موسی دو لوح شریعتی که صنعت دست خدا بود را شکست. آیا موسی کار درست را انجام داد که لوحها را شکست یا خیر، گناه نمود؟
آموزۀ کتاب مقدّس:”خدا همیشه از هر چیزی که نفرت داشته، یا مکروه داشته، یا از آن خشنود بوده را به روشنی در کلام مقدّس خود و کتب مقدّس نگاشته شده بیان نموده. خدا خودش مفسّر خویش است همیشه در مقابل گناه واکنش نشان داد و عقوبت رسانده و همیشه هر نیکویی که مورد نظر او بوده را تأیید و جزا داده است.
ملاک برگرفتن آموزۀ درست از روایات کتاب مقدّس از دو طریق است: یا کلام مستقیم خدا در خصوص آن موضوع؛ یا واکنش و برخورد مستقیم خدا بر چنین وقایعی. هر توضیح و تفسیری که خدا بدان اشاره نکرده و یا در رفتارش نشانی بر تأیید و نفی آن نمیتوان یافت، یک آموزۀ ضد کتاب مقدّسی است.”
در خصوص این روایت، در هیچ کجای کتاب مقدّس، از اوّلین کتاب تا به آخرین، هیچ اشارهای به خطاکار بودن یا درست عمل کردن موسی از دیدگاه خداوند نشده؛ حتّی در قبال این عملکرد موسی هیچ واکنشی از سوی خداوند بر ضد موسی و یا تشویق او دیده نمیشود؛ در صورتی که در سرتاسر کتاب مقدّس پر است از روایاتی که کلام یا واکنش خدا در آن خصوص کاملاً آشکار نشان داده شده است.
در همین روایت، در آیات بعدی، خشم خدا که بر قوم افروخته شده بود را میبینید که چگونه فرمان بر هلاکت میدهد، امّا هیچ واکنشی مبنی بر شکسته شدن دو لوح شریعت توسّط موسی نشان نمیدهد: «26آنگاه موسی به دروازۀ اردو ایستاده، گفت: هر که به طرف خداوند باشد، نزد من آید. پس جمیع بنیلاوی نزد وی جمع شدند.27او بدیشان گفت: یهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: هر کس شمشیر خود را بر ران خویش بگذارد، و از دروازه تا دروازۀ اردو آمد و رفت کند، و هر کس برادر خود و دوست خویش و همسایۀ خود را بکشد.28و بنیلاوی موافق سخن موسی کردند. و در آن روز قریب سه هزار نفر از قوم افتادند.29و موسی گفت: امروز خویشتن را برای خداوند تخصیص نمایید حتّی هر کس به پسر خود و به برادر خویش؛ تا امروز شما را برکت دهد» ( خروج 32 : 26 – 29 ).
نظیر چنین واکنشهایی را بسیار در کتاب مقدّس میبینید؛ مانند اتّفاقی که برای قورح و اهل خانه و همراهان او افتاد. ( رجوع شود به کتاب اعداد باب 16 ).
در سرتاسر کتاب مقدّس پر است از نمونههایی که خداوند نسبت به وقایع واکنش نشان داده، و یا پر است از مکروهات و مواردی که خدا اعلام نموده از آنها نفرت دارد؛ و نیز موارد بسیاری که خداوند در خشنودی خود برای عاملین آنها خوشا به حال فرستاده. این موارد آن قدر زیاد هست که در این نوشتار نمیگنجد.
خدا حتّی در بیان احساسش نیز در کتب مقدّس دریغ نکرده و معیارها و ملاک خود را حتّی برای انتخاباتش مشخّص کرده است؛ به عنوان نمونه به طریق انتخاب سربازانی که میبایست با جدعون به مقابلۀ مدیان میرفتند، دقّت کنید که سربازان را چگونه برای این امر مهم مردود میکرد.
«4و خداوند به جِدْعُون گفت: باز هم قوم زیادهاند؛ ایشان را نزد آب بیاور تا ایشان را آن جا برای تو بیازمایم، و هر که را به تو گویم این با تو برود، او همراه تو خواهد رفت، و هر که را به تو گویم این با تو نرود، او نخواهد رفت.5و چون قوم را نزد آب آورده بود، خداوند به جِدْعُون گفت: هر که آب را به زبان خود بنوشد، چنان که سگ مینوشد، او را تنها بگذار، و همچنین هر که بر زانوی خود خم شده، بنوشد.6و عدد آنانی که دست به دهان آورده، نوشیدند، سیصد نفر بود؛ و جمیع بقیّۀ قوم بر زانوی خود خم شده، آب نوشیدند.7و خداوند به جِدْعُون گفت: به این سیصد نفر که به کف نوشیدند، شما را نجات میدهم، و مدیان را به دست تو تسلیم خواهم نمود. پس سایر قوم هر کس به جای خود بروند» ( داوران 7 : 4 – 7 ).
