا تمام مدّعیان آن زن در خود ملزم به گناه شده و او را رها کنند. در این زمان خداوند کنار دستِ زنِ مسکین و بیپناه ایستاد و بازوی قوّت جان او شد تا هلاک نگردد:
«1امّا عیسی به کوه زیتون رفت.2و بامدادان باز به هیکل آمد و چون جمیع قوم نزد او آمدند نشسته، ایشان را تعلیم میداد.3که ناگاه کاتبان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود، پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته،4بدو گفتند: ای استاد، این زن در عین عمل زنا گرفته شد؛5و موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند. امّا تو چه میگویی؟6و این را از روی امتحان بدو گفتند تا ادّعایی بر او پیدا کنند. امّا عیسی سر به زیر افکنده، به انگشت خود بر روی زمین مینوشت.7و چون در سؤال کردن الحاح مینمودند، راست شده بدیشان گفت: هر که از شما گناه ندارد اوّل بر او سنگ اندازد.8و باز سر به زیر افکنده، بر زمین مینوشت.9پس چون شنیدند، از ضمیر خود ملزم شده، از مشایخ شروع کرده تا به آخر، یک یک بیرون رفتند و عیسی تنها باقی ماند با آن زن که در میان ایستاده بود.10پس عیسی چون راست شد و غیر از زن کسی را ندید، بدو گفت: ای زن آن مدّعیان تو کجا شدند؟ آیا هیچ کس بر تو فتوا نداد؟11گفت: هیچ کس ای آقا. عیسی گفت: من هم بر تو فتوا نمیدهم. برو دیگر گناه مکن» ( یوحنّا 8 : 1 – 11 ).
این اتّفاق از قرنها پیشتر دیده و پیشگویی شده بود. مزمورسرا در سرودۀ خود به این اذعان دارد: «31زیرا که به دست راست مسکین خواهد ایستاد تا او را از آنانی که بر جان او فتوا میدهند برهاند» ( مزامیر 109 : 31 ).
اشعيای نبی حدود هفتصد سال پيش از میلاد مسيح ميزيسته، از کتاب او بيشترین استنادها در عهد جدید شده است. در نبوّتهای او در خصوص خداوند عیسی مسیح شگفت انگیزترین مطالب گفته شده است. باب 7 و 9 دارای مهمترین اشارات در خصوص الوهیّت عیسی مسیح هست، امّا شاید بتوان گفت که باب 53، مهمترین باب این کتاب میباشد. این باب به شکلِ خاصی از چگونگی و حقیقت مصلوب شدن خداوند عیسی مسیح پیشگویی میکند. در این باب به مطالبی از جمله: شکنجه کردن، مظلوم بودن و دهان به اعتراض نگشودن، در کنار گناهکاران جان دادن، در قبر شخصی دولتمند دفن شدن، و … و حتّی سِرِ عظیم خدا در فدیه شدن او، آشکار میگردد.
«1کیست که خبر ما را تصدیق نموده و کیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟2زیرا به حضور وی مثل نهال و مانند ریشه در زمین خشک خواهد رویید. او را نه صورتی و نه جمالی میباشد. و چون او را مینگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم.3خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده و مثل کسی که رویها را از او بپوشانند و خوار شده که او را به حساب نیاوردیم.4لیکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم.5و حال آن که به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم.6جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.
7او مظلوم شد امّا تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل برّهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشم برندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود.8از ظلم و از داوری گرفته شد. و از طبقۀ او که تفکّر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید؟9و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هر چند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیلهای نبود.10امّا خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت، آنگاه ذرّیّت خود را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرّت خداوند در دست او میسّر خواهد بود.11ثمرۀ مشقّت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. و بندۀ عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود.12بنابراین او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد نمود، به جهت این که جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود» ( اشعیا باب 53 ).
