در ارتباط با جاری شدن کلام خدا، کسانی که در ارتباط با آن قرار میگیرند به سه دسته تقسیم میگردند. این وضعیّت همیشه در دنیا جاری بوده و هست.
دستۀ اوّل: دارندۀ کلام خدا ( یونس )؛
دستۀ دوّم: مرتبطین با کلام خدا ( مسافران کشتی )؛
دستۀ سوّم: مخاطب کلام خدا ( مردم نینوا )؛
این سه دسته از مردم در ارتباط با ماجرای یونس دیده میشوند که دقیقاً نماد مردمی هستند که در هر برهه از زمان و در هر منطقهای که باشند وقتی در مسیر کلام خدا قرار بگیرند در یکی از این سه گروه و شرایط خاص آن قرار میگیرند: همراه با کلام – در جوار کلام – مقابل کلام؛ و به قطع، ناخواسته از قدرت کلام خدا تأثیر میپذیرند. یعنی اگر کلام برای هلاکت باشد هلاک میشوند؛ اگر برای نجات باشد نجات مییابند؛ و کلاً هر باری را که کلام خدا با خودش داشته باشد شامل حال این سه دسته از مردم خواهد شد.
همچنین در ماجرای یونس با یکی از شگفت انگیزترین خصوصیّات خداوند مواجه میشویم، که علاوه بر آن که تأثیرپذیری خود را بر هر سه دستۀ از مردم میگذارد، ولی به خوبی نشان میدهد که چگونه تأثیر کلام از زمان صدورش تا به انتها میتواند تأثیری کاملاً معکوس نیز داشته باشد! و این دقیقاً موضوعی لازم و حیاتی است که هر انسان عاقل و دانایی که خواستار اراده و رضایت خدا است، باید بداند که در هنگام رو به رو شدن با کلام خدا چگونه با آن برخورد کند.
در کتاب یونس با خصوصیّت بسیار خاص خدا که نشان از محبّت و بخشش بیحد و اندازۀ او است مواجه میشویم، تا جایی که میبینیم او با تمام وجود خواستار رحمت و بخشش حتّی برای دشمنان و اهانت کنندگانش است. بخشش او برای همگان یکسان است و به همگان این فرصت را میدهد تا مورد رحمت و بخشش او قرار بگیرند، فقط اگر شخص با تمام دل طالب آن بخشش باشد و در عمل نشان دهد.
خود خداوند بارها به این خصوصیّتِ ویژه و استثناییاش اشاره کرده است، امّا در این مجال فقط به آیهای از کتاب حزقیال بسنده میکنیم که میفرماید:
«21و اگر مرد شریر از همۀ گناهانی که ورزیده باشد بازگشت نماید و جمیع فرایض مرا نگاه داشته، انصاف و عدالت را به جا آورد او البتّه زنده مانده، نخواهد مرد.22تمامی تقصیرهایی که کرده باشد به ضد او به یاد آورده نخواهد شد بلکه در عدالتی که کرده باشد زنده خواهد ماند.23خداوند یهوه میفرماید: آیا من از مردن مرد شریر مسرور میباشم؟ نی بلکه از این که از رفتار خود بازگشت نموده، زنده ماند» ( حزقیال 18 : 21 – 23 ).
يونس بن اَمِتّاي نبي از اهالي جَت – حافر بود که مطابق کلام مکتوب شده در باب چهاردهم کتاب دوّم پادشاهان در زمان سلطنت يربعام دوّم، پادشاه اسرائیل در بین سالهای 790 الي 749 پیش از میلاد مسیح ميزيست. یکی از کارهای چشمگیر او، نقش برجستهای بود که در بازگرداندن بخشهايي از خاك از دست رفتۀ اسرائيل داشته. يونس علاوه بر آن كه یک نبيِ بسیار محترم بود، یک سياستمدارِ بسیار مشهور و توانا نيز به حساب ميآمد.
کتاب یونس نبی یکی از کتب شگفت انگیزِ کتاب مقدّس است که کتابی تاریخی و روایتگر برههای از زندگی و مأموریّت خاص او در ارتباط با مردم نینوا است، این کتاب با خود اسراری شگفت و تعالیم بسیار ارزندهای به همراه دارد که نه فقط همان دوره، بلکه تمام دورههای بشری را در بر میگیرد.
در نگاه اوّل به این کتاب، چهار نکتۀ مهم نظر خواننده را به خود جذب میکند.
اوّل: در کتاب یونس به طور خاص با قادر مطلق بودن خدا آشنا میشویم. در ماجرای یونس و نینوا، قدرت و ارادۀ خدا آشکار میشود که به هر کاری، در هر زمانی و در هر کجا قادر است. او اوّل و آخر و تصمیم گیرندۀ نهایی است و هیچ چیز جز به خواست و ارادۀ او نمیتواند به انجام رسد.
دوّم: در ماجرای یونس، با خشم و رحمتِ خاصِ خدا آشنا میشویم، با وجودی که قصدِ هلاکت شهری بسیار بزرگ مانند نینوا را میکند، امّا وقتی انکسار و توبۀ همگانی آن شهر را میبیند، به لحظهای نگاه او پر از رحمت و بخشش میگردد. یعنی در عین غضب و خشم، به آنی از قصد هلاک نمودن برگشته و رحمت خود را نمایان میسازد.
سوّم: وقتی به کتاب یونس خوب نگاه شود، سه گروه و دسته از مردم را میبینیم که مانند آنها را در اکثر وقایع رخ دادة بشری معمولاً میتوان دید که از وقایع پیرامون تأثیر میگیرند. سه گروه در سه جایگاه مختلف، در سه شرایط مختلف، و با سه دیدگاه مختلف.
در کتاب یونس وقتی به این سه گروه از مردم نگاه کنیم مطالب تعلیمی بسیار ارزشمندی را خواهیم دید، که علاوه بر عبرت و تربیت، از چگونه همراه شدن با کلام خدا را به خواننده میآموزد، این داستان نمونهای است از تمام وقایع رخ دادۀ دنیا حتّی تا به امروز که چگونه هر انسانی، در هر عصری که باشد، در هر یک از این سه دسته که قرار داشته باشد، میتواند غضب خدا را برای خود به بخشش و رحمت تبدیل کند، فقط اگر بداند چگونه درست عمل کند!
چهارم: نکته دیگری که این کتاب برای ما آشکار میکند، سایهای از مرگ و قیام خداوند عیسی مسیح و انتشار کلام خدا پس از مرگ و قیام او با آغاز پنطیکاست است. وقتی که یونس به مدّت سه شبانه روز در شکم ماهی بود، تصویری از سه روزی است که مسیح در قبر بوده، و خروج یونس از شکم ماهی پس از سه روز نمادی از قیام مسیح از قبر میباشد؛ با توجّه به متّی باب 12 : 40 میبینیم که خود عیسی مسیح مستقیم بر این مهم اشاره دارد.
و باز نکتۀ برجستۀ دیگر در ادامۀ آن، تصویری از ماجرای مرگ و قیام عیسی مسیح و بشارت انجیل به نزد امّتها است. زمانی که یونس در شکم ماهی فرو میرود که نمادی از مرگ میباشد تا پس از سه روز که از شکم ماهی با حال و هوایی دیگر که نمادی از یک تولّدی تازه است، بیرون میآید و پیغام را به سمت نینوا یعنی امّتها میبرد، تماماً نمادی از تولّد کلیسا است که آشکارسازِ حرکت رسولان خداوند عیسی مسیح پس از او است که با حال و هوای دیگر و قوّت روحالقدس، مژدۀ خوش انجیل را به سمت امّتها میبرند. کتاب یونس تصویر بزرگی از واقعۀ تاریخیِ کلیسا نیز هست که از قیام مسیح و اعلام مژدۀ خوش انجیل به سمت امّتها دارد.
در کتاب یونس میبینیم که یونس به قصد فرار از انجام ارادۀ خدا سوار کشتی شد تا به ترشیش بگریزد. میخواهیم از این جا را به دقّت توجّه کنید! بسیار مهم است! راز بزرگی از خصوصیّت خدا در این قسمت نهفته است! آیا یونس، که مردی با حکمت و سیاستمداری توانا بود نمیدانست که نمیتواند از حضور خدا فرار کند؟ آیا نمیدانست سرپیچی از کلام خدا مرگ را به همراه دارد؟ بسیار ساده اندیشی است که باور کنیم او چنین نکات مهمی که پیوسته در تاریخ قوم او اتّفاق افتاده بود را آگاهی نداشته باشد. پس با چه جرأتی ریسک این کار را به جان خود خرید؟ یقیناً هر حرکتی بر ضد کلام خدا میتواند مرگ را برای عاملش به همراه داشته باشد.
یقیناً او آگاه به موضوع بوده امّا او با خود یک نشانی بزرگ داشت که او را از مرگ رهایی میداد. او مانند قائن یک نشانی از خدا داشت، قائن از خدا یک نشانی دریافت کرده بود تا هر که او را بیابد او را نکشد، قائن کلام خدا برای زنده ماندن را دریافت کرده بود و او با همان کلام به سمت آن مکانی که خدا به او نشان داده بود حرکت کرد. یونس نیز با خود چیزی به همراه داشت که مرگ نمیتوانست او را در بر بگیرد. خداوند عیسی مسیح در روزهای تعنیت در بیابان و در جواب به ابلیس گفت: «4… مکتوب است انسان نه محض نان زیست میکند، بلکه به هر کلمهای که از دهان خدا صادر گردد» ( متّی 4 : 4 ). انسان به کلام خدا زیست میکند. کلام خدا با هر کس باشد او خواهد زیست.