شکستن دو لوح شریعت که خدا با انگشتان خود بر آن نوشته بود در ظاهر بسیار زشت و ناپسند و گناه جلوه میکند؛ امّا حقیقت این است که خود خدا نسبت به آن تا به این عصر هم سکوت کرده و هم این که هیچ واکنشی نشان نداده؛ حتّی هیچ یک از نویسندگان کتاب مقدّس نیز اشارهای به درستی یا غلط بودن آن نکردهاند. حال وقتی خدا و تمام غلامان امین او در مقابل چنین موضوعی سکوت کردهاند، این کدام روح است که بر آن تفسیر میگذارد؟!
به یاد داشته باشید!”هیچ کس و تحت هیچ شرایطی و حسب هیچ ادلّه و برهانِ به ظاهر منطقی و عقلانی، حق و اجازۀ آن را ندارد در خصوص موضوعی که به خدا مربوط میشود و او به آن هیچ اشاره یا واکنشی نشان نداده، کوچکترین نظری در تأیید یا رد آن ارائه دهد، زیرا هر نظری در این موارد از روحی ضد مسیح ساطع میگردد.”
برخی میگویند گناه پطرس بزرگتر بود چون هم خداوند را سه مرتبه انکار کرد و هم دشنام داد. حقیقت امر این است که کار پطرس با توبه قابل بخشش بود. چرا؟ زیرا که هنوز مسیح مصلوب نشده و روحالقدس افاضه نگردیده بود تا به خاطر انکار، شخص دوباره به سیطرۀ شیطان درآید، هنوز نجاتِ از گناه محقّق نشده بود؛ پس هر کسی مسیح خداوند را میتوانست داشته باشد تا به موقع از فیض خداوند بهرهمند شود.
امّا یهودا اسخریوطی چه کرد؟ او منجی خود را که شناخته بود، به بهای سی سکّۀ نقره به شیطان فروخت. او وارد یک معاملۀ شیطانی شد. او با فروختن تنها راه نجات خود، روح خود را نیز به شیطان سپرد. بعد چه شد؟ وقتی از این کار خود پشیمان شد، دیگر شیطان به او مجال نداد چون او خود را به شیطان تقدیم کرده بود و شیطان نیز در وقت لزوم جان او را گرفت. از این جهت خداوند در حق او فرمود: «وای بر آن کسی که پسر انسان به واسطۀ او تسلیم شود. او را بهتر میبود که تولّد نیافتی.»
این نکتۀ مهم را نیز باید به خاطر داشت که پطرس تا قیام خداوند عیسی مسیح زنده بود و از فیض خدا بهرهمند شد، امّا شیطان به یهودای اسخریوطی مجال نداد و پیش از قیام خداوند، جان او را به هلاکت برد.
در این قسمت بهتر است به تاریخچۀ پادشاهان آشور در ارتباط با قوم اسرائیل نگاهی بیاندازیم:
یکی از امپراطوریهای بزرگ که به ایران نسبت میدهند و تا بینالنّهرین ( منطقۀ وسیعی از عراق و حوالی بغدادِ کنونی ) وسعت داشته، امپراطوری آشور بوده. این امپراطوري در حدود 300 سال، بین سالهای 900 الي 607 پیش از میلاد مسیح که در اواخر دورة تفکیک شدن اسرائیل به دو پادشاهی اسرائیل و یهود بود، به عنوان يگانه اَبَر قدرت جهان حكومت میكرد که پایتخت آن شهر بزرگ و معروف نينوا بوده است.
