در باب 27 از کتاب لاویان با نذری مواجه میشوید که خود خداوند به آن نذر مخصوص میگوید: «1و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:2بنیاسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون کسی نذر مخصوصی نماید، نفوس بر حسب برآورد تو، از آن خداوند باشند.3و اگر برآورد تو به جهت ذکور، از بیست ساله تا شصت ساله باشد، برآورد تو پنجاه مثقال نقره بر حسب مثقال قدس خواهد بود.4و اگر اُناث باشد برآورد تو سی مثقال خواهد بود.5و اگر از پنج ساله تا بیست ساله باشد، برآورد تو به جهت ذکور، بیست مثقال و به جهت اناث ده مثقال خواهد بود.6و اگر از یک ماهه تا پنج ساله باشد، برآورد تو به جهت ذکور پنج مثقال نقره، و به جهت اناث، برآورد تو سه مثقال نقره خواهد بود.7و اگر از شصت ساله و بالاتر باشد، اگر ذکور باشد، آنگاه برآورد تو پانزده مثقال، و برای اناث ده مثقال خواهد بود.8و اگر از برآورد تو فقیرتر باشد، پس او را به حضور کاهن حاضر کنند، و کاهن برایش برآورد کند و کاهن به مقدار قوۀ آن که نذر کرده، برای وی برآورد نماید» ( لاویان 27 : 1 – 8 ).
در این نذر مخصوص، منظور رمّه و گلّه و آن چیزی که به عنوان گوشت قربانی قابل ذبح شدن است، نمیباشد. بلکه مورد نذر شده جنبۀ انسانی دارد. در این گونه نذر مخصوص شخصی به عنوان نذر وقف خدا میگردد تا برای او خدمت و کاری انجام دهد. در این گونه نذر، خدا با صدور احکامی، اجازۀ جایگزینی فدیهای مقرّر بر حسب شرایط سنی و جنسی شخص را داده.
هر گونه نذر بر شخص واجب و لازمالاجرا میباشد، این جایگزینی فدیه در شرایطی است که شخص توانایی انجام نذر مخصوص خود را ندارد و با چنین بهانهای، خداوند نمیپذیرد که هر زمان تواناییاش را داشت نذرش را ادا نماید، لذا در چنین نذر مخصوصی برای هر شخص مرد یا زنی، در شرایط سنی مختلف، میزان فدیهای متناسب به آن تعیین نمود.
در شرایط روحانی، منظور به کسانی است که حسب نذر، برایشان واجب میگردد تا کاری برای خداوند انجام دهند، ولی آن کار از توانایی آنان خارج میگردد؛ لذا چون امرِ واجب است، میبایست تمام هزینهها و ملزمات به انجام رساندن آن نذر را تأمین کنند.
در باب 6 کتاب اعداد با نوعی بسیار خاصتر از نذر انسانی که به آن”نذر خاص”یا”نذر نذیره”گفته میشود آشنا میگردید: «1و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:2بنیاسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون مرد یا زن نذر خاص، یعنی نذر نذیره بکند، و خود را برای خداوند تخصیص نماید،3آنگاه از شراب و مسکرات بپرهیزد و سرکۀ شراب و سرکۀ مسکرات را ننوشد، و هیچ عصیر انگور ننوشد، و انگور تازه یا خشک نخورد.4و تمام ایّام تخصیصش از هر چیزی که از تاک انگور ساخته شود، از هسته تا پوست نخورد.5و تمام ایّام نذر تخصیص او، اُستُره بر سر او نیاید، و تا انقضای روزهایی که خود را برای خداوند تخصیص نموده است، مقدّس شده، گیسهای موی سر خود را بلند دارد.
6و تمام روزهایی که خود را برای خداوند تخصیص نموده است، نزدیک بدن میّت نیاید.7برای پدر و مادر و برادر و خواهر خود، هنگامی که بمیرند خویشتن را نجس نسازد، زیرا که تخصیص خدایش بر سر وی میباشد.8تمامی روزهای تخصیصش برای خداوند مقدّس خواهد بود.9و اگر کسی دفعتاً ناگهان نزد او بمیرد، پس سر خود را در روز طهارت خویش بتراشد، یعنی در روز هفتم آن را بتراشد.
10و در روز هشتم دو فاخته یا دو جوجۀ کبوتر نزد کاهن به در خیمۀ اجتماع بیاورد.11و کاهن یکی را برای قربانی گناه و دیگری را برای قربانی سوختنی گذرانیده، برای وی کفّاره نماید، از آن چه به سبب میّت، گناه کرده است؛ و سر او را در آن روز تقدیس نماید.12و روزهای تخصیص خود را برای خداوند ( از نو ) تخصیص نماید، و برّۀ نرینۀ یک ساله برای قربانی جرم بیاورد. لیکن روزهای اوّل ساقط خواهد بود، چون که تخصیصش نجس شده است.
13این است قانون نذیره، چون روزهای تخصیص او تمام شود، آنگاه او را نزد دروازۀ خیمۀ اجتماع بیاورند.14و قربانی خود را برای خداوند بگذراند، یعنی یک برّۀ نرینۀ یک سالۀ بیعیب به جهت قربانی سوختنی، و یک برّۀ مادۀ یک سالۀ بیعیب، به جهت قربانی گناه، و یک قوچ بیعیب به جهت ذبیحۀ سلامتی.15و یک سبد نان فطیر یعنی گِردههای آرد نرم سرشته شدۀ با روغن، و قرصهای فطیر مسح شده با روغن، و هدیۀ آردی آنها و هدیۀ ریختنی آنها.
16و کاهن آنها را به حضور خداوند نزدیک آورده، قربانی گناه و قربانی سوختنی او را بگذراند.17و قوچ را با سبد نان فطیر به جهت ذبیحۀ سلامتی برای خداوند بگذراند، و کاهن هدیۀ آردی و هدیۀ ریختنی او را بگذراند.18و آن نذیره سر تخصیص خود را نزد در خیمۀ اجتماع بتراشد، و موی سر تخصیص خود را گرفته، آن را بر آتشی که زیر ذبیحۀ سلامتی است بگذراند.19و کاهن سرْدست بریان شدۀ قوچ را با یک گِرده فطیر از سبد و یک قرص فطیر گرفته، آن را بر دست نذیره، بعد از تراشیدن سر تخصیصش بگذارد.