پیش از مصلوب کردن خداوند، او را به استهزا گرفته و آب دهان بر رخسار او ریختند: «29و تاجی از خار بافته، بر سرش گذاردند و نی به دست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزاکنان او را میگفتند: سلام ای پادشاه یهود!30و آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش میزدند» ( متّی 27 : 29 – 30 ).
این اتّفاق در کتاب اشعیای نبی پیشگویی شده بود: «6پشت خود را به زنندگان و رخسار خود را به مُوکَنان دادم و روی خود را از رسوایی و آب دهان پنهان نکردم» ( اشعیا 50 : 6 ).
او پیش از جان دادن با صدای بلند روح خود را به دستان پدر سپرد: «46و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت: ای پدر به دستهای تو روح خود را میسپارم. این را بگفت و جان را تسلیم نمود» ( لوقا 23 : 46 ).
این جملۀ او در مزامیر پیشگویی شده بود: «5زیرا قلعۀ من تو هستی. روح خود را به دست تو میسپارم. ای یهوه، خدای حق، تو مرا فدیه دادی» ( مزامیر 31 : 5 ).
خداوند در بیشتر مواقع با آوردن مَثَلهای مختلف به دیگران تعلیم میداد، و به این گونه مفهوم تعالیم خاص خود را به مخاطب میرساند: «34همۀ این معانی را عیسی با آن گروه به مثلها گفت و بدون مثل بدیشان هیچ نگفت» ( متّی 13 : 34 ). او علّتِ به مثلها سخن گفتن خود را به شاگردانش چنین بیان نمود: «13از این جهت با اینها به مثلها سخن میگویم که نگرانند و نمیبینند و شنوا هستند و نمیشنوند و نمیفهمند» ( متّی 13 : 13 ).
خداوند در مزامیر از زبان آساف، در قصیدهای زیبا در خصوص به مثلها سخن گفت خود چنین پیشگویی کرده بود: «1[ قصیدۀ آساف ] ای قوم من شریعت مرا بشنوید! گوشهای خود را به سخنان دهانم فرا گیرید!2دهان خود را به مَثَل باز خواهم کرد به چیزهایی که از بنای عالم مخفی بود، تنطّق خواهم نمود» ( مزامیر 78 : 1 – 2 ).
خداوند عیسی مسیح در روز یکشنبه دوّم ماه آوریل سال سی و سه میلادی ( دهم ماه نیسان )، پنج روز قبل از عید پسح، در حالی که سوار بر کرّه الاغی بود وارد اورشلیم شد و مردم از او مانند یک پادشاه استقبال نمودند: «12فردای آن روز چون گروه بسیاری که برای عید آمده بودند، شنیدند که عیسی به اورشلیم میآید،13شاخههای نخل را گرفته، به استقبال او بیرون آمدند و ندا میکردند، هوشیعانا مبارک باد پادشاه اسرائیل که به اسم خداوند میآید.14و عیسی کرّه الاغی یافته، بر آن سوار شد چنان که مکتوب است15که ای دختر صهیون مترس، اینک پادشاه تو سوار بر کرّه الاغی میآید.16و شاگردانش اوّلاً این چیزها را نفهمیدند، لیکن چون عیسی جلال یافت، آنگاه به خاطر آوردند که این چیزها دربارۀ او مکتوب است و همچنان با او کرده بودند» ( یوحنّا 12 : 12 – 16 ).
این واقعه را زکریّای نبی از قبل پیشگویی کرده بود: «9ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تو نزد تو میآید. او عادل و صاحب نجات و حلیم میباشد و بر الاغ و بر کرّۀ بچّه الاغ سوار است» ( زکریّا 9 : 9 ).