یونس کلام خدا را با خود داشت. او کلام خداوند برای مردم نینوا را با خود داشت، و تا زمانی که این کلام محقَّق نمیشد محال ممکن بود کسی در آسمان و زمین بتواند به او گزندی برساند. اوّلین نکتة مهم! وقتی کلام خدا با کسی باشد مرگ بر او غلبه ندارد. یونس دارای مأموریّتی از سوی خدا بود و تا زمانی که کلام خدا با او بود و مأموریّتش به اتمام نمیرسید میدانست که مرگ او را در بر نخواهد گرفت.
برای همین وقتی طوفان به کشتی زد و همۀ ملاّحان با ترس و وحشت شروع به بیرون انداختن اثاث کشتی به دریا نمودند او به آرامی داخل کشتی شد و به خواب عمیقی فرو رفت: «5و ملاّحان ترسان شده، هر کدام نزد خدای خود استغاثه نمودند و اسباب را که در کشتی بود به دریا ریختند تا آن را برای خود سبک سازند. امّا یونس در اندرون کشتی فرود شده، دراز شد و خواب سنگینی او را در ربود.6و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: ای که خفتهای، تو را چه شده است» ( یونس 1 : 5 – 6 )؟
در ماجرای یونس میخوانید وقتی که یونس از مسیر مقرّر خدا خارج شد و به سمتی مخالف حرکت کرد، در واقع خود را از مکان امن خدا خارج کرد و این کارِ او، به دنیا فرصت داد تا به او که دارندة کلام خدا بود شدیداً حملات پیاپی آورد و او را به تجربیّاتی سخت مبتلا سازد. این به ما میآموزد که حتّی وقتی کلام خدا را با خود دارید، امّا اگر از مسیر ارادۀ خدا خارج شوید طوفان بلایا به سمتتان خواهد آمد. به عبارتی صحیحتر این خود شخص است که باعث به تجربه افتادن خود میشود.
یونس اگر از مسیر ارادۀ خدا خارج نمیشد هرگز نه طوفانی را تجربه میکرد و نه شکم نهنگ غول پیکر را. و این چنین است برای هر مرد خدا و دارندۀ کلام خدایی که عملکردهای او، او را به میادین تجربیّات میاندازد. امّا یک نکتۀ بسیار مهم دیگر در این جا برجسته است؛ که افتادن به میدان تجربیّات حسب خطاهای انسانی تا زمانی که کلام خدا را با خود دارد دلیلی بر مردودی شخص از سوی خدا نیست؛ بلکه تنها نتیجۀ اشتباه و خطای انسانی او است در تشخیص ارادۀ خدا.
یونس کلام خدا را رد نکرد، که اگر این کار را میکرد قطعاً او و هر که در جوار او بود هلاک میشد، بلکه او کلام خدا را برداشت و به سمتی دیگر گریخت. او میدانست خداوند کلامی را که به او سپرده شده است را هرگز از او پس نخواهد گرفت و به کسی دیگر نخواهد سپرد مگر این که خودش آن را رد کند. این به ما میآموزد که هر کسی که با مسحی آسمانی به خدمتی گمارده شود هرگز خدمت از او گرفته نمیشود مگر این که یا آن خدمت را به کمال به انجام رسانده باشد و یا این که آن را رد نموده باشد.
شاؤل را به یاد بیاورید با وجود تمام خطاهای بزرگی که کرد و خدا پادشاهی را از او منقطع نمود امّا تا زمانی که زنده بود پادشاه بود و با وجودی که داوود نیز مسح شدة خدا برای پادشاهی بود، امّا تا زمانی که شاؤل زنده بود نوبت به داوود نرسید زیرا شاؤل هرگز پادشاهی را رد ننمود. این طریق خداوند است.
یونس نمونه و گواهی است برای تمام کسانی که از سوی خداوند برای مأموریّت و خدمتی گماشته شدهاند. مأمورین خداوند باید دل قوی دارند زیرا کلام خدا را با خود دارند و همان کلام ضامن امنیّت آنان خواهد بود حتّی اگر مانند دانیال به چاه شیران افکنده شوند.
وقتی یونس سوار بر کشتی شد و در جهتی عکس ارادۀ خدا حرکت نمود، در طول سفرِ دریایی میبینیم که طوفان سهمگینی بر کشتی وزیده شد به حدی که میتوانست آن را غرق کند، امّا چنین نشد: «4و خداوند باد شدیدی بر دریا وزانید که تلاطم عظیمی در دریا پدید آمد چنان که نزدیک بود که کشتی شکسته شود» ( باب اوّل ).
طوفان هر کاری کرد تا کشتی را غرق کند امّا این محقَّق نشد، چرا؟ چون شخصی در آن کشتی بود که کلام خدا را با خود داشت و آن کلام هنوز محقَّق نشده بود. مهم نیست شیطان چه قدر درنده خو باشد و با تمام قدرت خود و سپاهیانش حمله کند، کسی که کلام خدا را با خود دارد، همان کلام از او محافظت میکند تا زمانی که کلام محقَّق گردد، و یا این که خود شخص آن را بر زمین بگذارد. یک خادم مسح شده باید هوشیار باشد که هرگز و در هیچ شرایطی کلام خدا را رد نکند، حتّی از روی جهالت و با گفتن فقط یک جمله، چون در دم از او گرفته خواهد شد.
حتّی پس از آن که ملاّحان یونس را به دریا افکندند و یک ماهی بزرگ او را بلعید در شکم ماهی نیز او زنده ماند و پس از سه روز به اجازه خدا ماهی او را به خشکی برآورد: «15پس یونس را برداشته، در دریا انداختند و دریا از تلاطمش آرام شد.16و آن مردمان از خداوند سخت ترسان شدند و برای خداوند قربانیها گذرانیدند و نذرها نمودند.17و امّا خداوند ماهی بزرگی پیدا کرد که یونس را فرو بُرْد و یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی ماند» ( باب 1 ). «10پس خداوند ماهی را امر فرمود و یونس را بر خشکی قی کرد» ( باب 2 ).
شکم آن ماهی نمادی از قبر و عالم اموات است. یونس خادم خدا و حامل کلام خدا بود پس مرگ بر او غلبه نداشت؛ این نماد خدّامی است که چون کلام خدا را با خود دارد این اطمینان را داشته باشد که جان او در عالم اموات رها نخواهد شد و به واسطة همان کلامی که با خود دارد بر مرگ ظفر خواهد یافت؛ چنان که خداوند ما عیسی مسیح که کلام زندة خدا بود و بر مرگ و عالم اموات ظفر یافت.
به یک نکتۀ بسیار مهم دقّت کنید و در توهّم کاذب غرق نشوید! هوشیار باشید! هر کس که در جای خدمتی نشسته است دارندۀ کلام خدا نیست! این یک توهّم کاذب است. نخیر! کلام خدا به خادمین خدا میرسد و یک خادم حقیقی کسی است که حتماً حسب مسحی آسمانی تعیین شده باشد.
نمیتوان حسب معلومات کتاب مقدّسی کسی را خادم خدا دانست چون هر کسی با اندکی مطالعه به میزانی از دانایی میرسد؛ حتّی داشتن عطیّه نیز دلیلی بر داشتن خدمتی از خدا نیست چون عطیّه تنها یک بخشش از سوی خداوند است، هر کسی که عطیّهای از خدا دریافت میکند در نظر دیگران برجسته میشود؛ امّا یک خادم مسح شدۀ خدا که دارندۀ کلام خدا است حتماً باید دارای مسح آسمانی زنده و ماوراءالطبیعه باشد. او باید یک شهادت عجیب از خدا داشته باشد. کلام خدا برای چنین اشخاصی صادر میگردد.
برای همین هر کسی که به مسیح ایمان میآورد باید بکوشد تا در بدن خداوند دارای جایگاه و خدمتی خاص گردد. اساساً کلیسا همان بدن مسیح است و در این بدن و کلیسا هر عضوی دارای کار و خدمتی خاص میباشد. اصولاً هیچ فرد مسیحی نمیتواند بدون خدمت باشد چون هر عضوی در بدن کار و خدمتی دارد، این نکتۀ مهم حتّی میتواند بسیار ترسناک باشد از این جهت که افراد در بدن مسیح، یا به عبارتی کلیسای عروس مسیح بسیار بسیار اندک هستند؛ مسیح خادم خدا بود و بدن او تشکیل میگردد از اعضایی که تماماً در خدمت خداوند هستند.
اشتباه نکنید نه هر کسی که به مسیح ایمان میآورد مسیحی و عضوی از بدن و کلیسای خداوند است، بلکه آن کسی که در این بدن قرار میگیرد عضوی از این بدن مسیح است. مسیحیان بسیارند امّا خود خداوند به آنان میگوید مسیحان کاذب؛ خدّام کلیسا بسیارند امّا خداوند به آنها میگوید کذبه؛ بسیاری مسیح را خداوند خداوند میخوانند امّا خود خداوند به آنان میگوید: نه هر که مرا خداوند خداوند خواند.
این را باید هر ایماندار مسیحی بداند؛ کلیسا بدن حقیقی مسیح است؛ در این بدن هر عضوی خدمتی دارد که خداوند به او سپرده؛ هر که در این بدن باشد کلام خدا را با خود دارد؛ امّا! امّا این را نیز بدانید که محال ممکن است بدون تعمید روحالقدس که یک امر ماوراءالطبیعه است و با آن یک شهادت عجیب و ماوراء آسمانی همیشه همراه است، کسی در این بدن قرار بگیرد. پس هیچ کس بدون چنین شهاداتی نمیتواند خود را دارندة کلام خدا بداند.