امپراطوری آشور که از زمان منقسم شدن حکومت یهودیان و در اواخر دورۀ سلطنت سلیمان به قدرت رسید، به تدریج حکومت شمالی اسرائیل را به نفع خود جذب نمود و در نهایت در اواخر حکومت سلیمان بود که پادشاه آشور توانست باعث اضمحلال و نابودی پادشاهی اسرائیل شود؛ و پس از آن فقط پادشاهی در سبط یهودا بود که برقرار ماند زیرا خداوند از پیش به داوود وعده داده بود که پادشاهی تو را تا به ابد حفظ خواهم نمود و این پادشاهی تا ابد برقرار خواهد ماند.
در کتاب تواریخ، فهرستی از پادشاهان آشور که هم زمان با دورۀ حکومت اسرائیل و یهودا سلطنت میکردند، موجود است. این پادشاهانی كه هم زمان با دورۀ حكومت اسرائيل و يهودا سلطنت كردهاند عبارتند از:
این پادشاهان، تمامی شاهان آشور از ابتدا نیستند، بلکه تنها پادشاهانی بودند که با اسرائیل در یک مقطعِ زمانی میزیسته و قبل از اینان نیز پادشاهان دیگری بودهاند.وقتی به تاریخچۀ پادشاهان آشور در ارتباط با قوم اسرائیل نگاه کنید، تنها دشمنی و نفرت از اسرائیل بود که در آنان موج میزد، همراه با کوبیدن، غارت کردن، به اسارت گرفتن، تبعید کردن و کشتن تا براندازی کامل قوم بنیاسرائیل.
تنها با یک نگاه اجمالی به پادشاهان آشور و عملکردهایشان نسبت به قوم بنیاسرائیل کاملاً مشهود میشود که چگونه اوّلی با ضدیّت بر علیه اسرائیل شروع کرد، نفر بعدی شروع به باجگیری از آنان نمود، نفر بعدی شروع به تبعید آنها نمود، باز نفر بعدی وارد جنگ خونین شد، و نفرِ پس از او، باقی ماندگان اسرائیل را به اسارت برد، و همین طور در ادامه آن قدر این قوم را کوبیدند تا نهایتاً باعث سرنگونی پادشاهی اسرائیل شدند و یونس در چنین زمانی زندگی میکرد. او با روحيۀ ميهن پرستانهاي كه داشت، ميديد كه چگونه ابزار جنگي آشوريان با بيرحمي و خشونت در حال براندازی قوم او بودند.
یونس شخص غیرتمندی نسبت به قومش بود. نفرت او از امپراطوری آشور که بدترین فجایا و جنایتها را به قومش روا میداشتند و در صدد نابودی آنان بودند قابل تأمّل و تفکّر است. چنین شخصی در نزد خداوند، بر خلاف آن چه برخی از معلّمین میگویند فردی منفور نبوده. چرا؟ چون به وضوح میبینیم، با وجودیکه انبیای دیگری نیز هم عصر با او میزیستند، امّا خدا برای چنین مأموریّتی بزرگ مصرّانه فقط روی یونس دست گذاشت و او را انتخاب کرد؛ او یک نبیِ بسیار بزرگ و تنها گزینۀ خدا در زمان خودش بوده.
بسیار شنیده شده بعضی معلّمین وقتی از یونس سخن میگویند، در کمال بیانصافی از او به قشنگی یاد نمیکنند و این مرد بزرگ را حتّی در بعضی مواقع کوچک و خوار میشمارند. تنها به صورتِ ظاهرِ کلام مکتوب نگاه میکنند و یونس را شخصی معرّفی میکنند که از حضور خدا فرار کرد، ضعیف بود و خیلی چیزهای دیگر.
با توجّه به رفتارهای امپراطوری آشور نسبت به قوم اسرائیل، در نظر بگیرید زمانی که پیغام به یونس رسید که به سمت آشوریان برود، او چه قدر از مردم نینوا نفرت داشته. نینوا پایتخت شهر آشور بود. پایتختی با بیش از 120000 نفر جمعیّت و مترقّیترین شهر در زمان خودش. در آن عصر آشور تنها امپراطوری بزرگ در تمام جهان بود. فوقالعاده مقتدر، پیشرفته، صنعتی، جبّار، زورگو و غارتگر و بسیار بر قوم ظلم و ستم میکرد.