یکی از قدرتهای خاص خداوند عیسی مسیح فرمان دادن به دریا بود، حتّی آبهای دریا نیز مانند اجسام در خشکی از او فرمان میبردند، دریا هرگز تا به آن روز جز به فرمان یهوه الوهیم به کلام هیچ کس اطاعت ننموده بود. روزی خداوند با شاگردانش سوار بر کشتی شد و در عقب کشتی به خواب رفت که طوفانی سهمگین وزیدن گرفت: «35و در همان روز وقت شام، بدیشان گفت: به کنارۀ دیگر عبور کنیم.36پس چون آن گروه را رخصت دادند، او را همان طوری که در کشتی بود برداشتند و چند زورق دیگر نیز همراه او بود.37که ناگاه طوفانی عظیم از باد پدید آمد و امواج بر کشتی میخورد به قسمی که بر میگشت.38و او در مُوخَّر کشتی بر بالشی خفته بود. پس او را بیدار کرده گفتند: ای استاد، آیا تو را باکی نیست که هلاک شویم؟39در ساعت او برخاسته، باد را نهیب داد و به دریا گفت: ساکن شو و خاموش باش! که باد ساکن شده، آرامی کامل پدید آمد.40و ایشان را گفت: از بهر چه چنین ترسانید و چون است که ایمان ندارید؟41پس بینهایت ترسان شده، به یک دیگر گفتند: این کیست که باد و دریا هم او را اطاعت میکنند» ( مرقس 4 : 35 – 41 )؟
این واقعه و قدرت او بر دریاها از پیش در قصیدۀ معروف”ایتان ازراحی”در کتاب مقدّس اعلام شده بود: «7خدا بینهایت مهیب است در جماعت مقدّسان، و ترسناک است بر آنانی که گرداگرد او هستند.8ای یهوه خدای لشکرها کیست ای یاه قدیر مانند تو؟ و امانت تو، تو را احاطه میکند.9بر تکبّر دریا تو مسلّط هستی چون امواجش بلند میشود، آنها را ساکن میگردانی» ( مزامیر 89 : 7 – 9 ).
سربازان در رقابتِ برای به دست آوردن جامۀ او بر آن قرعه انداختند: «24و چون او را مصلوب کردند، لباس او را تقسیم نموده، قرعه بر آن افکندند تا هر کس چه بَرَد» ( مرقس 15 : 24 ).
این اتّفاق در مزامیر پیشگویی شده بود: «18رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند» ( مزامیر 22 : 18 ).
خداوند عیسی مسیح در روز جمعه پانزدهم ماه نیسان مصلوب شد و سه روز بعد یعنی در صبح روز یکشنبه بدون آن که بدنش حتّی رنگ فساد را ببیند از میان قبر قیام نمود: «1پس چون سَبَّت گذشته بود، مریم مجدلیّه و مریم مادر یعقوب و سالومه حنوط خریده، آمدند تا او را تدهین کنند.2و صبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاب بر سر قبر آمدند.3و با یک دیگر میگفتند: کیست که سنگ را برای ما از سر قبر بغلطاند؟4چون نگریستند، دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود.5و چون به قبر در آمدند، جوانی را که جامهای سفید در بر داشت بر جانب راست نشسته دیدند. پس متحیّر شدند.6او بدیشان گفت: ترسان مباشید! عیسی ناصری مصلوب را میطلبید؟ او برخاسته است! در این جا نیست. آن موضعی را که او را نهاده بودند، ملاحظه کنید» ( مرقس 16 : 1 – 6 ).
داوود در مزمور 16 خود و در روح خداوند در وصف این واقعه از زبان خداوند چنین میسراید: «9از این رو دلم شادی میکند و جلالم به وجد میآید؛ جسدم نیز در اطمینان ساکن خواهد شد.10زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدّوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند.11طریق حیات را به من خواهی آموخت. به حضور تو کمال خوشی است و به دست راست تو لذّتها تا ابدالآباد!» ( مزامیر 16 : 9 – 11 ).
عیسی مسیح را مصلوب کردند، مصلوب کردن این چنین بود که دو دست و دو پای شخص را با میخی بزرگ بر روی تیرکی چوبی ( صلیب )، میخکوب میکردند. تومای رسول به این طریق مصلوب شدن اشاره کرده: «25پس شاگردان دیگر بدو گفتند: خداوند را دیدهایم. بدیشان گفت: تا در دو دستش جای میخها را نبینم و انگشت خود را در جای میخها نگذارم و دست خود را بر پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد» ( یوحنّا 20 : 25 ).