یونس نبی شناخته شده و تأیید شدۀ خدا بود که کلام خدا به او رسید و هنوز این کلام به سمتی که میبایست میرفت و منعقد میشد نرفته بود پس با وجود طوفان سهمگین و شکم آن ماهی غول پیکر هیچ گزندی به یونس نرسید. کلام خدا در خود حیات دارد و این حیات با یونس همراه بود.
هر ایماندار مسیحی که با خود کلام خدا را دارد نباید از هیچ چیزی بترسد. حتّی از غضب خدا زیرا هیچگاه خدا بر ضد کلام خود غضب نمیکند. کلام خدا باید همیشه محقَّق شود لذا دارندۀ کلام خدا همیشه در امنیّت خداوندی است.
یونس یک نمونه عالی و بینظیر از کسی است که وقتی کلام خدا به او رسید، علیرغم تمام کج خلقی و کجرویی که داشت، امّا به جای رد کردن کلام خدا آن را با خود حفظ نمود و به همراه برد، و این باعث شد تا جان او پیوسته در امنیّت ساکن باشد.
این نمونه برای دارندگان کلام خدا نشانهای است تا در تلاطم و ناملایمات دنیا تحت هیچ شرایطی کلامی که به آنان رسید را خوار نسازند و رد نکنند چون همان کلام ضامن حیات و امنیّت آنان است.
یونس با همان کلام وارد شهر نینوا شد. کجا؟ نینوا! پایتخت قوم آشور؛ قومی به شدّت قدرتمند و دشمن خونریز یونس و قوم او. محال ممکن است یک شخصِ تنها، وارد قلب سرزمین دشمن خونی خود بشود و بر ضد آنان سخن بگوید و جان سالم به در ببرد. قوم اسرائیل به طور طبیعی مغضوب و در جفای قوم آشور بودند، حال یک شخص، تنها، به قلب دشمن زده و فرمان بر هلاکت آنان میدهد! به طور طبیعی یونس نمیبایست از آن جا، جان سالم به در میبرد.
امّا یونس با خود یک نشان داشت که از او در برابر هر چیزی حفاظت میکرد. او کلام خدا را با خود داشت. همان کلام در قلب دشمنان او ترس و خوف عظیم ایجاد کرد و آنان را به خاک افکند. این نماد کلیسای حقیقی خدا است که هیچ قدرتی بر آن استیلا ندارد. خداوند عیسی مسیح در خصوص کلیسای خاص خود میفرماید:«18… و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنّم بر آن استیلا نخواهد یافت» ( متّی 16 : 18 ).
مسیح کلام زندۀ خدا است؛ او آن صخرهای است که هیچ کس بر آن استیلا نمیتواند یافت؛ او تمام دارندگان کلام، خدّام، کلیسای برگزیده و خاص خود را بر روی خودش، کلام زندۀ خدا بنا میکند؛ و دیگر هیچ قدرتی بر آنان نمیتواند تسلّط بیابد.
آگاه باشید! اشتباه نکنید! داشتن علم به این، شما را در زمرۀ دارندگان کلام خدا قرار نمیدهد؛ نخیر؛ چنین تصوّری یک توهّم کاذب است! بسیاری را دیدم وقتی در کلیسا به میزانی از آگاهی میرسند در خود احساس رسالت و خدمتی میکنند، پس بیمحابا به هر سو حرکت میکنند و سخن میرانند، امّا در جریان عمل آنان شاهد نتایج کاملاً معکوسی هستیم و دچار لطمات شدیدی میشوند.
فریب نخورید! کلام خدا حسب یک وهم، تصوّر، تخیّل، دستور شبان یا مقام عالی رتبة یک کلیسا و حتّی معلومات دینی به کسی نمیرسد! کلام خدا فقط از سوی خداوند و در یک مکاشفه آسمانی و ماوراءالطبیعه، پس از تعمید روحالقدس که آن هم یک امر ماوراءالطبیعه است به کسی میرسد و بس.
یونس یک نمونۀ عالی از کسی است که کلام خدا را با خود دارد. او نمادی از مسیح و کلیسای برگزیده است. خیلی از کلیساها و شاید بتوان گفت اکثریّت کلیساها که امروزه در امنیّت و رفاه قرار دارند، شاید مدّعی آن باشند که چون کلام خدا را دارند، این همه امنیّت و رفاه را از خدا دارند. این یک اشتباه محض است. این با آموزههای در کتاب مقدّس کاملاً مغایر است.
به یاد داشته باشید که هیچگاه خود خداوند ما عیسی مسیح در چنین امنیّت و آرامشی نبوده؛ هیچ یک از رسولانش در چنین امنیّت و آرامشی نبوده؛ کلیسای حقیقی او از زمان پنطیکاست تا به امروز هرگز در چنین امنیّت و آرامشی نبودند؛ قوم خدا در تمام تاریخ بشری خود هرگز در چنین امنیّت و آرامشی نبودند؛ و حتّی وقتی به یونس نیز نگاه کنید او نیز در چنین امنیّت و آرامشی نبوده. این را کتاب مقدّس به روشنی به ما نشان میدهد از جفاهایی که پیوسته در طول تاریخ بر کلیسای حقیقی خداوند شده است.
لذا یقین بدانید هر کلیسایی که در چنین امنیّت و آرامشی هست قطعاً کلام خدا را با خود ندارد، چون اگر چنین بود طوفانهای سهمگین به آن میخورد و نهنگهای غول پیکر بر جانش تعرّض مینمودند. خداوند عیسی مسیح در خطاب به آنانی که با خود برادر میداند میفرماید: «13ای برادرانِ من، تعجّب مکنید اگر دنیا از شما نفرت گیرد» ( اوّل یوحنّا 3 : 13 ). مسیح و کلیسای او پیوسته زیر نفرت و دشمنی دنیا هستند.
پس میپرسید کلام خدا چگونه برای دارندۀ آن امنیّت دارد؟ در تمام تاریخ مکتوب در کتب مقدّس و نیز در ماجرای یونس میبینیم که وقتی تمام دنیا با تمام قدرت خود بر ضد دارندۀ کلام خدا، به جهت کشتن و آزار هجوم میآورد، کلام خدا محافظ آن است. این حفاظت خدا از تمام دشمنی و شرارتها است؛ نه زندگی آسوده با شرارتها.
«5و ملاّحان ترسان شده، هر کدام نزد خدای خود استغاثه نمودند و اسباب را که در کشتی بود به دریا ریختند تا آن را برای خود سبک سازند. امّا یونس در اندرون کشتی فرود شده، دراز شد و خواب سنگینی او را در ربود.6و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: ای که خفتهای، تو را چه شده است؟ برخیز و خدای خود را بخوان؛ شاید که خدا ما را به خاطر آورد تا هلاک نشویم.7و به یک دیگر گفتند: بیایید قرعه بیاندازیم تا بدانیم که این بلا به سبب چه کس بر ما وارد شده است؟ پس چون قرعه انداختند، قرعه به نام یونس در آمد.8پس او را گفتند: ما را اطّلاع ده که این بلا به سبب چه کس بر ما عارض شده؟ شغل تو چیست و از کجا آمدهای و وطنت کدام است و از چه قوم هستی» ( یونس 1 : 5 – 8 )؟
از آیۀ پنجمِ باب اوّلِ کتابِ یونس ملاّحانِ کشتیای که یونس سوار بر آن بود، به روی صحنه میآیند. این ملاّحان نمادی از آن دسته مردمی هستند که نه دارندۀ کلام خدا هستند و نه مخاطب کلام خدا؛ اینان کسانی هستند که در مسیر کلام خدا با آن همراه هستند و لاجرم از آن تأثیر میگیرند.کتاب به ما میآموزد که هیچ کس، گروه و ملّتی در دنیا نیست که وقتی در مجاورت کلام خدا قرار گیرد بتواند مستقل از آن و بدون تأثیریپذیری از آن به راه خود ادامه دهد.
همچنین به این دسته از مردم میآموزد که وقتی در مجاورت کلام خدا قرار گرفتن، چگونه کلام خدا برای آنان نیز میتواند خطرات مهلکی را به همراه داشته باشد، و نیز در چنین شرایطی چگونه میبایست رفتار کنند تا از هر غضب و بلایی در امان بمانند.
همیشه وقتی بلایی واقع میشود، همه سریعاً به دنبال رفع بلا هستند بدون آن که بخواهند از علّت ظهور آن بلا مطّلع شوند، مانند سواران کشتی که به محض بروز طوفان شروع به دور انداختن اثاث کشتی نمودند تا با سبک نمودن وزن کشتی مانع از غرق شدن آن و نهایتاً رهانیدن جان خود از طوفان گردند.
این عمل آنان برایشان جز زیان چیزی به همراه نداشت. برای هر امر و پدیدهای بزرگ و عجیب همیشه یک توضیح روحانی و آسمانی وجود دارد، چنان که پولس رسول نیز به این اشاره دارد: «12زیرا که ما را کُشتی گرفتن با خون و جسم نیست بلکه با ریاستها و قدرتها و جهانداران این ظلمت و با فوجهای روحانی شرارت در جایهای آسمانی» (افسسیان 6 : 12).
همیشه پس از زیانهای بسیار و نتیجه نگرفتن از عملکردهای انسانی است که شخص به دیدی روحانی توجّه میکند و به دنبال دلایل عجیب برای وقایع میگردد. ملاّحان وقتی نتیجة فکر و عملکردشان را بینتیجه دیدند، آنگاه بود که متوجّه یک اتّفاق عجیبی که در جوار آنان در جریان بود شدند، پس از تلاشهای بیثمر برای سبک کردن وزن کشتی بود که تازه دیدشان باز شده و با تعجّب دیدند که کسی در کشتی در آرامی و امنیّت خوابیده است؛ پس به سوی او رفتند و او را بیدار نمودند.