20و کاهن آنها را به جهت هدیۀ جنبانیدنی به حضور خداوند بجنباند، این با سینۀ جنبانیدنی و ران افراشتنی برای کاهن، مقدّس است. و بعد از آن نذیره شراب بنوشد.21این است قانون نذیرهای که نذر بکند و قانون قربانی که به جهت تخصیص خود برای خداوند باید بگذراند، علاوه بر آن چه دستش به آن میرسد موافق نذری که کرده باشد، همچنین بر حسب قانون تخصیص خود، باید بکند» ( اعداد 6 : 1 – 21 ).
در نذر نذیره، موضوع نذر انسان است. شخص نذیره در تمام روزهای تخصیص خود برای خداوند باید از نوشیدن شراب، مسکرات، سرکۀ شراب، سرکۀ مسکرات و هر عصارهای از انگور از هستۀ انگور گرفته تا پوستۀ آن پرهیز نماید؛ علاوه بر آن اجازۀ چیدن و تراشیدن موی سر خود را ندارد و باید موی سر خود را بلند نگه دارد.
همچنین در آن ایّام نمیبایست به بدن میّتی دست بزند زیرا حسب شریعت بدن میّت نجس محسوب میگردد و لمس آن، شخص را نیز نجس میسازد، در صورتی که یک نذیره برای خدا، پاک و مقدّس است.
مابقی آیات، مربوط به احکامی است که نذیره به ناگاه نجس میگردد و میبایست طبق قوانینی عمل و کفّاره دهد، و دوباره از ابتدا ایّام نذیرۀ خود را شروع نماید. و در انتها با تقدیم قربانی گناه و قربانی سوختنی و ذبیحۀ سلامتی برای خداوند، و هدیۀ آردی و هدیۀ ریختنی که با دستان کاهنِ خداوند گذرانده میشود به انجام برساند، و سپس نذیره موی سر خود را بتراشد و آن را بر روی آتشی که در زیر ذبیحۀ سلامتی افروخته است بسوزاند و مابقی اعمال …
در کتاب اعمال رسولان در دو جا مکتوبی داریم که در آن پولس رسول به جهت نذری که داشت، موی سر خود را تراشید. اوّلین اشاره در باب 18 کتاب اعمال رسولان شده: «18امّا پولس بعد از آن روزهای بسیار در آن جا توقّف نمود پس برادران را وداع نموده، به سوریه از راه دریا رفت و پرسکله و اکیلا همراه او رفتند. و در کنخریّه موی خود را چید چون که نذر کرده بود» ( اعمال رسولان 18 : 18 ).
این که پولس چه نذری داشته، کتاب مقدّس چیزی به ما نمیگوید. امّا قوانین نذیره شدن برای خداوند همیشه مقرّر میباشد. این که چرا پولس سر خود را تراشید؟ شاید با نگاه کردن به ماجرای شمشون در ظاهر در تضاد باشد، امّا حقیقت این است که کاملاً در راستای کلام خدا میباشد. دقّت کنید! کسانی مانند سموئیل و شمشون نذیرۀ مادامالعمر بودند؛ آنان پیش از تولّد برای خدا تخصیص گردیده بودند و تمام ایّام عمرشان در خدمت خدا بودند؛ این را کتاب مقدّس میگوید. نخوردن و نیاشامیدن و موی را نتراشیدن، مخصوص تمام نذیرهها میباشد، امّا برای کسانی که ایّام نذیره بودن آنان به پایان میرسد در باب 6 کتاب اعداد احکامش مفصّل شرح داده شده.
پولس نذیرۀ مادامالعمر نبود، بلکه برای موضوعی خاص و در مقطعی از زندگی خود با خدا نذری نمود؛ و وقتی روزهای نذر او به پایان رسید، حسب شریعت موهای خود را تراشید. به اتّفاق مشابهای که در باب 21 کتاب اعمال رسولان مکتوب است نیز نگاه کنید.
وقتی که پولس برای دیدن رسولان خداوند به اورشلیم میرود، جو شهر شدیداً بر ضد او بود، یهودیان بر ضد او میگفتند که با ترک شریعت موسی، مردم را از شریعت بر میگرداند؛ که رسولان برای خلاصی پولس از این دسیسه به او پیشنهادی میکنند که مربوط به پایان ایّام نذر چهار تن از یهودیان مسیحی بود.
«23پس آن چه به تو گوییم به عمل آور: چهار مرد نزد من هستند که بر ایشان نذری هست.24پس ایشان را برداشته، خود را با ایشان تطهیر نما و خرج ایشان را بده که سر خود را بتراشند تا همه بدانند که آن چه دربارۀ تو شنیدهاند اصلی ندارد بلکه خود نیز در محافظت شریعت سلوک مینمایی» ( اعمال رسولان 21 : 23 – 24 ).
در قوانین شریعت مکتوب است که یک نذیره پس از پایانِ مدّت زمانِ تخصیص خود، باید موهای سرش را بتراشد و بر مذبح آتشین قرار دهد: «18و آن نذیره سر تخصیص خود را نزد در خیمۀ اجتماع بتراشد، و موی سر تخصیص خود را گرفته، آن را بر آتشی که زیر ذبیحۀ سلامتی است بگذراند.» ( اعداد 6 : 18 ). لذا عمل پولس در هر دو روایت آورده شده تماماً در راستای شریعت بوده و هیچ تضادی با هیچ کجای کتاب مقدّس نداشته.
اوّلین نذری که در کتاب مقدّس میتوان دید، نذر یعقوب بوده. به کتاب پیدایش باب 28 نگاه کنید، آنگاه که یعقوب در بین راهِ بِئِرشِبَع به حَران به خواب میرود و در خواب پلکانی را میبیند که از زمین تا به آسمان کشیده شده و فرشتگان بر آن تردد میکنند و خداوند بر بالای پلکان ایستاده و به او میگوید که: «13… من هستم یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفتهای به تو و به ذرّیّت تو میبخشم.14و ذرّیّت تو مانند غبار زمین خواهند شد، و به مغرب و مشرق و شمال و جنوب منتشر خواهی شد، و از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت.15و اینک من با تو هستم، و تو را در هر جایی که رَوی، محافظت فرمایم تا تو را بدین زمین باز آورم، زیرا که تا آن چه را به تو گفتهام، به جا نیاورم، تو را رها نخواهم کرد» ( پیدایش 28 : 13 – 15 ).