و حال یونس حامل یک پیغام برای سرزمینی بود که به شدّت از آن نفرت داشت. آیا او به خاطر نفرتش نمیخواست به آن سرزمین برود؟ نه! به هیچ وجه، زیرا او حامل پیغام هلاکت برای آنان بود. این پیغام مطابق خواست و دل یونس بود! پس چه چیز او را از رفتن به آن سرزمین باز میداشت؟
در خود کتاب یونس جواب آن به روشنی داده شده، یونس مردی بسیار دانا و خردمند بود، او میدانست خدا از خشم خود خواهد برگشت و آن شهر را هلاک نخواهد نمود، او در انتهای کتاب اعتراف میکند که این را از اوّل میدانست و وقتی خداوند مردم نینوا را مورد بخشش قرار داد یونس چنین ابراز میکند: «1امّا این امر یونس را به غایت ناپسند آمد و غیظش افروخته شد،2و نزد خداوند دعا نموده، گفت: آه ای خداوند، آیا این سخنِ من نبود، حینی که در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار کردن به تَرشیش مبادرت نمودم زیرا میدانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان هستی و از بلا پشیمان میشوی» ( یونس 4 : 1 – 2 ).
خانۀ یونس در جت – حافر بود یعنی در نزدیکی ناصره، به بیان دیگر جایی که در آینده منزل خداوند عیسی مسیح میبایست میبود؛ زمانی که عیسی به قوم گفت، شما آیتی میخواهید و آیتی جز آیت یونس نبی به شما داده نمیشود دقیقاً نشانهای به آنها داد که نزدیکترین مفهوم و ادراک و نشانه را برای آنها داشت، چون دقیقاً در همان مکان یونس قرنها پیش میزیسته و روایتش نسل به نسل نقل گردیده بود.
یافا جایی که یونس از آن جا سوار بر کشتی شد تا از جانب خدا فرار کند و زمانی که باز میگردد تا پیغام خدا را برای امّت نینوا ببرد، جایی بود که 800 سال بعد و با آغاز کلیسا، پطرس در بالاخانهای در دعا بوده که کرنلیوس عدّهایی را به نزد او میفرستد و از او میخواهد تا به نزدش برود و آن جا بود که پطرس با دریافت یک مکاشفۀ آسمانی پیغام انجیل را برای اوّلین بار به نزد امّتها میبرد ( اعمال رسولان باب 10 ).
با مطالعۀ دقیق کتاب یونس و بررسی شواهد و قرائن مستندِ تاریخی به طور قطع میتوان گفت که او علاوه بر این که بزرگترین مرد و نبی در زمان خودش بوده، همچنین نیز بسیار محبوب و عزیز خداوند بوده است، که برای قوم خدا غیرت و تعصّب ویژهای داشته و شایستۀ سخنان نابجایی که بعضیها از روی جهالت به او نسبت میدهند نمیباشد.
همیشه قضاوت بدون آگاهی از مسائل تاریخی، و شخصیّتِ فرد مورد نقد، کاری اشتباه و خطا است. اگر نگاهی به پادشاهان آشور و عملکردهایشان بیاندازید، و متقابلاً به شخصیّت و جایگاه خاص یونس در نزد خدا و حتّی برخورد خدا در مقابل رفتار معترضانۀ یونس به وضوح علاقۀ خاص خداوند به او نمایان میشود و نیز متوجّه حقیقتِ رفتار یونس در قبال مردم نینوا خواهید شد.
در ابتدای کتاب یونس میخوانید که کلام خدا به یونس رسید. یونس کلام خدا را دریافت کرد. او با کلام خدا پیوند خورد و یکی شد. هرگاه کلام خدا بر کسی قرار گیرد، این کلام است که تعیین کنندۀ هر امری خواهد بود. آن که زیر کلام خدا قرار بگیرد پیوسته زیر نگاه و فرمان خدا خواهد بود و هیچ چارهای جز اطاعت از آن تا به انجام رسیدن کامل کلام نخواهد داشت. دارندۀ کلام تنها با محقَّق شدن آن است که آزاد و به خود واگذارده خواهد شد.
به آیات اوّل تا سوّم از باب اوّل کتاب یونس توجّه کنید: «1و کلام خداوند بر یونس بن اَمِتّای نازل شده، گفت:2برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و بر آن ندا کن زیرا که شرارت ایشان به حضور من برآمده است.3امّا یونس برخاست تا از حضور خداوند به تَرْشیش فرار کند و به یافا فرود آمده، کشتیای یافت که عازم تَرْشیش بود. پس کرایهاش را داده، سوار شد تا همراه ایشان از حضور خداوند به تَرْشیش برود» ( یونس 1 : 1 – 3 ).