پس از گشوده شدن دید روحانی اوّلین چیزی که به چشم میآید، اتّفاق غیر معمول و معقول در پیرامون است؛ در محیط طوفانزا یک مکان امن و ساکن است که جلب نظر میکند نه افتادگان در طوفان؛ در تلاطمات آن چه استوار است غیر معقول میگردد؛ به هنگام تشویش آن چه بیمعنی است، آرامش است.
به یاد آورید زمانی را که طوفان به کشتیای که خداوند عیسی مسیح با شاگردانش در آن سوار بودند زد چه اتّفاقی افتاد؟ شاگردان اوّل با فکرهای انسانی خود پیش رفتند و بعد از این که نتیجه نگرفتند، تازه دید روحانی آنان باز شد و دیدند که خداوند در آن کشتی با آنان است و در گوشهای در آرامی و امنیّت و بدون دغدقه خوابیده؟ پس به سراغ او رفتند و او را از خواب بیدار کردند.
ماجرای یونس و طوفانِ دریا، سایهای بود از مسیح و شاگردانش بر روی دریا؛ همان گونه که ملاّحان برای نجات خود به سمت یونس، آن مرد آرام و خفته در امنیّت رفتند، شاگردان مسیح نیز به سمت خداوند که در آرامی و امنیّت خوابیده بود رفتند.
همان گونه که ملاّحان و سرنشینان کشتی طوفان زده میبایست یونس را به دریا به جهت مرگ میانداختند، تا طوفان برایشان آرام میشد، عیسی مسیح نیز میبایست به عالم اموات انداخته میشد تا طوفانِ مرگبارِ زندگیِ انسانها نیز آرام میگردید، و امروزه نیز هر شخصی برای رهایی از مرگ ابدی میبایست خداوند عیسی مسیح را به عوض جان خود به مرگ بسپارد تا به واسطۀ او نجات یابد. تمام دنیا تکرار همین است.
همان گونه که یونس پس از آن تا سه روز در شکم یک نهنگ غول پیکر که نماد مرگ بود فرو رفت، مسیح نیز بعد از آن سه روز در میان قبر قرار گرفت. و همان گونه که یونس پس از سه روز از شکم نهنگ نجات یافت، مسیح نیز پس از سه روز از شکم قبر خلاصی یافت.
سرنشینان کشتی یونس، نمادی از مردم در تلاطم دنیا هستند که پیوسته در ارتباط با کلام خدا و تأثیرات آن قرار میگیرند، امّا اگر وارد دید روحانی نگردند، در آن تلاطم و طوفان هلاک خواهند شد. خداوند پیوسته با مردم دنیا است تا به عنوان نجات دهنده وارد صحنه شود، او فقط منتظر آن است تا او را صدا بزنند، و تا زمانی که کسی او را نبیند و صدا نکند در آن طوفان مهیب زندگی درگیر خواهد بود.
همیشه کلام خدا و آن فیض عظیم و عجیب نجات خدا برای بشر، در میان انسانها بوده و هست، ولی متأسّفانه همیشه بسیاری نخواستند حتّی به آن توجّه کنند! چرا؟ چون هنوز درگیر تفکّرات انسانی و باورهای اشتباه خود هستند، تا به واسطۀ عمل عقل و فکرهای خود برای خود راه نجاتی بیابند! امّا هر تفکّر انسان بطالت و در انتها مرگ را به همراه خواهد داشت.
ملاّحان و سرنشینان کشتی، تا زمانی که دید روحانی آنان باز نشده بود و هنوز متوجّۀ یونس که حامل کلام خدا و در آرامی خفته نشده بودند، و هنوز در صدد رفع بلای طوفانِ دریا، از دریچۀ عقلانی و تلاش انسانی خود بودند، چیزی جز ضرر حاصل نکرده بودند.
کلام خدا که به یونس سپرده شده بود، با خود هلاکت و نابودی به همراه داشت، این کلام هلاکت برای نینوا بود، این کلام خود یونس و مردم نینوا و مردم مرتبط با مسیر کلام، یعنی سواران در کشتی را در بر میگرفت. دانستیم که این کلام، خود یونس را تا به شکم یک نهنگ غول پیکر که نماد مرگ بود فرو برد، امّا چون او دارندۀ کلام خدا بود و نه مخاطب آن، مرگ او را نتوانست دربر بگیرد.
و حال ملاّحان و سواران کشتی که نماد مردمِ در ارتباط با همان کلام بودند، نیز به خاطر وجود همان کلام در خطر مرگ قرار گرفتند! چنان که خود یونس نیز از این امر آنان را مطّلع ساخته: «12او به ایشان گفت: مرا برداشته، به دریا بیاندازید و دریا برای شما ساکن خواهد شد، زیرا میدانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد آمده است.»
حال از این جا به دقّت توجّه کنید! وقتی در ارتباط با کلام خدا خصوصاً وقتی آن کلام با خود بار هلاکت و نابودی به همراه دارد چه باید کرد تا از بلایای آن در امان بمانید؟! این وضعیّت اغلب مردم دنیا است.
ابتدا نیاز به یک دید روحانی است تا وقایع را از دریچۀ عقلانی بشری نگاه نکرد. مانند ناخدای کشتی که ناگهان در میان آن طوفان و وحشت با صحنهای غیر معمول مانند خوابیدن یونس در میان آن مهلکه و در آرامی مواجه میشود. و او چه میکند؟ اوّلین قدم و حرکت درست برای نجات و رهایی را بر میدارد! به نزد یونس، دارندة کلام خدا میرود و از او کمک و همراهی میخواهد.
«6و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: ای که خفتهای، تو را چه شده است؟ برخیز و خدای خود را بخوان؛ شاید که خدا ما را به خاطر آورد تا هلاک نشویم.» دقیقاً مانند کاری که شاگردان مسیح در میان طوفان کردند و او را که در آرامی و امنیّت در انتهای کشتی خوابیده بود، بیدار کردند: «25پس شاگردان پیش آمده، او را بیدار کرده، گفتند، خداوندا، ما را دریاب که هلاک میشویم» ( متّی 8 : 25 )!
همیشه یادتان باشد وقتی در چنین شرایطی افتادید تنها راه به سمت کلام خدا رفتن و با آن همراه شدن است، چون خداوند همراهان کلامش را محافظت میکند.
در بسیاری از مواقع وقتی کسی بین یک چند راهی گیر میکند، اتّخاذِ تصمیم و انتخاب درست برای آنان معمولاً غیر ممکن میگردد. این به کرّرات برای هر انسانی پیش میآید. کتاب مقدّس در تصمیمگیریها به ما میآموزد تا به مشورت خداوند برویم از آن جایی که او خدای مشیر و مشورت دهنده است. خوشا به حال آنان که به مشورت خداوند میروند و از او مشورت میگیرند زیرا در این صورت جای لغزش و اشتباهی هرگز برایشان نخواهد بود. امّا حقیقت امر این است که بسیاری توانایی داشتن یک ارتباط روحانی قوی دو طرفه با خداوند را ندارند، زیرا در میان درگیریهای دنیا با تلاشهای انسانی خود سخت درگیرند. پس چه باید کرد؟
ما در ادامه میبینیم که ملاّحان در چنین شرایطی قرعه انداختند و قرعه، انتخاب درست را به آنان نشان داد: «7و به یک دیگر گفتند: بیایید قرعه بیاندازیم تا بدانیم که این بلا به سبب چه کس بر ما وارد شده است؟ پس چون قرعه انداختند، قرعه به نام یونس در آمد.»
قرعه یک آموزۀ صحیح کتاب مقدّسی است. یادتان هست وقتی که رسولان به دنبال مقرّر کردن جایگزینی به جای یهودای اسخریوطی که سقوط کرده بود شدند اقدام به انداختن قرعه کردند؟: «23آنگاه دو نفر، یعنی یوسف مسمّی به بَرسَبا که به یوُستُس ملقّب بود و مَتیاس را برپا داشتند،24و دعا کرده، گفتند، تو ای خداوند که عارف قلوب همه هستی، بنما کدام یک از این دو را برگزیدهای25تا قسمت این خدمت و رسالت را بیابد که یهودا از آن باز افتاده، به مکان خود پیوست.26پس قرعه به نام ایشان افکندند و قرعه به نام مَتیاس برآمد و او با یازده رسول محسوب گشت» ( اعمال رسولان 1 : 23 – 26 ). در این جا کتاب مقدّس به ما میگوید که این قرعه مورد قبول خداوند قرار گرفت یا به عبارت صحیحتر خداوند این قرعه را انتخاب و تأیید فرمود.
در عهد عتیق پر است از صحنههایی که قومِ خداوند برای امور مختلف قرعه انداختند به عنوان مثال داوود در کتاب مزامیر اعلام میکند که خدا قرعۀ خاصان را قبول میکند: «5خداوند نصیبِ قسمت و کاسۀ من است. تو قرعۀ مرا نگاه میداری» ( مزامیر 16 : 5 ). و ایضاً سلیمان نیز در کتاب امثال اعلام میکند که حکم قرعه را خود خداوند تعیین میکند: «33قرعه در دامن انداخته میشود، لیکن تمامی حکم آن از خداوند است» ( امثال 16 : 33 ).