یعقوب بعد از بیداری در آن مکان سنگی قرار داد و ستونی برپا کرد و بر آن روغن ریخته و آن مکان را بیتئیل نامید. و سپس خود را به خداوند پیشکش و نذر نمود: «20و یعقوب نذر کرده، گفت: اگر خدا با من باشد، و مرا در این راه که میروم محافظت کند، و مرا نان دهد تا بخورم، و رخت تا بپوشم،21تا به خانۀ پدر خود به سلامتی برگردم، هر آینه یهوه، خدای من خواهد بود.22و این سنگی را که چون ستون برپا کردم، خانۀ خدا شود، و آن چه به من بدهی، ده یک آن را به تو خواهم داد» ( پیدایش 28 : 20 – 22 ).
بسیاری میگویند که یعقوب نذر نمود تا به خداوند ده یک بپردازد. این یک اشتباه محض است. ده یک خودش یکی از موقوفات چهارگانه برای خداوند و هم ردۀ با نذر و قربانی و وقف است که برای هر کسی در شرایط ویژهاش واجب میگردد. ده یک قوانینی بسیار دقیق خاص خودش را دارد فقط این را در نظر داشته باشید که یعقوب گلّهدار بود، نه کشاورز و ده یک او بر اساس دامهای گلّۀ او محاسبه میشده، ده یک دادن از دام قوانین مخصوص به خود را دارد، و آن به طریقی خاص و غیر انتخابی از سوی مالک آنها مشخّص میشود، یعنی برای جدا کردن ده یک از میان گلّه، ده یک دهنده میبایست رمّه و گلّۀ خود را از مسیری که حیواناتش یک به یک بتوانند عبور کنند بفرستد، در این مسیر یک عصا برای شمارش قرار میدهند هر نُه حیوانی که از زیر این عصا عبور میکند، دهمین هر طوری که باشد برای خداوند مقدّس و تخصیص مییابد، و گلّهدار اجازۀ تعویض آن را ندارد.
«32و تمامی ده یک گاو و گوسفند یعنی هر چه زیر عصا بگذرد، دهم آن برای خداوند مقدّس خواهد بود.33در خوبی و بدی آن تفحّص ننماید و آن را مبادله نکند، و اگر آن را مبادله کند هم آن و هم بدل آن مقدّس خواهد بود و فدیه داده نشود» ( لاویان 27 : 32 – 33 ).
امّا در انتخاب نذیره برای خداوند شخص هر دامی را که بخواهد انتخاب میکند و آن را برای خدا اختصاص میدهد. نذری و ده یک، هر کدام گونهای مستقل از موقوفات برای خدا است، و نمیشود یک دام را هم به عنوان نذر و هم به عنوان ده یک مقرّر کرد. ده یک واجبِ اجباری در موسمش است و به میل شخص داده نمیشود، بلکه حسب حکم خدا برای تمام گلّهداران و زمینداران واجب است، امّا نذری حسب عهد شخص با خدا واجب میگردد. پس یعقوب نمیتوانست وقتی که به دادن ده یک اجبار داشت، آن را به عنوان نذری نیز محسوب نماید، یعنی آن چه را نذر خدا نموده و نذری محسوب میشود در عین حال همان را به عنوان ده یک نیز برای خدا تخصیص نماید. پنداشتن این که یعقوب نذر نمود تا ده یک بدهد، باطل است.
حال اگر به آخر آیۀ 21 دقّت کنید، مشخّص میگردد که یعقوب به هنگام نذر، خودش را برای خداوند تخصیص داده است: «… آنگاه یهوه خدای من خواهد بود.» یعقوب با بیان این جمله اعلام نمود که یهوه خدا و مالک او است و مطیع فرامین وی خواهد بود. آن چه از دادن ده یک به خداوند ایراد نمود، مانند عملی بود که جد او ابراهیم به ملکیصدق، کاهن خدای تعالی داد و به این گونه حق مالکیّت خداوند بر خود را اعلام نمود. ده یک دادن به خداوند امری بود که در نسل پدری او برای یهوه الوهیم مرسوم بوده. او با بیان این نکته داشت اطاعتپذیری خود از خداوند یهوه را اعلام میکرد، امّا آن چه او نذر نمود، در اصل خودِ شخص او بوده که لاویان باب 27 نیز به همین اشاره دارد.
پرداخت ده یک به خداوند به معنی پذیرفتن حق مالکیّت و پادشاهی خدا است؛ مانند مردم و خراج گذارانی که موظّف به پرداخت خراج و مالیات به پادشاهان سرزمین خود میباشند.
حال، در کتاب مقدّس، احکام و چیزهایی که برای نذر داده میشده و نمونههای زیادی از نذورات و نذیرهها را میتوانید ببینید که تماماً جنبۀ انسانی یا حیوانی دارد. نذیره برای خدا به دو طریق انتخاب میگردد، یا شخصی که صاحب اختیار بر آن نذیره است آن را برای خدا اختصاص میدهد؛ و یا خود خداوند موردی را انتخاب و تعیین میکند.
یعقوب خودش را نذیره برای خداوند نمود به بهای آن که گفت: «20… اگر خدا با من باشد، و مرا در این راه که میروم محافظت کند، و مرا نان دهد تا بخورم، و رخت تا بپوشم،21تا به خانۀ پدر خود به سلامتی برگردم، هر آینه یهوه، خدای من خواهد بود.»
یک نمونۀ دیگر از این گونه نذرها، نذری بود که یفْتاح جلعادی در دورۀ داوران نمود، او به خداوند نذر نمود که اگر خدا بنیعَمّون را تسلیم او کند، او نیز هر چیزی که به استقبال وی، اوّل از خانۀ او بیرون بیاید را به خداوند تخصیص دهد. دقّت کنید! یفْتاح، وقتی که نذر مینمود و گفت”هر چیزی را که به استقبال او بیرون بیاید،”آگاه بود که نذر دارای چه شرایطی است.
«30و یفْتاح برای خداوند نذر کرده، گفت: اگر بنیعَمّون را به دست من تسلیم نمایی،31آنگاه وقتی که به سلامتی از بنیعَمّون برگردم، هر چه به استقبال من از در خانهام بیرون آید، از آن خداوند خواهد بود، و آن را برای قربانی سوختنی خواهم گذرانید.32پس یفْتاح به سوی بنیعَمّون گذشت تا با ایشان جنگ نماید، و خداوند ایشان را به دست او تسلیم کرد.33و ایشان را از عروعیر تا مِنِّیت که بیست شهر بود و تا آبیل کرامیم به صدمۀ بسیار عظیم شکست داد، و بنیعَمّون از حضور بنیاسرائیل مغلوب شدند.