یونس بزرگترین نبی زمان خود بود و در عین حال فوقالعاده باهوش و عاقل و سیاستمداری بزرگ بوده، او تنها یک نبوّت برای آینده دریافت نمیکرد بلکه برای مأموریّتی بسیار خاص برگزیده شده بود تا به سمت امّتی بزرگ که بر ضد قوم خدا حرکت میکردند برود و پیغام خدا را به آن امّت برساند. او دارای مأموریّتی ویژه بود، او یک فرستاده بود، بله او یک رسول نیز بود.
رسولان خیلی بزرگتر از انبیا هستند، دارای اختیارات ویژه میباشند، قدرت تصمیمگیری از سوی خداوند دارند، وکلای اسرار خدا هستند، مردانی به غایت غیرتمند و دارای تواناییهای منحصر به فرد هستند. آیا این را میدانستید؟ یک رسول در حین خدمت هر حکمی بکند خداوند آمین میگوید، زیرا منتخب و فرستاده و نمایندۀ تامالاختیار خداوند برای آن مأموریّت هستند.
این اثبات میکند که یونس بزرگترین شخصیّت در زمان خودش و مورد اعتماد خداوند بود. به او نمیتوان درشتی کرد و اتّهام ناشایست نسبت داد! در زمان او اشخاص و انبیای بزرگ دیگری بودند امّا با وجودی که یونس در ابتدا، مسیری غیر از کلام خدا را در پیش گرفت، انتخاب خدا فقط او بود. پس کلام خدا به او رسید و او دارندۀ کلام خدا شد.
او یک رسول نیز بود؛ به قول پولسِ رسول در شناساندن جایگاه رسولان که میفرماید: «1هر کس ما را چون خدّام مسیح و وکلای اسرار خدا بشمارد» ( اوّل قرنتیان 4 : 1 ). لذا یونس از اسرار خدا نیز خبر داشت؛ او خدا و خصوصیّات او را کاملاً میشناخت، و با وجودی که پیغام نابودی نینوا که خواست قلبی خود او نیز بود را داشت، امّا او از یک راز خبر داشت، او میدانست انتهای کار با بخشش خدا همراه خواهد شد، و او این را نمیخواست؛ پس بعد از دریافت کلام خدا «برخاست تا از حضور خداوند به تَرْشیش فرار کند و به یافا فرود آمده، کشتیای یافت که عازم تَرْشیش بود. پس کرایهاش را داده، سوار شد تا همراه ایشان از حضور خداوند به تَرْشیش برود»
یونس آن چنان که در انتهای کتاب نیز مکتوب است از ترس مردم نینوا نگریخت، بلکه نمیخواست عامل رحمت و بخشش خدا برای مردم نینوا باشد. او این را از پیش میدانست و در همان ابتدای امر که کلام خدا به او رسید این را به خدا نیز اعلام نموده بود: «2و نزد خداوند دعا نموده، گفت: آه ای خداوند، آیا این سخن من نبود، حینی که در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار کردن به تَرشیش مبادرت نمودم زیرا میدانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان هستی و از بلا پشیمان میشوی» ( یونس 4 : 2 )؟
نسبت دادن ترس به یونس کاملاً غیر کتاب مقدّسی است؛ از این روی بود که یونس نمیخواست نجات را برای قومی متظاهر و فراری ( حتّی برای مدّتی ) از عذاب ببیند، این نماد تمام مسیحیانی هست که وقتی کلام خدا را دریافت میکنند و با آن همراه میشوند دیگر تحمّل ارتباط با گناه و مردم دنیا را ندارند. پس او از حضور خدا به سمت ترشیش فرار نمود.
ترشیش، مسیری کاملاً مغایر با ارادۀ خدا بود. بسیاری از ایمانداران وقتی با چنین صحنهای برای یک مرد خدا مواجه میشوند سریعاً او را محکوم میکنند. امّا آیا زمانی که خدا پیغام را به یونس داد نمیدانست او از حضورش فرار خواهد کرد؟ اوه! این خطرناک است! نمیتوان یک فرستادة خدا را به این سادگی قضاوت نمود، باور چنین چیزی دقیقاً نسبت جهالت دادن به خداوند است که چرا چنین شخصی را برگزیده است. این دسته از مدّعیان قطعاً شناختی از خدا ندارند.