در رفتار ملاّحان و سرنشینان کشتی، ما با عالیترین شکل همراهی با کلام خدا مواجه میشویم. سرنشینان در کشتی به ذات اقدس الهی اعتقاد داشتند هر چند در شناخت آن به بیراهه رفته بودند، رفتار ناخدای کشتی به هنگام بیدار کردن یونس این مهم را نشان میدهد. و دیگر این که آنان به حضور زندۀ یهوه خدای اسرائیل نیز اعتقاد داشتند، از این روی وقتی یونس را شناختن و دانستند موضوع چیست در ابتدا جرأت نکردند به او تعرّض کنند و در صدد سالم رساندن کشتی به ساحل شدند.
«11و او را گفتند: با تو چه کنیم تا دریا برای ما ساکن شود؟ زیرا دریا در تلاطم همی افزود.12او به ایشان گفت: مرا برداشته، به دریا بیاندازید و دریا برای شما ساکن خواهد شد، زیرا میدانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد آمده است.13امّا آن مردمان سعی نمودند تا کشتی را به خشکی برسانند امّا نتوانستند زیرا که دریا به ضد ایشان زیاده و زیاده تلاطم مینمود.»
این باید برای هر ایماندار به خداوند آموزه باشد تا هرگز جرأت نکنند به خادمین مسح شدۀ خدا، حتّی اگر در او خطایی یافت کنند، معترض شده و در صدد سرکوب او برآیند. زیرا هر خدمتکار منصوب شده چنان که خود خداوند او را به هر امری گمارده است، دارای کلام خدا است و عزل و نصب، توبیخ و تشویق، برکت و لعنتِ او، تنها در اختیار خداوند است. چنان که داوود نیز با آن که شاؤل قصد جان او را کرده بود، ولی وقتی دو بار فرصت آن را یافت تا بر او هجوم برده و هلاکش کند، جرأت نکرد بر او که پادشاهِ مسح شدۀ خدا بود تعرّض نماید، بلکه با کمال احترام از او گذشت.
ملاّحان با آن که طوفان غضب خدا بر آنان بود امّا جرأت نکردند به حامل کلام خدا اهانت کنند. امّا آیا میبایست با آن کلام همراه نیز میشدند؟ قطعاً اگر آن کلام در مسیر مقرّر شدهاش بوده، بله، میبایست با آن همراه میشدند؛ امّا غضب خداوند به صورت طوفانِ سهمگین بر کشتی، گویایِ حرکت کلام در مسیر غیر تعیین شدهاش بوده.
هرگز خداوند تحمّل نمیکند کلامش در مسیری دیگر قرار بگیرد؛ کسانی که کلام خدا را بر میدارند و آن را با تعالیم کذب به مسیری غیر از آن چه خدا فرموده میبرند، در کلیسا یک شقاق و فرقة کجرو پدید میآورند که منتهی به غضب خدا میشود.
مرد دانا از غضب خدا پرهیز میکند. هرگز با کسی که کلام خدا را در جهت نادرستش به حرکت در میآورد نباید همراه شد. امّا نباید به کلام و حاملش بیحرمتی شود. برای دوری از غضب خداوند، فقط باید عامل غضب را، هر چه که باشد از خود دور کنید تا در مصیبتهای آن با او شریک نشوید.
یونس دقیقاً همین راهنمایی را به ملاّحان میکند: «11و او را گفتند: با تو چه کنیم تا دریا برای ما ساکن شود؟ زیرا دریا در تلاطم همی افزود.12او به ایشان گفت: مرا برداشته، به دریا بیاندازید و دریا برای شما ساکن خواهد شد، زیرا میدانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد آمده است.»
هوشیار باشید! فقط در یک جا نباید هرگز با خادم مسح شدۀ خدا که دارندۀ کلام او است همراه شد، و آن زمانی است که کلام خدا را در مسیری اشتباه حرکت میدهد. پس چه قدر هولناک خواهد بود، همراه شدن با سارقین کلام خدا و خادمین کاذبی که بدون مسح آسمانی در جایگاه خدمت قرار گرفتند و کلام خدا را به انحراف میبرند!
یونس به ما میآموزد که خادم حقیقی خدا حتّی اگر در مسیر اشتباه باشد، محال ممکن است تا مردم را فریب دهد یا برای توجیه عمل خود، امانتداری به کلام خدا را وا گذارد و با دروغ در صدد فریبکاری باشد. بدانید که همیشه و در هر حالی میتوانید به خادم مسح شده خداوند اعتماد کنید حتّی اگر خود او در اشتباه باشد؛ فقط نباید با او در مسیر اشتباه همراه شد. البتّه کاملاً ضروری است که پیش از هر اقدامی بفهمید که آن شخص آیا دارای مسحی آسمانی از خدا میباشد؟ یا نه، فقط او یک گماشته شده از سوی یک کلیسا یا یک مقام عالی رتبۀ کلیسایی است!
متأسّفانه بسیار شاهد آن بودم که برخی کلام خدا را بر میدارند و در جای کاملاً نادرستش به خورد کلیسا میدهند. کلام همیشه صحیح است، امّا استفادۀ نادرست از آن و در مسیر اشتباه به جریان انداختن میتواند مهلک باشد. هر مسیر اشتباهی منتهی به هلاکت است.
حال یونس کلام خدا را داشت و در مسیر اشتباه حرکت نمود و این، خشم خداوند را به همراه داشت. خدا همیشه همراه با کلامش است، لذا هیچ مسیر اشتباهی برای کلامش را تحمّل نمیکند. کلام خدا برای مردم نینوا بود و یونس مأمور آن بود تا آن کلام را به مردم نینوا برساند، امّا او آن را با خود حفظ نمود و به سمت تَرْشیش میبرد. پس چه شد؟ همراهان با کلام چه کاری باید میکردند؟ آنان باید مانع از به انحراف رفتن آن میشدند و آن را در لحظهای که فهمیدند به اشتباه میرود متوقّف میکردند. پس سرنشینان کشتی به نزد خدا دعا کردند و با احترام، یونس که عامل خشم خدا بود را از کشتی بیرون انداختند تا دریا برایشان آرام شد.
این کاری است که هر ایمانداری وقتی که بفهمد در مسیر نادرست کلام با آن همراه شده است باید بکند. باید عامل انحراف و آن کلام منحرف شده را از خود دور کند تا نجات یابد.این کاری است که هر ایمانداری، وقتی به شخص یا کلیسایی که مدّعی کلام خدا است بر بخورد باید بکند؛ در ابتدا باید مطمئن شود که آیا آن شخص یا کلیسا کلام خدا را در مسیر درستش به حرکت در میآورد یا نه؟! آنگاه اگر آشکار شد که کلام در مسیر درستش جریان ندارد، برای پرهیز از خشم خداوند باید آن را از خود دور نمایند.
مهم نیست حامل آن کلام چه قدر شخصیّت بزرگ مذهبی و یا چه کلیسایی باشد، مهم نیست در بالاترین سطوح الهیّاتی تحصیل کرده باشد، مهم نیست سخنوری توانا و پر طرفدار باشد، او قطعاً بزرگتر از یونس در عصر خود نیست؛ اگر یونس که حامل راستین کلام خدا بود و باید به دریا افکنده میشد تا سرنشینان کشتی نجات یابند، پس چه قدر مهمتر که چنین اشخاص کذبهای قطعاً باید بیرون انداخته شوند تا کلیسا نجات یابد.
هوشیار باشید! هرگاه کلام به مسیر اشتباه برود انتهای آن هلاکت خواهد بود. کلام باید به مسیر اصلی خود بازگردد، همان مسیری که در ابتدا بود. دقیقاً همان که در ابتدا بود. همان کلامی که در ابتدا به یونس نشان داده شده بود و یونس پس از آن که از شکم آن ماهی عظیمالجثّه بیرون آمد به آن سمت حقیقی قرار گرفت.
به ماجرای یونس زمانی که یونس کلام خدا را به نینوا میرساند و در شهر اعلام میکند توجّه کنید: «1پس کلام خداوند بار دوّم بر یونس نازل شده، گفت:2برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و آن وعظ را که من به تو خواهم گفت به ایشان ندا کن.3آنگاه یونس برخاسته، بر حسب فرمان خداوند به نینوا رفت. و نینوا بسیار بزرگ بود که مسافت سه روز داشت.4و یونس به مسافت یک روز داخل شهر شده، به ندا کردن شروع نمود و گفت: بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد.5و مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و روزه را ندا کرده، از بزرگ تا کوچک پلاس پوشیدند.6و چون پادشاه نینوا از این امر اطّلاع یافت، از کرسی خود برخاسته، ردای خود را از بر کند و پلاس پوشیده، بر خاکستر نشست.7و پادشاه و اکابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در دادند و امر فرموده، گفتند که مردمان و بهایم و گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند.8و مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزد خدا به شدّت استغاثه نمایند و هر کس از راه بد خود و از ظلمی که در دست او است بازگشت نماید. 9کیست بداند که شاید خدا برگشته، پشیمان شود و از حدّت خشم خود رجوع نماید تا هلاک نشویم؟10پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند، آنگاه خدا از بلایی که گفته بود که به ایشان برساند پشیمان گردید و آن را به عمل نیاورد.»
در این واقعه شدّت محبّت و بخشش خدا را میتوان دید، که چگونه او تحت تأثیر عمل درست از غضب خود خواهد برگشت. این یک آموزۀ بسیار بزرگ برای مغضوبین خدا است تا بیاموزند که چگونه میتوانند حتّی وقتی مورد خشم و غضب خدا قرار گرفتند ولی باز راهی برای بخشش و رحمت خدا برایشان وجود دارد.