این اتّفاق در مزامیر پیشگویی شده بود: «16زیرا سگان دور مرا گرفتهاند؛ جماعت اشرار مرا احاطه کرده، دستها و پایهای مرا سفتهاند» ( مزامیر 22 : 16 ). سگان اشاره به دشمن، یعنی غیر قوم. و نیز جالب است بدانید که در زمان نگارش این مزمور که حدود هزار سال قبلتر بود، چنین طریقِ اعدامی اصلاً مرسوم نبود.
بر روی صلیب، او فریاد برآورد و خدا را صدا زد: «46و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: ایلی ایلی لَما سَبَقْتِنی. یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی» ( متّی 27 : 46 )؟
این ندای او در مزامیر پیشگویی شده بود: «1[ برای سالار مغنّیان بر غزالۀ صبح. مزمور داوود ] ای خدای من! ای خدای من! چرا مرا ترک کردهای و از نجات من و سخنان فریادم دور هستی» ( مزامیر 22 : 1 )؟
برای آزار او به جای آب، سرکه بدو نوشاندند: «33و چون به موضعی که به جُلْجُتا، یعنی کاسۀ سر مسمّی بود رسیدند،34سرکۀ ممزوج به مُر به جهت نوشیدن بدو دادند امّا چون چشید، نخواست که بنوشد» ( متّی 27 : 33 – 34 ).
این اتّفاق در مزامیر پیشگویی شده بود: «21مرا برای خوراک زردآب دادند و چون تشنه بودم مرا سرکه نوشانیدند» ( مزامیر 69 : 21 ).
كتاب زکریّای نبی به لحاظ پيشگوييهايش در ارتباطِ با مسيح و وقایعی که به عهد جدید مربوط میباشد، از شهرت بسیاری برخوردار است. این كتاب حاوی هشت رؤيای نبوّتی است. زکریّا که در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح میزیسته، در این کتاب به نیزه زدن بر پهلوی خداوند عیسی مسیح در هنگام مصلوب شدن اشاره دارد. یکی از سربازان پس از جان دادن خداوند بر روی صلیب، به پهلوی او با نیزهای میزند: «34لیکن یکی از لشکریان به پهلوی او نیزهای زد که در آن ساعت خون و آب بیرون آمد» ( یوحنّا 19 : 34 ).
این اتّفاق در کتاب زکریّای نبی پیشگویی شده بود: «10و بر خاندان داوود و بر ساکنان اورشلیم روح فیض و تضرّعات را خواهم ریخت و بر من که نیزه زدهاند خواهند نگریست و برای من مثل نوحهگری برای پسر یگانۀ خود، نوحهگری خواهند نمود و مانند کسی که برای نخستزادۀ خویش ماتم گیرد، برای من ماتم تلخ خواهند گرفت» ( زکریّا 12 : 10 ).
زمانی که عیسی مسیح بر روی صلیب جان داد سربازان آمده تا ببینند اگر هنوز زنده است ساقهای پای او را بشکنند تا زودتر کشته شود یوحنّا در باب 19 کتاب انجیل یوحنّا این صحنه را چنین بیان میکند: «32آنگاه لشكريان آمدند و ساقهاي آن اوّل و ديگري را كه با او صليب شده بودند، شكستند.33امّا چون نزد عيسي آمدند و ديدند كه پيش از آن مرده است، ساقهاي او را نشكستند.»
این اتّفاق در باب 12 کتاب خروج از پیش گفته شده بود: «46در يك خانه خورده شود، و چيزي از گوشتش از خانه بيرون مبر، و استخواني از آن مشكنيد.» و نیز در باب 34 کتاب مزامیر پیشگویی شده بود: «19و زحمات مرد صالح بسيار است، امّا خداوند او را از همۀ آنها خواهد رهانيد.20همة استخوانهاي ايشان را نگاه ميدارد، كه يكي از آنها شكسته نخواهد شد.»