34و یفْتاح به مِصْفَه به خانۀ خود آمد و اینک دخترش به استقبال وی با دف و رقص بیرون آمد و او دختر یگانۀ او بود و غیر از او پسری یا دختری نداشت.35و چون او را دید، لباس خود را دریده، گفت: آه ای دختر من، مرا بسیار ذلیل کردی و تو یکی از آزارندگان من شدی، زیرا دهان خود را به خداوند باز نمودهام و نمیتوانم برگردم.36و او وی را گفت: ای پدر من، دهان خود را نزد خداوند باز کردی. پس با من چنان که از دهانت بیرون آمد عمل نما، چون که خداوند انتقام تو را از دشمنانت بنیعَمّون کشیده است.
37و به پدر خود گفت: این کار به من معمول شود. دو ماه مرا مهلت بده تا رفته بر کوهها گردش نمایم و برای بکریّت خود با رفقایم ماتم گیرم.38او گفت: برو. و او را دو ماه روانه نمود. پس او با رفقای خود رفته، برای بکریّتش بر کوهها ماتم گرفت.39و واقع شد که بعد از انقضای دو ماه نزد پدر خود برگشت و او موافق نذری که کرده بود به او عمل نمود. و آن دختر مردی را نشناخت. پس در اسرائیل عادت شد،40که دختران اسرائیل سال به سال میرفتند تا برای دختر یفْتاح جِلْعادی چهار روز در هر سال ماتم گیرند» ( داوران 11 : 30 – 40 ).
قربانی سوختنی یک نوع قربانی حیوانی است. در این مراسم گوشت قربانی به صورت کامل توسّط آتش سوزانده میشد. نام این نوع قربانی برای اوّلین بار در کتاب پیدایش باب 8 آورده شده: «20و نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد، و از هر بهیمۀ پاک و از هر پرندۀ پاک گرفته، قربانیهای سوختنی بر مذبح گذرانید» ( پیدایش 8 : 20 ).
قربانی سوختنی تماماً از آنِ خدا است و نماد کسی است که برای همیشه، تمام وجود او فقط برای خدا باشد و کس دیگری از آن نصیبی نداشته باشد.
ریشۀ لغوی آن به عبری عولاه ( עֹלָה ) میباشد که در کتاب مقدّس ۲۸۹ بار استفاده شده است. معنی لغوی آن چیزی است که در دود بالا رود. ترجمۀ انگلیسی رایج این لغت”هولوکاست”میباشد. در اوّلین ترجمۀ یونانیِ تورات، این لغت به واژۀ هولوکاستن ترجمه شده. امروزه نیز بعضی ترجمههای انگلیسیِ کتاب مقدّس آن را به هولوکاست و بعضی به قربانی سوخته ( Burnt Offering ) ترجمه میکنند.
بسیاری چنین تصوّر کرده و پرسش میکنند که آیا یفتاح حسب نذری که نمود، دختر خود را قربانی کرده یعنی در آتش سوزان کشته است؟ از آن جهت که گفته”آن را برای قربانی سوختنی خواهم گذرانید.”نخیر! این یک اشتباه وحشتناک است. قربانی نمودن انسانی هرگز و در هیچ دورهای در قوم اسرائیل حتّی برای یک بار اتّفاق نیفتاده. یفتاح نذر خود را برای یهوه نمود، پس محال ممکن بود چنین عملی انجام داده باشد.
برای بهتر روشن شدن موضوع ابتدا به آیۀ 37 نگاه کنید وقتی که دختر یفتاح از پدر خود، دو ماه مهلت میگیرد تا با دوستانش برای ماتم به کوهستان برود: «37و به پدر خود گفت: این کار به من معمول شود. دو ماه مرا مهلت بده تا رفته بر کوهها گردش نمایم و برای بکریّت خود با رفقایم ماتم گیرم.»
دختر برای چه میخواست ماتم بگیرد؟ بکارت خود؟ او یک دختر باکره بود و شوهر نداشت. دختر و پدر برای مرگ ماتم نگرفتند، بلکه ماتم آنان مربوط به بکارت دختر بود که حسب نذر پدر به عنوان قربانی سوختنی گذرانده شده بود؛ یعنی این که آن دختر برای همیشه مقدّس و متعلّق به خدا گردید و هیچ انسان دیگری نمیتوانست نصیبی از آن داشته باشد؛ پس در این نذر، دختری که به خداوند سپرده شد دیگر نمیتوانست ازدواج کند، هیچ مردی اجازۀ لمس او را نداشت و میبایست تا زنده است باکره میماند. او تنها فرزند یفتاح بود و به غیر از او هیچ دختر و پسر دیگری نداشت.
حال به آیۀ 39 دقّت کنید، آن جا که میگوید”و آن دختر مردی را نشناخت.”این آیه کاملاً روشن میکند که حسب آن نذر این دختر کشته نشد بلکه دیگر ازدواج ننمود و هیچ مردی او را لمس نکرد: «39و واقع شد که بعد از انقضای دو ماه نزد پدر خود برگشت و او موافق نذری که کرده بود به او عمل نمود. و آن دختر مردی را نشناخت. پس در اسرائیل عادت شد.» نشناخت به معنی تجربه نکردن است؛ چه چیزی را تجربه نکرد؟ نکاح و بدن هیچ مردی را.
مزمور شمارۀ 61 به نذر از دیدگاه روحانی و عملی آن اشاره میکند.
«5زیرا تو ای خدا نذرهای مرا شنیدهای و میراث ترسندگان نام خود را به من عطا کردهای.6بر عمر پادشاه روزها خواهی افزود و سالهای او تا نسلها باقی خواهد ماند.7به حضور خدا خواهد نشست تا ابدالآباد. رحمت و راستی را مهیّا کن تا او را محافظت کنند.8پس نام تو را تا به ابد خواهم سرایید تا هر روز نذرهای خود را وفا کنم» ( مزامیر 61 : 5 – 8 ).