به این آیات خوب توجّه کنید! دقّت کنید! چه اتّفاقی افتاد؟ اوّل از همه به نینوا دقّت کنید! آن یک شهر بسیار بزرگ و وسیع بود. کتاب مقدّس در ابتدا قبل از این که از مسافت صحبتی کند میفرماید که یونس «3… بر حسب فرمان خداوند به نینوا رفت …» پس یونس پس از پیاده شدن به خشکی به نینوا رفت، او چه قدر طول کشید که رسیده باشد؟ کتاب مقدّس در خصوص این مدّت هیچ زمانی را به خواننده نمیگوید.
امّا پس از رسیدن یونس به نینوا است که میگوید: «… و نینوا بسیار بزرگ بود که مسافت سه روز داشت …» بله دقیقاً میگوید که نینوا بسیار بزرگ بود، امّا چه قدر بزرگ؟ به چه اندازه؟ نینوا آن قدر بزرگ بود که از ورود به آن و عبور و خروج از دیگر سوی آن سه روز زمان ببرد. این سه روز، مدّت زمان مسافت بین یافا تا نینوا نیست که کتاب میگوید، بلکه مدّت زمان عبور از منطقۀ نینوا است. کتاب با بیان این گونه، داشت از بزرگی نینوا حکایت میکرد.
بعد چه شد؟ آیا یونس این مدّت سه روزه را یک روزه طی نمود؟ نخیر! به آیه اگر خوب دقّت کنید و صحیح بخوانید خواهید دید که میگوید: «4و یونس به مسافتِ یک روز داخل شهر شده، …» یعنی یونس این مسیر سه روزۀ عبور از نینوا را طی نکرد، بلکه از ابتدای ورود و داخل شدن به نینوا، به مسافت یک روز راه را پیمود و آنگاه ایستاد و «… به ندا کردن شروع نمود و گفت: بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد.»
یونس یکّه و تنها وارد قلب سرزمینی میشود که مردم آن همیشه قوم او را مورد تاخت و تاز و غارت قرار میدادند و از دشمنان خونی آنان محسوب میشدند. و حال او در آن سرزمین بود و آنان را مخاطب کلام خدا قرار داده و به بدترین سخن برای آنان اعلام به هلاکت آن سرزمین پس از چهل روز را نمود.
طبیعتاً باید مردم آن سرزمین بر او یورش میآوردند و او را هلاک میکردند امّا چنین نکردند! بلکه با شنیدن چنین اعلامی: «5مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و روزه را ندا کرده، از بزرگ تا کوچک پلاس پوشیدند.» یونس حامل کلام خدا بود، کلام خدا با او بود، همان کلام از او محافظت میکرد؛ امّا این واقعه به ما چیزهای دیگری را نیز میفهماند.
معلوم میگردد که یونس در عصر خود آن قدر شخصیّت بزرگی بوده که ابهت او، وقتی که شروع کرد به ندا برای هلاکت قومی که در عصر و زمان خود بزرگترین و قدرتمندترین اقوام روی زمین بودهاند، آنان را به لرزه درآورده باشد، تا به حدی که همۀ مردمان نینوا از بزرگ تا کوچک به کلام خدا ایمان آورده و با پوشیدن پلاس و ناله و روزه به حضور خدا به خاک افتادند.
این عمل تنها از سوی مردم آن شهر صورت نگرفت بلکه: «6چون پادشاه نینوا از این امر اطّلاع یافت، از کرسی خود برخاسته، ردای خود را از بر کند و پلاس پوشیده، بر خاکستر نشست.7و پادشاه و اکابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در دادند و امر فرموده، گفتند که مردمان و بهایم و گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند.8و مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزد خدا به شدّت استغاثه نمایند و هر کس از راه بد خود و از ظلمی که در دست او است بازگشت نماید.9کیست بداند که شاید خدا برگشته، پشیمان شود و از حدّت خشم خود رجوع نماید تا هلاک نشویم؟»
این جا با یکی از عجیبترین وقایع تاریخ جهان مواجه میشویم! بزرگترین و قدرتمندترین و جبّارترین قوم جهان در آن زمان وقتی کلام خدا را میشنوند، از کوچکترین شخص تا والا مقامترین آن سرزمین ابتدا به کلام خدا ایمان آوردند و بلافاصله از راه ظلم خود و همة آن چیزهایی که باعث خشم خدا گردیده بود توبه کرده و با استغاثه و روزۀ شایسته منزلت و عزّت خود را ترک نمودند و همه با جامۀ پلاسین بر تن به خاک افتادند و به امید بخشش خدا در همان حال ماندند.
آیا حقیقتاً تا کنون اندیشیدهاید که این چه حکمتی بود که در نزد مردم نینوا بود؟ چگونه آنان طریق درست را دریافتند که در مقابل حدّت خشم خدا چگونه باید فروتنی کنند؟ این قوم سرکش در مقابل کلام خدا اصالت پلید خود را وا گذاشتن و مانند قوم خدا رفتار نمودند! به خاکستر افتادند و موجودیّت و ظواهر خود را رها کردند، هر چیزی که آنان را به شباهت زمانی که مغضوب خدا بودند را از خود دور ساختند، برای خود چهرهای دیگر و کرداری دیگر پیش گرفتند، و به سمت و نامی درست با درد و رنج و با توبه و روزه فروتنی خود را به خدا ابراز داشتند.در حرکت آنان چه چیزهایی دیده میشود؟
اوّل ایمان به کلام خدا؛ این مهمترین نکته است، ایمان عدالت میآورد و عادل به ایمان زیست میکند؛ مردم نینوا مانند مردم زمان نوح و سدوم نسبت به کلام خدا یاغی نماندند بلکه به آن ایمان آوردند، این اوّلین اقدام صحیح آنان بود.
دوّم جایگاه و عزّت و نام و آوازۀ خود را ترک کردند، یعنی از آن چه ناپسند و باعث غضب خدا گردیده بود را سریعاً از خود دور ساختند و به حقیرترین شکل، خود را در حضور خدا حاضر ساختن، به عبارتی خود را تقدیس نمودند و با روزه و گریه و استغاثه به شباهت قوم خدا درآمدند.
سوّم همۀ این امور را با امید به خدا به انجام رساندند. با آن که قومی شقی بودند امّا از محبّت و بخشش خدا آگاه بودند و با امید به بخشش او به سوی او توبه و بازگشت نمودند. امید انسان را از سختیها و مصیبتها عبور میدهد، امید یک ایماندار را تا به ملکوت استوار میدارد، خدا هرگز کسی را که به او امید و اعتماد دارد را خجل نخواهد ساخت.
در ادامه میخوانید که: «10پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند، آنگاه خدا از بلایی که گفته بود که به ایشان برساند پشیمان گردید و آن را به عمل نیاورد.» این یکی از خصوصیّات خدا است! حکم او هرگز شامل توبه کنندگان و بازگشت کنندگان از راههای زشت و رو به موت نمیشود، شخص توبه کننده مانند برف در حضور خدا طاهر خواهد بود و هرگز خدا، غضب خود را بر طهارت نخواهد ریخت. مردم نینوا با ایمان به کلام خدا و طاهر ساختن خود از زشتیها و با توبه به امید بخشش خدا با انجام عملی فروتنانه غضب خدا را از روی خود برگرداندند.
حکایت مردم نینوا نمونهای جالب از آن دسته مردمی است که مخاطب کلام خدا قرار گرفتهاند و تیر غضب خدا به سوی آنان روانه شده است، امّا با انجام عمل درست هلاکت را به رحمت و بخشش خدا تبدیل کردند. این یک درس بسیار بزرگ برای کم ایمانان و ناامیدان است که بدانند هرگز تا زمانی که زنده هستند دیر نشده و فرصت دارند.
. حکایت مردم نینوا، ستمکارترین و جبّارترین قوم روی زمین که توانستند غضب خدا را به رحمت و بخشش او تبدیل کنند، بزرگترین درس برای هر فرد گناهکاری است تا بداند، که تا زمانی که زنده است فرصت برای توبه و بازگشت و دریافت رحمت و بخشش خدا دارد.
خود خداوند میفرماید: «21و اگر مرد شریر از همۀ گناهانی که ورزیده باشد بازگشت نماید و جمیع فرایض مرا نگاه داشته، انصاف و عدالت را به جا آورد او البتّه زنده مانده، نخواهد مرد.22تمامی تقصیرهایی که کرده باشد به ضد او به یاد آورده نخواهد شد بلکه در عدالتی که کرده باشد زنده خواهد ماند.23خداوند یهوه میفرماید: آیا من از مردن مرد شریر مسرور میباشم؟ نی بلکه از این که از رفتار خود بازگشت نموده، زنده ماند» ( حزقیال 18 : 21 – 23 ).
برای رهایی از غضب خدا فقط باید از آن چیزی که هستید، آن چیزی که باعث غضب خدا شده، بازگشت و تغییر ماهیت بدهید، و این جز با ایمان آوردن به کلام خدا شروع نمیشود و پس از آن باید از تمام آن سیاهی و جامۀ ظلمی که بر تن کردید، تقدیس شوید و جامهای فروتن و توبهگر بر خود بگیرید و با امید به بخشش خداوند در انتظار بمانید تا او شما را از خاکستر بلند نماید.
در طوفان نوح خداوند جهان را با آب هلاک نمود. هرگز اشتباه نکنید! به خاطر شرارت مردم دنیا نبود؛ نخیر! شرارت مردم زمان نوح، به خاطر گناهکاری و دوری از خدا نبود بلکه فقط حاصلِ یک عمل مجرمانۀ بسیار سنگین و نابخشودنی در نزد خدا بود، دقیقاً همان کاری که آدم در باغ عدن کرد! این در کتاب مقدّس مکتوب است؛ به کتاب پیدایش نگاه کنید.