یونس به قصد فرار از انجام ارادۀ خدا سوار کشتی شد تا به ترشیش بگریزد. یک راز بزرگی از خصوصیّت خدا در این قسمت نهفته است! آیا یونس، که مردی با حکمت و سیاستمداری توانا بود نمیدانست که نمیتواند از حضور خدا فرار کند؟ آیا نمیدانست سرپیچی از کلام خدا مرگ را به همراه دارد؟ بسیار ساده اندیشی است که باور کنیم او چنین نکات مهمی که پیوسته در تاریخ قوم او اتّفاق افتاده بود را آگاهی نداشته باشد. پس با چه جرأتی ریسک این کار را به جان خود خرید؟ یقیناً هر حرکتی بر ضد کلام خدا میتواند مرگ را برای عاملش به همراه داشته باشد.
یقیناً او آگاه به موضوع بوده امّا او با خود یک نشانی بزرگ داشت که او را از مرگ رهایی میداد. او مانند قائن یک نشانی از خدا داشت، قائن از خدا یک نشانی دریافت کرده بود تا هر که او را بیابد او را نکشد، قائن کلام خدا برای زنده ماندن را دریافت کرده بود و او با همان کلام به سمت آن مکانی که خدا به او نشان داده بود حرکت کرد. یونس نیز با خود چیزی به همراه داشت که مرگ نمیتوانست او را در بر بگیرد. خداوند عیسی مسیح در روزهای تعنیت در بیابان و در جواب به ابلیس گفت: «4… مکتوب است انسان نه محض نان زیست میکند، بلکه به هر کلمهای که از دهان خدا صادر گردد» ( متّی 4 : 4 ). انسان به کلام خدا زیست میکند. کلام خدا با هر کس باشد او خواهد زیست.
یونس کلام خدا را با خود داشت. او کلام خداوند برای مردم نینوا را با خود داشت، و تا زمانی که این کلام محقَّق نمیشد محال ممکن بود کسی در آسمان و زمین بتواند به او گزندی برساند. اوّلین نکتۀ مهم! وقتی کلام خدا با کسی باشد مرگ بر او غلبه ندارد. یونس دارای مأموریّتی از سوی خدا بود و تا زمانی که آن کلام خدا با او بود و مأموریّتش به اتمام نمیرسید میدانست که مرگ او را در بر نخواهد گرفت.
برای همین وقتی طوفان به کشتی زد و همۀ ملاّحان با ترس و وحشت شروع به بیرون انداختن اثاث کشتی به دریا نمودند او به آرامی داخل کشتی شد و به خواب عمیقی فرو رفت: «5و ملاّحان ترسان شده، هر کدام نزد خدای خود استغاثه نمودند و اسباب را که در کشتی بود به دریا ریختند تا آن را برای خود سبک سازند. امّا یونس در اندرون کشتی فرود شده، دراز شد و خواب سنگینی او را در ربود.6و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: ای که خفتهای، تو را چه شده است» ( یونس 1 : 5 – 6 )؟
یونس کلام خدا را رد نکرد، که اگر این کار را میکرد قطعاً او و هر که در جوار او بود هلاک میشد، بلکه او کلام خدا را برداشت و به سمتی دیگر گریخت. او میدانست خداوند کلامی را که به او سپرده شده است را هرگز از او پس نخواهد گرفت و به کسی دیگر نخواهد سپرد مگر این که خودش آن را رد کند. این به ما میآموزد که هر کسی که با مسحی آسمانی به خدمتی گمارده شود هرگز خدمت از او گرفته نمیشود مگر این که یا آن خدمت را به کمال به انجام رسانده باشد و یا این که آن را رد نموده باشد.
یونس نمونه و گواهی است برای تمام کسانی که از سوی خداوند برای مأموریّت و خدمتی گماشته شدهاند. مأمورین خداوند باید دل قوی دارند زیرا کلام خدا را با خود دارند و همان کلام ضامن امنیّت آنان خواهد بود حتّی اگر مانند دانیال به چاه شیران افکنده شوند.
یونس یک نمونه عالی و بینظیر از کسی است که وقتی کلام خدا به او رسید، علیرغم تمام کج خلقی و کجرویی که داشت، امّا به جای رد کردن کلام خدا آن را با خود حفظ نمود و به همراه برد، و این باعث شد تا جان او پیوسته در امنیّت ساکن باشد.