داوود در آیۀ پنجم، نذرهای خود را به جملات شنیدنی ربط میدهد و در آیۀ هشتم اشاره میکند که با ستایش نام خدا هر روز نذرهای خود را به خدا در عین وفاداری ادا میکند. این جا او به نذر از دیدگاه تماماً روحانی که منظور نظر حقیقی خدا است اشاره میکند.
“نذر به قراری گفته میشود، که به موجب آن شخص در قبال دریافت بخششی از خدا، متقابلاً هدیهای را برای او اختصاص میهد و تخصیص آن را بر خود واجب میگرداند.”و حال نذر حقیقی در قبال تمام برکات و فیضی که خداوند به تمام انسانها رسانیده، جز با ادا نمودن از طریق لبهای ستایشگر و شکرگزار امکانپذیر نیست.
شخص قدردان و شاکر که پیوسته لبهای او در تمجید و ستایش خداوند میجنبد، پیوسته نام و عزّت او را بر سر خود دارد و اعلام میکند؛ چنین شخصی میتواند در جایگاه عادلان قرار بگیرد و بر بطالت حکم نماید. موی سر نذیرهها و پرهیز از نجاست و شراب و مسکرات که از دهان فرو میرود، تماماً سایههای جسمانی از نذورات لبهای مقدّسین و عزّت و سروری خداوند عیسی مسیح بر زندگی آنان است؛ از این جهت بود که نذرها در عهد عتیق از انسانها یا حیواناتی شایستۀ قربانی انتخاب میشد که دارای روح ذی حیات بودند.
«25تسبیح من در جماعت بزرگ از تو است. نذرهای خود را به حضور ترسندگانت ادا خواهم نمود» ( مزامیر 22 : 25 ).
به باب 22 کتاب لاویان نگاه کنید: «18هارون و پسرانش و جمیع بنیاسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هر کس از خاندان اسرائیل و از غریبانی که در اسرائیل باشند که قربانی خود را بگذراند، خواه یکی از نذرهای ایشان، خواه یکی از نوافل ایشان، که آن را برای قربانی سوختنی نزد خداوند میگذرانند،19تا شما مقبول شوید. آن را نر بیعیب از گاو یا از گوسفند یا از بز بگذرانید.20هر چه را که عیب دارد مگذرانید، برای شما مقبول نخواهد شد.21و اگر کسی ذبیحۀ سلامتی برای خداوند بگذراند، خواه برای وفای نذر، خواه برای نافله، چه از رمّه چه از گلّه، آن بیعیب باشد تا مقبول بشود، البتّه هیچ عیب در آن نباشد.22کور یا شکسته یا مجروح یا آبلهدار یا صاحب جَرَب یا گری، اینها را برای خداوند مگذرانید، و از اینها هدیۀ آتشین برای خداوند بر مذبح مگذارید.23امّا گاو و گوسفند که زاید یا ناقص اعضا باشد، آن را برای نوافل بگذران، لیکن برای نذر قبول نخواهد شد» ( لاویان 22 : 18 – 23 ).
در این آیات شاهدیم که نذری مانند آن چه از رمّه و گلّه برای قربانی گذرانده میشده، جنبۀ حیوانی دارد. در این احکام اشاره میکند که قربانی نذری باید از جنس نر و بدون کوچکترین عیب، نقص، بیماری و لکّه باشد. هیچ چیز معیوب و اضافه و کم ارزش و … را نمیتوانید به عنوان نذر به خدا عرضه دارید، بلکه میبایست در عالیترین کیفیّت و ارزش خود باشد، همان گونه که خدا پسر یگانۀ خود را که در او هیچ عیب و نقص و گناهی نبود، برای جهان داد.
در باب 21 کتاب اعداد با شکلی دیگر از نذر مواجه میشوید: «2و اسرائیل برای خداوند نذر کرده، گفت: اگر این قوم را به دست من تسلیم نمایی، شهرهای ایشان را بالکل هلاک خواهم ساخت.3پس خداوند دعای اسرائیل را مستجاب فرموده، کنعانیان را تسلیم کرد، و ایشان و شهرهای ایشان را بالکل هلاک ساختند. و آن مکان حُرمه نامیده شد» ( اعداد 21 : 2 – 3 ).
در آیۀ دوّم با شکلی از نذر مواجه میشوید که شبیه به نذر یعقوب است، امّا در نذر یعقوب او خودش را نذیرۀ خداوند کرد ولی این جا از عملی دیگر حکایت میشود: «شهرهای ایشان را بالکل هلاک خواهم ساخت».
قوم از خداوند خواستند تا کنعانیان را تسلیم آنان کنند و اگر چنین شود آنان شهرهای ایشان را بالکل هلاک کنند؛ و خداوند این را پذیرفت و کنعانیان را تسلیم آنان نمود؛ و آنان به نذر خود عمل نمودند. حال چه شد؟ خوب دقّت کنید!
مردم کنعان و احشام آنان متعلّق به اسرائیل نبودند، لذا اختیاری برای گذراندن نذری از آنان برای خداوند نداشتند تا جزو موقوفات خداوند شوند؛ پس نذر نمودند اگر مال آنان شوند، آن قوم سرکش را بالکل از سرکشیشان هلاک سازند؛ بعد خداوند دعای آنان را شنید و آن قوم را به اسارت و مالکیّت اسرائیل درآورد.
پس چه شد؟ اسرائیل، ایشان و شهرهای ایشان را بالکل نابود و هلاک ساختند و همۀ مردم کنعان را کشتند. اوه! نه! این یک اشتباه است! این یک درک نادرست از کتاب مقدّس است. اگر این جا بالکل هلاک ساختن به معنی کشتار کامل بوده باشد که دیگر نمیبایست این قوم در تاریخ یافت میشد و حال آن که در تاریخ هنوز این قوم برقرار بود. ماجرای زن کنعانی که از عقب خداوند عیسی مسیح حرکت مینمود را به یاد بیاورید: «21پس عیسی از آن جا بیرون شده به دیار صور و صیدون رفت.22ناگاه زن کنعانیهای از آن حدود بیرون آمده، فریادکنان وی را گفت: خداوندا، پسر داوودا، بر من رحم کن زیرا دختر من سخت دیوانه است.» ( متّی 15 : 21 – 22 ).
وقتی کنعانیان به اسارت اسرائیل در آمدند نفوس آنان متعلّق به اسرائیل شد و آنان این قوم را نذر خداوند کردند تا به جای سرکشی و آزادی در شرارت، مطیع و فرمانبردار یهوه خدای اسرائیل باشند. این اتّفاقی بود که افتاد.