«1و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولّد گردیدند،2پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن میگرفتند.3و خداوند گفت: روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایّام وی صد و بیست سال خواهد بود» ( پیدایش 6 : 1 – 3 ).
پسران خدا! درست است! باعث غضب خدا پسران خدا بودند. آنان چه کار کردند؟ دقیقاً همان کاری که آدمِ اوّل در باغ عدن کرد! آدم، اوّلین پسر خدا بر روی زمین بود که سلطنت بر روی زمین به او سپرده شده بود، و پس از او خداوند پسران دیگری بساخت.
آدم چه کار کرد؟ به حوّا پیوسته و با او آمیزش کرد، پس هر دو ملعون شده و مرگ را برای خود و تمام نسلشان به میراث گذاشتند؛ عمر بشر که برای زندگی ابدی خلق شده بود به چند صد سال کاهش یافت. و حال پس از گذشت قرنها، سایر پسران خدا نیز چه کار کردند؟ دقیقاً همان کار، و از دختران آدمیان برای خود همسران گرفتند و این عملِ آنان دیگر همهگیر شده بود، این عمل خدا را پسند نیامد.
پسران خدا نمیبایست مانند آدم به هیچ زنی میپیوستند و از این طریق فرزندانی حاصل میکردند. نکاح در ارادۀ خدا نبود. خدا تمام پسران خود را از خاک زمین میسرشت. ارتباط جنسی برای تولید مثل، همان آموزه و حکمت شیطان بود که در باغ عدن به خورد حوّا و آدم داده شده بود. و نسل آدم را از مسیر ارادۀ خدا خارج کرده بود، و حال پس از گذشت قرنها سایر پسران خدا نیز دقیقاً همه همان کار را کردند.
ازدواج طریق خدا برای ازدیاد نسل نبود، حوّا زوجۀ آدم نبود او تنها معاونی برای او بود، این را کتاب مقدّس به ما میگوید؛ دقیقتر بنگرید! به آسمان خدا نگاه کنید، فرشتگان پیش از انسان خلق شده بودند و آنان نکاح نمیکنند، باز دقّت کنید! زمین نیز جزئی از آسمان خدا است، آدم و پسران خدا همه در ابتدا مذکّر خلق شدند و هیچ زنی از خاک زمین سرشته نشده بود، ما هیچ کجای کتاب مقدّس عبارت دختران خدا را نمیبینیم، چرا؟ چون آدم به صورت خدا خلق شده بود، خدا هم زوجه ندارد و حتّی وقتی خدا جسم پوشید و به صورت انسانی یعنی عیسی مسیح بر روی زمین آمد هم زوجهای اختیار نکرد. دقیقاً همان حکم آسمان مشمولِ زمین هم میباشد.
حال باز کتاب مقدّس به ما یادآور میشود که در ابدیّت مانند فرشتگان خواهیم بود و نکاحی نیست: «24عیسی در جواب ایشان گفت، آیا گمراه نیستید از آن رو که کتب و قوّت خدا را نمیدانید؟25زیرا هنگامی که از مُردگان برخیزند، نه نکاح میکنند و نه منکوحه میگردند، بلکه مانند فرشتگانِ در آسمان میباشند» ( مرقس 12 : 24 – 25 ).
آیا پاسخی که خداوند عیسی مسیح در خطاب به سخن شاگردانش گفته بود را به یاد میآورید: «10شاگردانش بدو گفتند، اگر حکم شوهر با زن چنین باشد، نکاح نکردن بهتر است!11ایشان را گفت، تمامی خلق این کلام را نمیپذیرند، مگر به کسانی که عطا شده است.12زیرا که خَصیها میباشند که از شکم مادر چنین متولّد شدند و خصیها هستند که از مردم خصی شدهاند و خصیها میباشند که به جهت ملکوت خدا خود را خصی نمودهاند. آن که توانایی قبول دارد بپذیرد» ( متّی 19 : 10 – 12 ). خصوصاً به این نکتۀ کلامش دقّت کنید: «خصیها میباشند که به جهت ملکوت خدا خود را خصی نمودهاند.» اوه! بله، منظور خداوند از این خصیها به طور قطع خواجه شدگان جسمی نیستند، بلکه ختنه شدگان در روح هستند که برای ملکوت خدا خود را ختنۀ روحانی ساختند.
و حال در ادامه، چه شد؟ نکاح که در ارادۀ خدا نبود از آدم شروع شد و تا به تمام پسران خدا خاتمه یافت و آنگاه بود که تمام قوم خدا فاسد شدند: «1و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولّد گردیدند،2پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن میگرفتند. …12و خدا زمین را دید که اینک فاسد شده است، زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند.13و خدا به نوح گفت: انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین به سبب ایشان پر از ظلم شده است. و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت» ( پیدایش 6 : 1 – 13 ).
از بیان مختصر این واقعه فقط قصد آشکار شدن یک موضوع بود و آن این که خدا جهان را به خاطر شرارت بشر هلاک نکرد، بلکه به دلیل گناه و شرارت فرزندان خود. فرزندان یعنی کسانی که بدون واسطة دیگری به دنیا آمده باشند، و در این جا فرزندان خدا یعنی آنانی که مانند آدم خلق شده بودند، به عبارتی از خاک زمین سرشته شده بودند.
آدم اوّلین انسان خلق شده از خاک زمین بود و پس از آن خدا انسانهای دیگری را نیز از خاک زمین بسرشت و به وجود آورد که همگی ذکور بودند و در میان آنان زنی یافت نمیشد. اوّلین و تنها زن ساخته شده حوّا بود که از استخوانی از آدم گرفته شد و خدا به صورت یک زن به وجود آورد؛ حوّا مانند آدم و سایر پسران خدا از خاک زمین گرفته نشد؛ او یک محصول فرعی بود که از آدم بیرون آمده بوده.
خدا همیشه به قوم خود نگاه میکند و هر قوم دیگری را فقط در ارتباط با قوم ملوکانۀ خودش برکت یا لعنت میدهد. در سرتاسر کتاب مقدّس و روایات مکتوب در آن که شمار آنها بسیار است، دقیقاً و کاملاً این حقیقت مشهود و بیان شده است. او با اعمال اقوام دیگر تا روز داوری کاری ندارد و آنان را حرامزادگان میداند: «6زیرا هر که را خداوند دوست میدارد، توبیخ میفرماید و هر فرزندِ مقبول خود را به تازیانه میزند.7اگر متحمّل تأدیب شوید، خدا با شما مثل با پسران رفتار مینماید. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تأدیب نکند؟8لیکن اگر بیتأدیب میباشید، که همه از آن بهره یافتند، پس شما حرامزادگانید نه پسران» ( عبرانیان 12 : 6 – 8 ).
حال در واقعۀ طوفان نوح باز سه گروه مشهود است، در گروه اوّل نوح را داریم که دارندۀ کلام خدا و موافق ارادۀ خدا بود؛ در گروه دوّم مسافران کشتی نوح یعنی همسر و سه پسر و سه عروس او را داریم که در ارتباط با کلام خدا قرار داشتند؛ و در گروه سوّم پسران خدا و مردم دنیا را داریم که فاقد کلام خدا، و مخاطب خدا برای غضب و هلاکت بودند.
گروه اوّل نوح بود که چون در ارادۀ خدا حرکت میکرد نجات یافت، گروه دوّم خانواده نوح یا سواران کشتی بودند که چون نوح در ارادۀ خدا داشت حرکت میکرد و آنان نیز با او همراه شده بودند نجات یافتند؛ امّا گروه سوّم که پسران خدا و مردم دنیا بودند چون به کلام خدا مطیع نشده بودند همه هلاک شدند.
این اوج خشم خدا بر بشر بود که به نوح فرمود: «13… انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین به سبب ایشان پر از ظلم شده است. و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت.» در زمان نوح مخاطبین کلام خدا نتوانستند از خشم و عذاب خدا نجات یابند و همه هلاک شدند. و این به عنوان بزرگترین فاجعۀ تاریخ بشری تا به امروز مکتوب گردیده است.
در زمانی که ابراهیم و لوط قصد جدا شدن از یک دیگر را کردند و لوط راه سدوم را در پیش گرفت در حقیقت قوم خدا به دو شقه منقسم شد. «12ابرام در زمین کنعان ماند، و لوط در بلاد وادی ساکن شد، و خیمه خود را تا سدوم نقل کرد.13لیکن مردمان سدوم بسیار شریر و به خداوند خطاکار بودند» ( پیدایش 13 : 12 – 13 ).
دقّت کنید پیش از آن که لوط وارد سدوم شود کتاب مقدّس میگوید که آنان مردمی بسیار شریر و گناهکار نسبت به خداوند بودند، امّا خداوند تا آن زمان قصد هلاکت آنان را نداشت. ولی با ورود لوط از قوم خدا به آن سرزمین شرایط از دیدگاه خداوند شروع به تغییر کرد چون لوط و اهل او برای خدا مهم بودند.
لوط در زمان جدایی از ابراهیم به مانند او دارای افراد و اموال بسیاری بود به حدی که زمین گنجایش همۀ آنها را با هم نداشت. دقّت کنید! لوط تنها خودش و خانوادهاش نبود، بلکه با او جمعیّت بسیاری که از قوم خدا محسوب میشدند همراه بود که وارد سدوم گردیدند: «5و لوط را نیز که همراه ابرام بود، گلّه و رمّه و خیمهها بود.6و زمین گنجایش ایشان را نداشت که در یک جا ساکن شوند زیرا که اندوختههای ایشان بسیار بود، و نتوانستند در یک جا سکونت کنند» ( پیدایش 13 : 5 – 6 ).