خداوند عیسی مسیح در روز یکشنبه دوّم ماه آوریل سال سی میلادی ( دهم ماه نیسان )، پنج روز قبل از عید پسح، در حالی که سوار بر کرّه الاغی بود وارد اورشلیم شد و مردم از او مانند یک پادشاه استقبال نمودند.
زکریّا نبی که در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح میزیسته، به این اتّفاق نیز اشاره کرده بود: «9ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تو نزد تو میآید. او عادل و صاحب نجات و حلیم میباشد و بر الاغ و بر کرّۀ بچّه الاغ سوار است» ( زکریّا 9 : 9 ).
از این واقعه دو پرسش ذهنهای بسیاری را مشغول نموده:
پرسش اوّل: چرا خداوند وقتی میتوانست با پای پیاده هم به اورشلیم وارد شود امّا گفت الاغ و کره الاغ را بیاورند؟
جواب این پرسش در ادامۀ آیه داده شده: «بگذار این گونه باشد زیرا در کلام نیز چنین مکتوب است.» از این سخن چه درسی میتوان گرفت؟ این که لاجرم همه چیز خود به خود به وجود نمیآید بلکه در برخی از اوقات ما باید آن گونه که خداوند گفته است وقایع را به پیش ببریم.
برای این که کلام خدا محقّق شود، مسیح گفت بروید کرّه الاغ را بیاورید زیرا که در کلام مکتوب است. بنابراین بر حسب پیشگویی نبی این اتّفاق میبایست به انجام میرسید و او میبایست با کرّه الاغ وارد اورشلیم میشد. پس برای این که کلام مصداق پیدا کند گفت بروید و کرّه الاغ را بیاورید. گاهی اوقات وقایع خارج از اختیار انسان به پیش میرود، امّا گاهی انسان با اطاعت از کلام خدا وقایع را میسازد.
این قسمت به ما میآموزد که همیشه نباید منتظر بمانیم تا آموزهها و گفتههای کلام محقق شود بلکه برخی مواقع ما میبایست آموزههای کلام را به انجام رسانده و به عمل آوریم.
پرسش دوّم: چرا کره الاغی که تا آن زمان کسی بر آن سوار نشده بود؟
در تمام طول کتاب مقدّس ما نمیبینیم که هیچگاه مسیح بر روی اسب، الاغ یا قاطری سوار شود. او پیوسته مسیرها را پیاده طی مینمود. او بر مرکبی که کسی بر آن جلوس کرده باشد سوار نشده بود، که این به جایگاه و مقام مسیح در آسمان و زمین و مرکبیِ خاص برای خداوند عیسی مسیح اشاره دارد که پیش از آن کسی شایسته نشستن بر آن نبود، و جایگاهِ خاص او فقط از آن او است.
این موضوع نگاه ما را از وجه نبوّتی انبیا خارج میکند و ما را متوجّه وجه خداوندی عیسی مسیح میگرداند. در کتاب مقدّس این واقعه را در زمان ورود مظفرانه مسیح به اورشلیم نیز میبینیم، زمانی که تمامی افراد میگفتند هوشیعانا، و این هوشیعانا برای پسر خدا بود نه برای یک نبی: « و جمعي از پيش و پس او رفته، فريادكنان ميگفتند: هوشيعانا پسر داودا، مبارك باد كسي كه به اسم خداوند ميآيد! هوشيعانا در اعلي عليّين!» ( متّی 21 : 9 ).
در لحظۀ جان دادن خداوند عیسی مسیح آسمان دچار خورشید گرفتگی (کسوف) شد: «44و تخمیناً از ساعت ششم تا ساعت نهم، ظلمت تمام روی زمین را فرو گرفت.45و خورشید تاریک گشت و پردۀ قدس از میان بشکافت» ( لوقا 23 : 44 – 45 ).