امّا علّت بلند بودن موی سر شمشون که همیشه جای پرسش برای بسیاری است، نیاز به کمی روشنسازی دارد. به معنی لغوی اُسْتُرَه و همچنین به آیۀ هفدهم از باب شانزدهم خوب دقّت کنید تا حقیقت برایتان آشکار شود: «17…، زیرا که از رحم مادرم برای خداوند نذیره شدهام؛ و اگر تراشیده شوم، قوّتم از من خواهد رفت و ضعیف و مثل سایر مردمان خواهم شد» ( داوران 16 : 17 ).
پیش از آن که راز و تعلیم کتاب مقدّسی موی سر شمشون را بازگو شود لازم است تا ابتدا وقایع مربوط به شمشون را در کتاب داوران، از باب 13 الی 16 بخوانید، به علّت بسیار طولانی بودن این بابها در این جا از مکتوب کردن آنها خودداری میگردد، پس از مطالعۀ آن قسمت از کتاب مقدّس به ادامۀ مطالب برگردید.
حال، اُسْتُرَه چیست؟ اُسْتُرَه آلتی است که با آن موی سر را میتراشند؛ یا به عبارتی تیغ سرتراشی میباشد. آنگاه که فرشتۀ خداوند به زن مانوح گفت: «اُسْتُرَه بر سرش نخواهد آمد.» به این معنی بود که موی او هیچگاه نباید از ته تراشیده شود؛ نه این که موی او نباید کوتاه گردد. فقط تصوّرش را بکنید که یک کودک از لحظۀ تولّد تا عنفوان جوانی اگر هرگز موی خود را کوتاه نکند، موی او باید چند برابر قدش بشود؟ اوه! این اشتباه است! فقط تصوّر کنید که اگر موی نذیرهها هرگز کوتاه نشود، چه هیبت عجیبی خواهند داشت. اُسْتُرَه که همان تیغ سرتراشی است فقط برای تراشیدن موی سر از ته استفاده میشد، و فرشتۀ خداوند تنها گفت بر سرش اُسْتُرَه نیاید، یعنی هرگز تراشیده نشود.
حال دقّت کنید تا زمانی که او موی بر سرش داشت قوّت خداوند با او بود، و وقتی که دلیله امر کرد تا در خواب موهای شمشمون را بتراشند قوّت خداوند از او رفت: «18پس چون دلیله دید که هر آن چه در دلش بود، برای او بیان کرده است، فرستاد و سروران فلسطینیان را طلبیده، گفت: این دفعه بیایید زیرا هر چه در دل داشت مرا گفته است. آنگاه سروران فلسطینیان نزد او آمدند و نقد را به دست خود آوردند.19و او را بر زانوهای خود خوابانیده، کسی را طلبید و هفت گیسوی سرش را تراشید. پس به ذلیل نمودن او شروع کرد و قوّتش از او برفت» ( داوران 16 : 18 – 19 ).
در ادامۀ این باب میخوانید که بعد از تراشیده شدن، موی شمشون به طور طبیعی شروع به بلند شدن نمود: «22و موی سرش بعد از تراشیدن باز به بلند شدن شروع نمود.» و در انتهای همین باب میخوانید که جمعیّت بسیار عظیمی از فلسطینیان را با قوّت خداوند هلاک میکند و خود او نیز با آنان جان میدهد.
«28و شَمْشُون از خداوند استدعا نموده، گفت: ای خداوند یهوه، مرا به یاد آور و ای خدا این مرتبه فقط مرا قوّت بده تا یک انتقام برای دو چشم خود از فلسطینیان بکشم.29و شَمْشُون دو ستونِ میان را که خانه بر آنها قائم بود، یکی را به دست راست و دیگری را به دست چپ خود گرفته، بر آنها تکیه نمود.30و شَمْشُون گفت: همراه فلسطینیان بمیرم. و با زور خم شده، خانه بر سروران و بر تمامی خلقی که در آن بودند، افتاد. پس مردگانی که در موت خود کشت از مردگانی که در زندگیاش کشته بود، زیادتر بودند» ( داوران 16 : 28 – 30 ).
موی سر آدمی به طور طبیعی در هر ماه حدود یک سانت رشد میکند، برای بلند شدن موی سر یک شخص تا به اندازة شانهها حداقل سه سال زمان لازم است. آیا شمشون سه سال در اسارت فلسطینیان بود تا موی او به این حد برسد؟ قطعاً خیر. وقایع مکتوب مربوط به همان روزها و شاید یکی، دو ماه بوده؛ پس باز نتیجه حاصل میشود منظور از این که نمیبایست موی او تراشیده شود، به از ته نزدن یا به عبارتی کچل نکردن اشاره دارد.
حال چرا موی شمشون نمیبایست تراشیده میشد؟ خوب توجّه کنید! هر چند این یک واقعۀ تاریخی است، امّا فراموش نکنید که خدا از وقایع تاریخی برای کلیسای خود در عهد جدید سایههای روحانی بسیاری ساخته است، چنان که پولس رسول در این خصوص میگوید: «17زیرا که اینها سایۀ چیزهای آینده است، لیکن بدن از آنِ مسیح است» ( کولسیان 2 : 17 ).
نتراشیدن موی سر شمشون سایهای بود از هیکل مقدّس و روحانی کلیسای خداوند عیسی مسیح. شمشون نذیره برای خدا بود، او تخصیص یافته برای خدا بود، او در مالکیّت خدا بود، او برگزیده و خادم خدا بود، او اعتبار و حیثیّت خدا بود، موی سر او نمادی بود از سایه و عزّت خدا بر سر خادمش؛ اگر او موی سر خود را میتراشید به این مفهوم بود که عزّت و سایۀ سر خود را از روی خود برداشته و دور انداخته، و در عمل نیز میبینید که با تراشیده شدن موی سرش، قوّت روح خدا از او برداشته شد و با بلند شدن دوبارۀ موی او، قوّت روح خدا دوباره به او باز میگردد.
این سایه و هشداری است برای کلیساهایی که سایه و عزّت سر خود، یعنی خداوند عیسی مسیح را بیحرمت میکنند و با اعتقادات و باورهای مخالف کلام خدا، سایۀ خداوند عیسی مسیح را از سر خود بر میدارند، با این کار عملاً باعث دوری روح خدا از خود میگردند. این عمل با پذیرشِ اعتقادات و باورهای کاذب شروع میشود و نهایتاً با پذیرش نامهای کفر آمیزی که کتاب مکاشفه نیز به آن اشاره نموده به پیش میرود و تبدیل به یک فرقه میگردد.