و حال پس از چندین سال وقتی خداوند با دو فرشتۀ همراه خود در بلوطستان ممری با ابراهیم ملاقات میکند تا پس از آن جا، دو فرشتۀ خود را برای هلاکت سدوم بفرستد، در گفتگوی خداوند با ابراهیم یک حقیقت بزرگ آشکار میشود. آن حقیقت چیست؟ میدانید که لوط با جمعیّتی بسیار وارد سدوم شد، امّا در ادامه چه شد؟ تمام آن قوم با سدوم درآمیخته شد و به شرارت کشیده شد تا جایی که خداوند به ابراهیم گفت که حتّی اگر دَه عادل در آن شهر باشد آن جا را نخواهد زد. به گفتگوی ابراهیم با خداوند دقّت کنید.
«23و ابراهیم نزدیک آمده، گفت: آیا عادل را با شریر هلاک خواهی کرد؟24شاید در شهر پنجاه عادل باشند، آیا آن را هلاک خواهی کرد و آن مکان را به خاطر آن پنجاه عادل که در آن باشند، نجات نخواهی داد؟25حاشا از تو که مثل این کار بکنی که عادلان را با شریران هلاک سازی و عادل و شریر مساوی باشند. حاشا از تو! آیا داور تمام جهان، انصاف نخواهد کرد؟26خداوند گفت: اگر پنجاه عادل در شهر سدوم یابم، هر آینه تمام آن مکان را به خاطر ایشان رهایی دهم.27ابراهیم در جواب گفت: اینک من که خاک و خاکستر هستم، جرأت کردم که به خداوند سخن گویم.28شاید از آن پنجاه عادل، پنج کم باشد. آیا تمام شهر را به سبب پنج، هلاک خواهی کرد؟ گفت: اگر چهل و پنج در آن جا یابم، آن را هلاک نکنم.29بار دیگر بدو عرض کرده، گفت: هرگاه در آن جا چهل یافت شوند؟ گفت: به خاطر چهل آن را نکنم.30گفت: زنهار غضب خداوند افروخته نشود تا سخن گویم. شاید در آن جا سی پیدا شوند؟ گفت: اگر در آن جا سی یابم، این کار را نخواهم کرد.31گفت: اینک جرأت کردم که به خداوند عرض کنم. اگر بیست در آن جا یافت شوند؟ گفت: به خاطر بیست آن را هلاک نکنم.32گفت: خشم خداوند، افروخته نشود تا این دفعه را فقط عرض کنم، شاید ده در آن جا یافت شوند؟ گفت: به خاطر ده آن را هلاک نخواهم ساخت» ( پیدایش 18 : 23 – 32 ).
اوه! از آن همه قوم فرا خوانده شده به همراه ابراهیم از بابل، حتّی به اندازۀ ده نفر در سدوم عادل یافت نشد. همه فاسد شده و شرارت میورزیدند، از این روی خشم خداوند بر ضد سدوم که قوم خدا را به فساد و شرارت کشیده بودند افروخته گردید.
پس دو فرشته کاملاً در کالبد انسانی حامل پیغام خدا برای اجرایی نمودن هلاکت سدوم نازل شدند. این دو فرشته جسم انسانی گرفتند؛ کتاب این را اثبات میکند به سه دلیل: اوّل آن که، دیده میشدند، از آن جهت که جسمی بر خود داشتند و گر نه به دیدۀ چشم قابل رؤیت نبودند و میبایست در رؤیا آشکار میشدند، امّا به دیدۀ ابراهیم و اهل خانۀ او و تمام اهالی شهر سدوم آمدند. دوّم آن که خوردند و آشامیدند مانند یک انسان. سوّم آن که مردم سدوم به آنان قصد تعرّض داشتند از آن جهت که بسیار نیکو منظر بودند و کالبدی انسانی داشتند.
حال در این واقعه نیز ما دو فرشته را داریم که دارندۀ کلام خدا، و موافق ارادۀ خدا بودند؛ لوط و خانوادهاش را داریم که مردمی بیطرف، ولی در ارتباط با کلام خدا بودند و با آن همراه شدند؛ و مردم سدوم را داریم که فاقد کلام خدا، و مخاطب خدا برای هلاکت بودند.
باز گروه اوّل که فرشتگان خدا و دارندۀ کلام خدا بودند را میبینیم که هیچ کس نتوانست به آنان تعرّض نماید و همۀ متعرّضان به آنان ( اهالی شهر ) کور شدند؛ در دستۀ دوّم یعنی همراه شدگان با کلام خدا زن لوط و دو داماد او بودند که هلاک شدند، دامادهای او کلام خدا را از ابتدا به تمسخر گرفته و با آن همراه نشدند و در همان سدوم هلاک شدند و زن لوط که در نیمۀ راه وقتی به عقب برگشت و در حسرت زندگی گذشتۀ خود به سدوم نگاه کرد از عقبِ نگاهِ خود هلاک شد، این واقعه یک اخطار بود تا بدانید که در هر دستهای که باشید امکان تغییر مسیر برای حیات یا هلاکت وجود دارد. و باز دستۀ سوّم، مخاطبان کلام خدا یا همان مردم سدوم بودند که بالکل هلاک شدند.
طوفان نوح و هلاکت سدوم دو نمونه از خشم خداوند بود برای کسانی که مخاطب خدا برای هلاکت قرار گرفتند و همه هلاک شدند.
در انتهای روز ششم و زمان آخر است که این بار تمامی چهار گوشۀ دنیا هلاک خواهد شد. این بار نیز به عظمت و گستردگی زمان نوح خواهد بود ولی نه با آب، بلکه با آتش و گوگرد آن گونه که پطرس رسول شهادت میدهد: «3و نخست این را میدانید، که در ایّام آخر مُستَهزئین با استهزا ظاهر خواهند شد، که بر وفق شهوات خود رفتار نموده،4خواهند گفت، کجا است وعدۀ آمدن او؟ زیرا از زمانی که پدران به خواب رفتند، هر چیز به همین طوری که از ابتدای آفرینش بود، باقی است.5زیرا که ایشان عمداً از این غافل هستند، که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود، و زمین از آب و به آب قائم گردید.6و به این هر دو، عالمی که آن وقت بود در آب غرق شده، هلاک گشت.7لیکن آسمان و زمین الآن به همان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکتِ مردم بیدین نگاه داشته شدهاند» ( دوّم پطرس 3 : 3 – 7 ).
باز برای این بلای آخر پای قوم خدا در میان است. این بار نیز مانند زمان نوح که همۀ پسران خدا به مانند آدمیان شدند و شرارت ورزیدند و تمام دنیا هلاک شد. در زمان آخر نیز تمام کلیساها در سرتاسر دنیا به رنگ دنیا در خواهند آمد، به رسوم امّتها رفتار خواهند نمود، خدایان غیر را تکریم خواهند نمود و دهها رجاسات دیگر را وارد کلیسا خواهند نمود که خداوند از آنها نفرت دارد، آن قدر خطا و شرارت خواهند ورزید و خداوند تمام دنیا را هلاک خواهد نمود.
آنانی را که پطرس، به پدران استناد کرده چه کسانی هستند؟ امّتها که استناد به پدران ندارند! این قوم خدا است که به پدران استناد میکنند. کتاب مقدّس در ارتباط با قوم است که دائما به پدران استناد میکند. اصولاً سخن پطرس نیز با قوم بود و نه امّتها.
کلیساها در زمانهای آخر از مسیر کتاب مقدّس خارج شده و به سمت علوم انسانی و طب روی آوردند! عطایا و قوّتها را آن قدر خوار نمودند که دانشگاههای اخراج دیو با آموزههای خرافی تأسیس کردند! کلام خدا را خوار شمردند و اختیار را از خداوند برای تعیین رسولان و انبیا و شبانان و معلّمین و مبشّرین گرفته و دانشگاههای الهیّاتی تأسیس نمودند و به جای روحالقدس آنانند که کشیشان و معلّمین و … به درون کلیساها صادر میکنند!
از زیر سایۀ نام خداوند عیسی مسیح خارج شده و نامهای کفر آمیز دیگر بر خود گرفته و به فرقههای متعدّد تقسیم شدهاند. در پوشش و آرایش و سبک زندگی نمونههای مردان و زنان با ایمان کتاب مقدّسی را رها کرده و هم شکل مردم دنیا شدند! دهها آموزه و خرافات را وارد بدنه کلیسا نمودند و صدها رسوم کفر آمیز و اعتقادات کاذب و نمادهای دروغین را برای کلیساها ساختند!
و حال چه خواهد شد؟ خداوند کلیسای بدون لکّه و عروس برگزیدۀ خود و تمام خفتگان در مسیح که در دستۀ اوّل هستند و دارندۀ کلام خدا میباشند را به آسمان خواهد برد و نجات خواهد داد، و تمامیّت دنیا که باعث فساد کلیساها شده را به همراه تمام تشکّلات و فرقههای شکل گرفته بر پایۀ دنیا را خواهد زد؛ دقیقاً مانند زمان نوح؛ و مسافران به جا مانده از صعود به آسمان یعنی آن باکرههای نادان، که در ارتباط با کلام خدا خواهند ماند و جذب فرقهها نمیشوند و تا آخر در ایمان به نام خداوند عیسی مسیح با تمام جفاها خواهند ماند، مانند مسافران کشتی که همراه یونس بودند نجات خواهد داد.