عاموس از انبيای حكومت جنوبي يعني يهودا بوده. صحیفۀ نبوّتی او در حدود سال 751 پیش از میلاد مسیح نوشته شده. او در نبوّتی به خورشید گرفتگی در زمان مصلوب شدن خداوند عیسی مسیح اشاره میکند: «9و خداوند یهوه میگوید: که در آن روز آفتاب را در وقت ظهر فرو خواهم برد و زمین را در روز روشن تاریک خواهم نمود».( عاموس 8 : 9 ).
عیسی مسیح توسّط یکی از شاگردانش به نام یهودا اسخریوطی به سی پاره نقره فروخته شد، متّی در باب 26 کتاب انجیل متّی به این اذعان دارد: «14آنگاه يكي از آن دوازده كه به يهوداي اسخريوطي مسمّي بود، نزد رؤساي كهنه رفته،15گفت: مرا چند خواهيد داد تا او را به شما تسليم كنم؟ ايشان سي پاره نقره با وي قرار دادند.16و از آن وقت در صدد فرصت شد تا او را بديشان تسليم كند.»
این اتّفاق در باب 11 کتاب زکریّا پیشگویی شده بود: «12و به ايشان گفتم: اگر در نظر شما پسند آيد مزد مرا بدهيد و الاّ ندهيد. پس به جهت مزد من، سي پاره نقره وزن كردند.»
یوحنّا در باب 15 کتاب انجیل یوحنّا بیان میکند که عیسی مسیح بدون هیچ دلیلی مورد نفرت عموم قرار گرفت: «25بلكه تا تمام شود كلامي كه در شريعت ايشان مكتوب است كه”مرا بيسبب دشمن داشتند.”»
این سخن در باب 69 کتاب مزامیر داوود پیشگویی شده بود: «4آناني كه بيسبب از من نفرت دارند، از مويهاي سرم زيادهاند و دشمنانِ ناحقِ من كه قصد هلاكت من دارند زورآورند. پس آن چه نگرفته بودم، رد كردم.»
لوقا در باب 23 کتاب انجیل لوقا میگوید که عیسی مسیح در زمان مصلوب شدنش در ازای دشنامی که به او میدادند هرگز دشنام نداد بلکه برای دشمنان خود شفاعت نمود: «34عيسي گفت: اي پدر اينها را بيامرز، زيرا كه نميدانند چه ميكنند. پس جامههاي او تقسيم كردند و قرعه افكندند.»
این گونه شفاعت کردن مسیح را اشعیای نبی در باب 53 کتاب اشعیا پیشگویی کرده بود: «12بنابراين او را در ميان بزرگان نصيب خواهم داد و غنيمت را با زورآوران تقسيم خواهد نمود، به جهت اين كه جان خود را به مرگ ريخت و از خطاكاران محسوب شد و گناهان بسياري را بر خود گرفت و براي خطاكاران شفاعت نمود.»
حسب اعتراف متّی در باب 27 کتاب انجیل متّی، پس از مصلوب کردن عیسی مسیح او را در آرامگاه یک شخص ثروتمند به نام یوسف گذاردند. «57امّا چون وقت عصر رسيد، شخصي دولتمند از اهل رامه، يوسف نام كه او نيز از شاگردان عيسي بود آمد،58و نزد پيلاطس رفته، جسد عيسي را خواست. آنگاه پيلاطس فرمان داد كه داده شود.59پس يوسف جسد را برداشته، آن را در كتانِ پاك پيچيده،60او را در قبري نو كه براي خود از سنگ تراشيده بود، گذارد و سنگي بزرگ بر سر آن غلطانيده، برفت.»
این اتّفاق از زبان اشعیای نبی در باب 53 کتاب اشعیا پیشگویی شده بود: «9و قبر او را با شريران تعيين نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هر چند هيچ ظلم نكرد و در دهان وي حيلهاي نبود.»