هیچ فرقهای نام و سایۀ خداوند عیسی مسیح را بر خود ندارد و همان گونه که با تراشیده شدن موی سر شمشون قوّت روح خدا از او رفت و به اسارت فلسطینیان در آمد؛ هر فرد ایمانداری که جذب فرقهای گردد، عملاً عزّت سر خود، یعنی خداوند عیسی مسیح را بیحیثیّت نموده و خداوند او را از خود دور میسازد و به دستان شیطان تسلیم میگرداند.
از سویی دیگر، خدا شمشون را برگزید تا بر فلسطینیان داوری کند، موی بلند نشان داوری است، هرگاه کتاب مقدّس، خداوند را با جلال داوریاش نشان داده با موی بلند بوده؛ شمشون زمانی میتوانست به عنوان داور بر فلسطینیان غلبه یابد که جلالی مانند داور آسمانی بر خود میداشت، و وقتی این جلال از او دور شد، دیگر داور نبود و چون سر خود را بیحیثیّت نموده بود مغلوب دشمنانش گردید.
این سایهای است برای ایمانداران مسیحی، تا زمانی که آنان جلال خداوند عیسی مسیح را بر سر دارند بر هر دشمنی غلبه مییابند و شریران را داوری خواهند کرد؛ و چنان چه سایه و عزّت سر خود را بیحیثیّت نمایند، دیگر قوّت داوری را از خود دور ساخته و مغلوب شیطان خواهند گشت.
نذیرهها در هر عصر و زمانی، از سوی خداوند برای داوری بر مردم آن عصر مبعوث میگردند، و تا زمانی که خدمت محوّلۀ خود را به اتمام نرسانند میبایست برای خداوند مقدّس باقی بمانند.
«16و اگر ذبیحۀ قربانی او نذری یا تبرّعی باشد، در روزی که ذبیحۀ خود را میگذراند خورده شود، و باقی آن در فردای آن روز خورده شود.17و باقی گوشت ذبیحه در روز سوّم به آتش سوخته شود.18و اگر چیزی از گوشت ذبیحۀ سلامتی او در روز سوّم خورده شود مقبول نخواهد شد و برای کسی که آن را گذرانید محسوب نخواهد شد، نجس خواهد بود. و کسی که آن را بخورد گناه خود را متحمّل خواهد شد.19و گوشتی که به هر چیز نجس برخورد، خورده نشود، به آتش سوخته شود، و هر که طاهر باشد از آن گوشت بخورد.20لیکن کسی که از گوشت ذبیحه سلامتی که برای خداوند است بخورد و نجاست او بر او باشد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد.21و کسی که هر چیز نجس را خواه نجاست آدمی، خواه بهیمۀ نجس، خواه هر چیز مکروه نجس را لمس کند، و از گوشت ذبیحۀ سلامتی که برای خداوند است بخورد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد» ( لاویان 7 : 16 – 21 ).
در این آیات میبینید که اشاره به نذرهایی شده که جنس آنها از بهایم و حیواناتی است که برای قربانی کردن استفاده میشده، یعنی نذر مانند گوشت قربانی است. حیوانی که دارای روح ذی حیات بوده و دارای اعتبار برای گذراندن قربانی بر روی مذبح میباشد.
علاوه بر آن میخوانید گوشت قربانی نذری باید در همان روز خورده شود و باقی آن در فردای آن روز خورده شود. و باقی گوشت ذبیحه در روز سوّم به آتش سوخته شود. و اگر چیزی از گوشت ذبیحۀ سلامتی او در روز سوّم خورده شود مقبول نخواهد شد و برای کسی که آن را گذرانید محسوب نمیگردد و آن گوشت نذری نجس خواهد بود. و کسی که آن را بخورد گناه خود را متحمّل خواهد شد. یعنی چه؟
امروز در روز ششم از خلقت خداوند هستیم، خوردن نذری در همان روز و فردا به این اشاره دارد که: اگر نذری با خدا نمودهاید، میبایست در همین روز، یعنی دورۀ ششم از خلقت، آن نذر خود را ادا کنید، و این نذر شما تا فردا یعنی روز هفتم که همان سلطنت هزار ساله است نیز به قوّت خود پابرجا و ادامهدار خواهد بود، همان گونه که برّۀ قربانی اعظم خدا، یعنی خداوندمان عیسی مسیح، در روز ششم قربانی گردید و در سلطنت هزار ساله بر روی زمین پادشاه خواهد بود. امّا اگر این نذر در همان روز ادا نگردد و برای روز سوّم بماند، آن نذر باطل و مردود و نجس میگردد و دیگر مورد پذیرش خدا نخواهد شد، زیرا پس از روز هفتم، تخت داوری خدا برای گناهکاران برپا میشود و دیگر هیچ قربانی و نذری پذیرفته نمیگردد.
در باب 30 کتاب اعداد باز در خصوص قوانین نذر، احکامی را میتوانید ببینید که موضوع نذر و الزامی بودن ادای آن را تأکید میکند و علاوه بر آن، تکالیفی را هم برای زنان شوهردار و بیوه زنان مشخّص نموده است: «1و موسی سروران اسباط بنیاسرائیل را خطاب کرده، گفت: این است کاری که خداوند امر فرموده است:2چون شخصی برای خداوند نذر کند یا قَسَم خورد تا جان خود را به تکلیفی الزام نماید، پس کلام خود را باطل نسازد، بلکه بر حسب هر آن چه از دهانش برآمد، عمل نماید.3و امّا چون زن برای خداوند نذر کرده، خود را در خانۀ پدرش در جوانیاش به تکلیفی الزام نماید،4و پدرش نذر او و تکلیفی که خود را بر آن الزام نموده، شنیده باشد، و پدرش دربارۀ او ساکت باشد، آنگاه تمامی نذرهایش استوار، و هر تکلیفی که خود را به آن الزام نموده باشد، قائم خواهد بود.5امّا اگر پدرش در روزی که شنید او را منع کرد، آنگاه هیچ کدام از نذرهایش و از تکالیفش که خود را به آن الزام نموده باشد، استوار نخواهد بود و از این جهت که پدرش او را منع نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید.
6و اگر به شوهری داده شود، و نذرهای او یا سخنی که از لبهایش جسته، و جان خود را به آن الزام نموده، بر او باشد،7و شوهرش شنید و در روز شنیدنش به وی هیچ نگفت، آنگاه نذرهایش استوار خواهد ماند. و تکلیفهایی که خویشتن را به آنها الزام نموده است، قائم خواهند ماند.8لیکن اگر شوهرش در روزی که آن را شنید، او را منع نماید، و نذری را که بر او است یا سخنی را که از لبهایش جسته، و خویشتن را به آن الزام نموده باشد، باطل سازد، پس خداوند او را خواهد آمرزید.
9امّا نذر زن بیوه یا مطلّقه، در هر چه خود را به آن الزام نموده باشد، بر وی استوار خواهد ماند.10و امّا اگر زنی در خانۀ شوهرش نذر کند، یا خویشتن را با قسم به تکلیفی الزام نماید،11و شوهرش بشنود و او را هیچ نگوید و منع ننماید، پس تمامی نذرهایش استوار، و هر تکلیفی که خویشتن را به آن الزام نموده باشد، قائم خواهد بود.12و امّا اگر شوهرش در روزی که بشنود، آنها را باطل سازد، پس هر چه از لبهایش در آمده باشد دربارۀ نذرهایش یا تکالیف خود، استوار نخواهد ماند. و چون که شوهرش آن را باطل نموده است، خداوند او را خواهد آمرزید.
13هر نذری و هر قسم الزامی را برای ذلیل ساختن جان خود، شوهرش آن را استوار نماید، و شوهرش آن را باطل سازد.14امّا اگر شوهرش روز به روز به او هیچ نگوید، پس همۀ نذرهایش و همۀ تکالیفش را که بر وی باشد استوار نموده باشد، چون که در روزی که شنید به وی هیچ نگفت، پس آنها را استوار نموده است.15و اگر بعد از شنیدن، آنها را باطل نمود، پس او گناه وی را متحمّل خواهد بود.16این است فرایضی که خداوند به موسی امر فرمود، در میان مرد و زنش و در میان پدر و دخترش، در زمان جوانی او در خانۀ پدر وی» ( اعداد 30 : 1 – 16 ).
نذیره به اشخاصی میگویند که برای خدا تخصیص داده شده و برای همیشه از آن او بوده و میبایست در خدمت خدا باشند. در برخی از مواقع والدین، فرزندان خود را برای خدا نذیره میکنند؛ و در بعضی مواقع این خود خداوند است که شخصی را برای نذیره شدن انتخاب میکند؛ این گونه انتخاب از سوی خدا از دیرباز تا کنون، و همچنین تا به امروز نیز به قوّت خود باقی است، و غالباً این نذیرهها برای خداوند میبایست کارهای بسیار بزرگی در آینده انجام دهند. از این دسته نذیرهها در کتاب مقدّس اشخاص متعدّدی را میتوانید ببینید.
سموئیل نبی نیز یک نذیره بود که مادرش پیش از تولّد او، وی را برای خدا نذیره ساخت: «9و بعد از اکل و شرب نمودن ایشان در شیلوه، حنا برخاست و عیلی کاهن بر کرسی خود نزد ستونی در هیکل خدا نشسته بود.10و او به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد، و زار زار بگریست.11و نذر کرده، گفت: ای یهوه صوااُت اگر فیالواقع به مصیبت کنیز خود نظر کرده، مرا به یاد آوری و کنیزک خود را فراموش نکرده، اولادی ذکوری به کنیز خود عطا فرمایی، او را تمامی ایّام عمرش به خداوند خواهم داد، و اُستُره بر سرش نخواهد آمد» ( اوّل سموئیل 1 : 9 – 11 ). یکی از نکات جالب در خصوص نذیرهها، تراشیده نشدن موی سر آنان در عهد عتیق است که قانونی مرسوم بوده.
به عنوان نمونه به ماجرای انتخاب شمشون به عنوان نذیره برای خدا، پیش از تولّدش نگاه کنید: «1و بنیاسرائیل بار دیگر در نظر خداوند شرارت ورزیدند، و خداوند ایشان را به دست فلسطینیان چهل سال تسلیم کرد.2و شخصی از صُرعَه از قبیلۀ دان، مانوح نام بود، و زنش نازاد بوده، نمیزایید.3و فرشتۀ خداوند به آن زن ظاهر شده، او را گفت: اینک تو حال نازاد هستی و نزاییدهای. لیکن حامله شده، پسری خواهی زایید.4و الآن باحذر باش و هیچ شراب و مسکری منوش و هیچ چیز نجس مخور.5زیرا یقیناً حامله شده، پسری خواهی زایید، و اُستُره بر سرش نخواهد آمد، زیرا آن ولد از رحم مادر خود برای خدا نذیره خواهد بود؛ و او به رهانیدن اسرائیل از دست فلسطینیان شروع خواهد کرد» ( داوران 13 : 1 – 5 ).
در دورهای اسرائیل آن قدر در نظر خدا شرارت نمودند که خدا آنان را به دست فلسطینیان سپرد، امّا از آن جایی که میدانست این قوم با توبه دوباره به نزد او بازگشت میکنند، از پیش زن نازادی را در اسرائیل انتخاب میکند تا او را صاحب فرزندی نماید و به مادر آن کودک اعلام میکند که آن فرزند برای خدا نذیره است و او نباید در ایّام بارداری هیچ شراب و مسکری بنوشد و چیز نجسی را لمس نماید؛ و نیز نباید هرگز موی سر فرزندِ نذیرۀ خود را بتراشد.
مادر او از نوشیدن شراب و هر گونه مسکراتی، و همچنین لمس هر میّتی که در شریعت موسی نجس محسوب میشد برحذر شده بود. همان گونه که نذیرههای خدا در طول زندگی نمیبایست به هیچ یک از این چیزها لب بزنند و بخورند، مادران آنان نیز در زمان بارداری میبایست از تمامی این چیزها پرهیز نمایند تا هر آن چیزی که برای نذیرهها ممنوعیّت دارد با خون آنان عجین نگردد. خوردن و نوشیدن هر چیز نجس و ناپاک مانند گوشت خوک و شراب و مسکرات و خون و … برای نذیرهها در کل ممنوع است.